عماد

/~emAd/

مترادف عماد: پالار، رکن، ستون، تکیه گاه، متکا

معنی انگلیسی:
pillar, support, masculine proper name

فرهنگ اسم ها

اسم: عماد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: emād) (فارسی: عِماد) (انگلیسی: emad)
معنی: ( به مجاز ) آن که بتوان بر او تکیه کرد، تکیه گاه، ستون، نگاه دارنده، ( اَعلام ) عماد خراسانی: [عمادالدین حسن برقعی] متخلص به عماد از بهترین غزل سرایان معاصر
برچسب ها: اسم، اسم با ع، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

عماد. [ ع ِ ] ( ع مص ) قصد کردن بسوی کسی یا چیزی رفتن. ( از متن اللغة ). عَمْد. عَمَد. عُمْدة. عُمود. مَعمَد. رجوع به هر یک از مصادر فوق شود.

عماد. [ ع ِ ] ( ع اِ ) چوبی که خانه بر آن استوار شود. ( از لسان العرب ) ( از متن اللغه ).ستون. ( از غیاث اللغات ) ( از ناظم الاطباء ). رکن. آنچه بدان تکیه شود. ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). عَمود. رجوع به عَمود شود. ج ، عُمُد ( لسان العرب ) ( اقرب الموارد )، عَمَد. ( متن اللغة ) :
عماد دولت بوسعد مایه همه سعد
که هدیه است ز گردون و تحفه عالم.
مسعودسعد.
من دنیا را بدان چاه... مانند کردم... و آن چهار مار را به طبایع، که عماد خلقت آدمی است. ( کلیله و دمنه ). ابوالقاسم فقیه که عمده ٔلشکر و عماد کار بود با جمعی دیگر از وجوه قوم گرفتار آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). آنچه که عماد ملک و عمده دولت بود با جمعی اکابر و رؤوس عساکر گرفتار شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
پس ادب کردش بدین جرم اوستاد
که مساز از چوب پوسیده عماد.
مولوی.
|| ( اِمص ) اسم است از مصدر عَمد. غسل دادن کودک را به آب تعمید. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) رسیل لشکر و آنکه در جنگ موافقت او کنند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رسیل لشکر. ( از تاج العروس ). رئیس لشکر. ( از متن اللغة ). رئیس لشکر که او را زویر نامند. ( از لسان العرب ). عَمود. عُمدة. عُمدان. ( از لسان العرب ). رجوع به عمود و عمدة و عمدان شود. || خانه و بناهای بلند. و مذکرو مؤنث در آن یکسان است. و یکی آن «عمادة» است. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). اما به گفته صاحب غیاث اللغات عماد به معنای مفرد و جمع هر دو آمده است. ( از غیاث اللغات از کشف و منتخب ).
- ارم ذات العماد ( قرآن 6/89 ) ؛ در وصف «اًرم » آمده است یعنی دارای ستونها یا بناهای بلند. رجوع به «ارم ذات العماد» و «ذات العماد» شود :
جهان را به فرمان چندین بلاد
ستون در تست ذات العماد.
نظامی.
- اهل العماد ؛ باشندگان خیمه بلند، یا عام است. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). کسانی که در خیمه های عالی و بناهای رفیع سکنی دارند. ( ناظم الاطباء ). صاحبان بناهای رفیع و عالی. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). صاحبان أخبیة ( خیمه های پشمین یا موئی ) که در غیر آنها سکنی نکنند، و آنان را «اهل العمود» نیز نامند. ( از لسان العرب ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( میر ) محمد بن حسین حسنی سیفی قزوینی ملقب به عماد الملک و مشهور به میر خطاط معروف ایرانی ( و . قزوین حدود ۹۶۱ - مقت. ۱٠۲۴ ه.ق . ). وی مقدمات علوم و خط را در قزوین آموخت و سپس سفری به تبریز و کشور عثمانی و حجاز کرد و آنگاه بایران بازگشت و در دربار شاه عباس اول بکار مشعول شد . مردی آزادمنش و بامور مادی و مناصب درباری بی اعتنا بود . ویرا به تسنن متهم کردند و شاه عباس مقصود بیگ مسگر قزوینی رئیس شاهسونان قزوین را مامور قتل او کرد و او با گروهی در کوچه ای تاریک بر سر میر عماد ریختند و او را قطعه قطعه کردند . جنازه او را در مسجد مقصود بیگ واقع در دروازه طوقچی بخاک سپردند . میر عماد بزرگترین و معروفترین نویسنده خط نستعلیق بشمار میرود.
آنچه به آن تکیه کنند، تکیه گاهونیزبناهای بلند، واحدش عماده
( اسم ) ۱ - آنچه بدان تکیه کنند متکا تکیه گاه . ۲ - بنای مرتفع .
ابن محمود طارمی از دانایان بعلوم عقلی در قرن هفتم هجری

فرهنگ معین

(عِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تکیه گاه . ۲ - بنای بلند.

فرهنگ عمید

۱. ستون.
۲. آنچه به آن تکیه می کنند، تکیه گاه.
۳. بناهای بلند.

پیشنهاد کاربران

عماد یک واژه اصیل عربی به معنای ستون و تکیه گاه می باشد و از زیباترین اسامی عربی می باشد
شگفتا که واژه ای که بزرگان در واژه نامه ها مینایش را آورده اند، برخی کاربران این همه واژگان نادرست پیرامونش می نویسند.
این یک واژه نامه است و گردآورندگان برآنند که بهره بران واژگان پارسی از یاد رفته را در جای واژگان ناپارسی بیابند.
...
[مشاهده متن کامل]

تازی و دیگر هم ندارد، هر ناپارسی که باشد، بهی است پارسی جایگزینش گردد.
شگفت است که در پای بیشتر واژگانی که نام کسانی است، این همه نوشته های نادرست می نویسند.
گرامیان این کار، از بین بردن سرمایه هایی بزرگ است. آنیه ها و زم هایی که برای نوشتن می گذارید گاه خویش را می سوزانید و نیز گاه دیگران را، آن هم برای نوشتن چیزی که نه خودتان را یهره می رساند و نه دیگران را.
امید که دست اندرکاران زین پس با پالایش و نگه ورزی از افزودن پیشنهادهایی که بر پایه زبان شناسی یا واژه شناسی نیست، پیش گیری نمایند.
سپاس

عماد همان ستون خانه هاوستون ایمان
عماد یعنی تکیه گاه
بخاطر همینه من اسم عمادو خیلی دوس دارم
عمادا پرچم بالا
عمادیعنی سوتون ولی ماکه کم آوردیم تکیگاه همه بودیم ولی زمین خوردیم ایشلاهمه عمادهاسرپاباشن
یعنی شجاع و تگیه گاه. ستون
منم عمادم

عماد یعنی شجاع ، تکیه گاه
اسم پسر اول من عارف هست و اسم پسر دومم رو میخوام بزارم عماد چون میخوام تکیه گاه همدیگه باشن

اسم پسر منم عماد هست
عماد به معنی تکیه گاه هست
اسم قشنگیه توصیه میکنم به پدر و مادرها اسم پسرشون رو عماد بذارن اسم شیک و قشنگ و امروزی هست پشیمون نمیشن
سلام علیکم هرکی یک اسم دره مثلا فاطمه و نازنین و محمد و به اسمش افتخار میکنه ولی بنا به این نمیشه بگید نگاه کن اسم منو زدن معروف شدم من سپاه هست داخل کارم از این چیا زیاد میبینم
عماد یعنی امیدزندگی
اسم پسرم عماده

عماد اسم زیبایی هست توی یک رمان با این اسم برخورد کردم اسم رمان چشم های پر غرور بود اگه اشتباه نکنم رمان زیبایی بود تصمیم گرفتم زمانی که بچه دار شدم و پسر بود اسمش رو بذارم عماد به معنی تکیه گاه تا بعدا که ازدواج کرد همسرش با هر بار صداش زدن یادش بیفته یکی از بهترین تکیه گاه هاش کنار هست
عمود ستون تکیه گاه
ستون - تکیه گاه
تکیه گاه _فایل اعتماد
عماد یعنی مورداعتماد
تکیه گاه
شجاع
عماد یعنی پناه
اسم منم عماده
عماد به معنی تکیه گاه اسم پسر منم عماد است والان12سالشه
عماد به معنای ستون_تکیه گاه_پناه
اعتماد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس