علم

/~alam/

مترادف علم: بیرق، پرچم، درفش، رایت، علامت، نشان، مشهور، معروف، نامی، اسم خاص، لغت | حکمت، دانش، معرفت، اطلاع، یقین

متضاد علم: جهل، نادانی

برابر پارسی: دانش، پرچم، نشان، درفش، دانایی

معنی انگلیسی:
standard, flag, science, learning, knowledge, banner, ensign, erudition, ics _, letters, pennon, scholarship, streamer

لغت نامه دهخدا

علم. [ ع َ ] ( ع مص ) چیره شدن در نبرد. معالمة.( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || نشان کردن. || شکافتن لب و امثال آن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِ ) آفرینش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || آنچه در احاطه آسمان است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عالَم. ( اقرب الموارد ). || آنچه بدان بر چیزی راه یابند. ( ناظم الاطباء ).

علم. [ ع َ ل َ ] ( ع مص ) کفیده لب گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). شکافته شدن لب بالا،یا یکی از دو طرف آن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) شکافتگی در لب بالایین و یا در یکی از دو طرف آن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) لب شکری. || ( اِ ) حد فاصل میان دو زمین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || نشانی که در راه برای شناختن برپا سازند.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || منار. ( ذیل اقرب الموارد ). || کوه ، یا کوه دراز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، أعلام ، عِلام. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || نشان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || نشان لشکر. ( ناظم الاطباء ). || پرچم. ( منتهی الارب ). آنچه به سر نیزه بندند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به پرچم شود. || درفش.( منتهی الارب ). رایة. ( اقرب الموارد ). بیرق. این لفظ از دو کلمه عبرانی ترجمه شده است ، یکی «نس » که بمعنی چوبی است که بر زیر آن مشعلی باشد، و دیگری «دجل » است که بمعنی علم یا بیرق میباشد که از قماش ترتیب یافته صورت بر آن نگارند. بعضی از علمای یهود گویند که بر علم بنی یهودا صورت شیر، بر علم بنی رأوبین صورت مرد، و بر علم بنی افرائیم صورت گاو، و بر علم دان صورت کرکس منقوش بود. ( از قاموس مقدس ص 618 ). امیر فرمود تا خلعت احمد راست کردند طبل و علم و کوس و آنچه به آن رود که سالاران را دهند. ( تاریخ بیهقی ص 270 ).
- علم افکندن ؛ کنایه از عاجز شدن و گریختن و شکست خوردن. ( آنندراج ). و رجوع به علم انداختن شود.
- علم انداختن ؛ سپر انداختن. عاجز شدن. رو گرداندن. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از برهان ).
- || غافل شدن. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).
- علم بر بام زدن ؛ فاش کردن امری را :
چون بپوشیم راز کآوردیم بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شوکه الملک امیر قاینات از رجال اواخر قاجاریه اوایل پهلوی ( قر. ۱۴ ه. ). وی در ۱۳۲٠ ۱۳۱۹ ۱۳۱۸ ۱۳۱۷ه.ش . وزیر پست و تلگراف بود.
۱ - ( مصدر ) دانستن . ۲ - یقین کردن . ۳ - ( اسم ) معرفت دانش مقابل ظن جهل ۴ - یقین . ۵ - هر چیر دانسته معلوم . ۶ - ادراک مطلق یا حصول صور اشیائ نزد عقل چه آنکه نفس معلوم باشد که علم حضوری است و یا به واسطه معلوم باشد که علم حصولی است یقینی باشد و یا وهمی و شکی . علم به کنه باشد یا بوجه . ۷ - نوریست مقتبس از مشکات نبوت در دل بنده مومن که بدان راه یابد به خدای یا بکار خدای یا بحکم خدای . یا اهل علم . دانشمندان یا خداوند علم . عالم دانشمند . یا علم آب . علم تفسره بولشناسی . یا علم ( علوم ) آثار علوی . علم به افلاک و حرکات فلکی و نجوم و آثار آنها و امور و حوادث جوی است . یا علم آخرت . علمی است که به فساد بدن فاسد نشود و آن علم بتامین سعادت اخروی است . یا علم اجمالی . علم به اشیائ است در مقام اجمال چنان که علم علت به معلولات خود به نحو علم اجمالی است . علم ادنی . علم طبیعی . یا علم اسفل . علم طبیعی . یا علم اعلی . علم الهی . یا علم افعال . علم اخلاق و حکمت عملی . یا علم افکار . علوم عقلی ( فلسفی ) یا علم اقوال . علم به قواعد سخن گفتن مانند صرف و نحو و غیره . یا علم الهی . علمی است که در آن بحث میشود از احوال و صفات آثار موجودات که در وجود احتیاج به ماده نداشته باشند علم اعلی فلسفه اولی علم کلی . یا علم الفاظ . ۱ - علم اقوال . ۲ - علوم کیمیاوی که بحث در آثارحروف کند . یا علم اوسط . علمی است که در آن بحث از اموری می شود که در وجود خارجی احتیاج به ماده ندارند که بحث از ریاضیات باشد . یا علم برهان . علم منطق . یا علم بسیط . ۱ - ادراک شئ است با غفلت از آن ادراک و با غفلت از آنکه مدرک چیست . ۲ - اطلاق علم بسیط و بسیط ازلی بر علم حق تعالی نیز شده و لکن آن اطلاق به این معنی است که علم او عین ذات اوست و ذات او ازلی و ابدیست و معلوم او ذات او بسیط است و مرکب از جنس و فصل نیست و دیگر باین معنی است که وی محل ارتسام صور مختلف نیست . ۳ - علم به مجردات بذات خود . یا علم بکنه . علم به حقیقت و ذات شئ . یا علم تعلیمی . علوم ریاضی علم اوسط . یا علم تفصیلی . علم حاصل موجودات واحد و احد بهر نحو و تفسیر که باشد مقابل علم اجمالی . یا علم جزئی . ۱ - علم طبیعی مقابل علم کلی و علم الهی . ۲ - علم تفصیلی مقابل علم اجمالی . ۳ - تصورات و مفاهیم جزئی مقابل کلیات . یا علم حال . دوام ملاحظه دل و مطالعه سر و صورت آن حال که میان بنده و خداوند است و وقوف بر کمیت و کیفیت آن در جمیع احوال و اوقات تا بحسب هر وقت بمراعات حقوق و محافظت آداب آن قیام بنمایند . یا علم حصولی . نحوه علم باشیا که به واسطه حصول صورتی از معلوم عینی حاصل می شود علم انطباعی . یا علم حضوری . علم به مجردات بذات خود و علم نفوس انسانی به خود و صور حاضره . یا علم حقایق . علم به حق است از جهت ارتباط آن به خلق و انشائ عالم ازو بحسب قدرت بشری و مبادی آن امهات حقایق است که لازمه وجود حق است . یا علم دنیا . علم به جلب منفعت و دفع مضار قبل از مرگ . یا علم دین . شناختن راه و به کار بردن امور است برای انتفاع بعد از مرگ . یا علم ربوبی . علم الهی . یا علم شریعت . علم به احکام ظاهری شریعت است که او را سه رکن است کتاب سنت اجماع . یا علم ( علوم ) طبیعی . علمی است که در آن بحث از جسم می شود از جهت آن که در معرض تحول و تغییر و در معرض حرکت و سکون است . یا علم ( علوم ) عقلی . فلسفه علوم فلسفی . یا علم عملی . حکمت عملی که شامل سیاست مدن تدبیر منزل و تهذیب اخلاق است . یا علم غیب . دانشی که از اسرار پوشیده گذشته حال و آینده خبر دهد علم مکنون علم باطن . یا علم کلی . فلسفه اولی و امور عامه است و موضوع آن موجود بماهو موجود است و در آن از عوارض ذاتی موجودات بحث می شود بدون توجه به آن که موجود جسم باشد یا صورت یا هیولی و یا انسان باشد یا حیوان یا جماد یا نبات ثابت باشد یا متبدل . یا علم کون و فساد . علم طبیعی . یا علم لدنی . علمی است که بنده از خدا آموزد بدون واسطه بشر یا فرشته . یا علم مطلق . مطلق علم اعم از حضوری و حصولی . یا علم میزان . منطق . یا علم ( علوم ) نظری . ۱ - مقابل علم بدیهی است . ۲ - علمی که به تفکر و استدلال وابسته باشد مقابل علم ( علوم ) عملی . یا علم نفس . ۱ - علم اصلاح اخلاق و ریاضت نفوس جزوی . ۲ - علم النفس روانشناسی . یا علم نوامیس . علوم شرعی . یا علم یقین . ظهور نور حقیقت در حال کشف استتار بشریت به شهادت وجد و ذوق است نه به دلالت عقل و نقل ومادام که از ورای حجاب نماید آن را نور علم خوانند و چون از حجاب مکشوف گردد آنرا نور یقین گویند .

فرهنگ معین

(ع ِ لْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) دانستن . ۲ - یقین داشتن . ۳ - (اِمص . ) دانش ، آگاهی . ج . علوم .
(عَ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - نشانه ، نشان . ۲ - پرچم ، رایت . ۳ - بزرگ و مهتر قوم . ۴ - نامی ، مشهور. ۵ - نقش ونگار جامه . ۶ - صلیب مانندی از فلز با تزئینات خاص که ماه محرم هنگام عزاداری پیشاپیش دسته حرکت می دهند.

فرهنگ عمید

۱. رایت، پرچم، بیرق.
۲. نشان، نشانه.
۳. (ادبی ) نامی که شخص به آن معروف باشد، اسم خاص.
۴. مهتر، بزرگ تر قوم.
۵. پارچۀ بسته شده بر بالای چوبی که در مراسم عزاداری در جلو دستۀ عزاداران حمل می شود.
۶. [قدیمی] نقش ونگار جامه.
* علم به خون تازه (چرب ) کردن: عَلَم را به خون دشمن آغشته ساختن در جنگ.
* علم روز: [مجاز] صبح، آفتاب.
* علم شدن: (مصدر لازم ) [مجاز] مشهور شدن، معروف شدن، سرشناس شدن: هر که علم شد به سخا و کرم / بند نشاید که نهد بر درم (سعدی: ۱۵۶ ).
* علم صبح: [مجاز] روشنایی صبح.
* علم کردن: (مصدر متعدی )
۱. راست کردن، افراشتن، برافراشتن.
۲. [مجاز] ساختن، برپا کردن: در آن شهر یک قمارخانه علم کرده بود.
۳. [عامیانه، مجاز] آماده کردن.
۴. [مجاز] تحریک کردن، برانگیختن به ویژه بر ضد کسی یا چیزی.
۵. [مجاز] مطرح کردن، به وجود آوردن: برای مؤسسه یک نام جدید علم کرده اند.
۶. [مجاز] پهن کردن، چیدن: بساطش را علم کرد.
۱. دانستن، یقین کردن.
۲. یقین.
۳. (اسم ) معرفت، دانش.
* علم ازلی: علم الهی، علم غیب.
* علم اسفل: [قدیمی] حکمتِ طبیعی.
* علم اوسط: علم ریاضی.
* علم بیان: [قدیمی] علمی که به وسیلۀ آن می توان فهمید کدام یک از طرق تعبیر واضح تر و برای ادای مقصود مناسب تر است. به عبارت دیگر علمی که شناخته می شود به آن ایراد معانی در انحای مختلف، و آن شامل سه باب است: باب اول در تشبیه. باب دوم در مجاز و استعاره. باب سوم در کنایه.
* علم حروف: علمی که از خواص و تٲثیر حروف به طور مفرد یا مرکب بحث می کند و موضوع آن حروف هجا است، علم سیمیا.
* علم (حکمت ) الهی: علمی که دربارۀ ذات واجب الوجود بحث می کند.
* علم غیب: علم بر امور پنهانی، غیب دانی: حاجت موری به علم غیب بداند / در بن چاهی به زیر صخرۀ صمّا (سعدی۲: ۳۰۳ ).
* علم لاهوت: علمی که دربارۀ عقاید متعلق به خداوند و خداشناسی بحث می کند.
* علم لدنی (لدن ): [مقابلِ علم مکتسب] علمی که از طریق کشف و شهود حاصل شود، دانشی که بدون فراگیری از جانب خدا به کسی داده شود، دانش ذاتی، علم من لدن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] علم دارای ارزش ذاتی می باشد و در دین مبین اسلام به علم ارزش و بهای بالایی داده شده است.
ارزش علم و دانش به اندازه ای است که خداوند متعال به قلم و آنچه می نویسد سوگند خورده است. آنقدر دانش در اسلام ارزشمند است که امیرالمؤمنین میان آن و ثروت، به هفت دلیل علم و دانش را انتخاب می نماید.

علوم دارای ارزش
این همه مزیت و اعتبار، برای معرفتی است که هم رساننده و هم بازدارنده باشد و علمی باشد که از طریق ثواب، به دست ما رسیده باشد هدف قرآن کریم تشویق مردم به تحصیل علم و تعمیق در اعتقادات و تعهد آنها است تا ایمانی راسخ و استوار به دنبال داشته باشد.

نکوهش جهل
اعتبار و ارزشی که قرآن کریم برای علم و عالم قائل شده است آنرا برای هیچ موجودی روا نداشته و جاهل را به منزله نابینایی می داند که راه را نمی شناسد و به سرمنزل مقصود نمی رسد.

انواع علم و عالم
...

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از کتاب فرهنگ عاشورا است
پرچم، رایت، بیرق، نشان لشکر، آنچه به سر نیزه بندند، درفش. در اصطلاح عزاداری حسینی، نام علم و علامت خاصی است که هر هیئت و دسته، ویژه خود دارد و آن را از دسته های دیگر متمایز می سازد.
«نخل، چوب بسیار بلند همچون درخت تبریزی متوسط که در تعزیه خوانی پیشاپیش دسته ها برند و بر سر آن، گاه شکل پنجه ای از فلز باشد و گاه پارچه سیاه بر آن بپوشانند».
                      
در میدان کربلا نیز، علمدار لشکر امام حسین علیه السلام، حضرت اباالفضل بود. از شعار عرب های عراقی عزادار نیز این است: «رفع الله رایة العباس ، پرچم عباس، افراشته باد».
جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.

[ویکی الکتاب] معنی عَلَّمَ: تعلیم داد - یاد داد
معنی عِلْمَ: علم - دانش - تشخیص و تمیز دادن (کلمه علم به معنای احتمال صد در صد است ، بطوری که حتی یک در صد هم احتمال خلاف آن داده نمیشود)
معنی عَلِمَ: دانست(علم به معنای احتمال صد در صد است ، بطوری که حتی یک در صد هم احتمال خلاف آن داده نمیشود . )
معنی الم: از حروف مقطعه و رموز قرآن (در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که الم معنایش " انا الله الملک " است . یعنی منم خداوند سلطان )
معنی خَبِیرٌ: همیشه باخبر(خبر به معنی علم است و علم یعنی تشخیص وتمیزدادن )
معنی عِلْمُهَا: علم آن - دانش آن (کلمه علم به معنای احتمال صد در صد است ، بطوری که حتی یک در صد هم احتمال خلاف آن داده نمیشود)
معنی عِلْمُهُمْ: علم ایشان - دانش ایشان (کلمه علم به معنای احتمال صد در صد است ، بطوری که حتی یک در صد هم احتمال خلاف آن داده نمیشود)
معنی خَبَرٍ: علم (وعلم به معنی تشخیص و تمیز دادن) -خبر
معنی تَظُنُّ: می داند(درآیه "تَظُنُّ أَن یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ " ظن به معنی علم است)
معنی تَلَقَّیٰ: فرا گرفت - دریافت کرد (از مصدرتلقن بمعنای گرفتن کلام است با فهم و علم )
ریشه کلمه:
علم (۸۵۴ بار)

[ویکی فقه] علم (ابهام زدایی). • عَلَم به فتح عین و لام به معنای پرچم است. • عِلم به کسر عین و سکون لام به معنای دانش است.
...

[ویکی فقه] علم (دانش). امروزه در زبان فارسی و عربی کلمه «علم» به دو معنای متفاوت بکار برده می شود.
معنای اصلی و نخستین علم، دانستن در برابر ندانستن است. قرآن کریم به این معنا اشاره دارد که « هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»، (آیا یکسانند آنان که می دانند و آنان که نمی دانند.) از این منظر به همه دانستنیها صرف نظر از نوع آنها علم گفته می شود مطابق این معنا، اخلاق، ریاضیات، فقه، دستور زبان، مذهب، زیست شناسی و نجوم همه علم اند... کلمه Knowledge در انگلیسی و Connaissance در فرانسه معادل این معنا از علم اند.
علم در معنای حسی
کلمه علم در معنای دوم منحصراً به دانستنی هایی اطلاق می شود که بر تجربه مستقیم حسی مبتنی باشند.علم در این جا در برابر همه دانستنیهایی قرار می گیرد که آزمون پذیر نیستند. اخلاق (دانش خوبیها و بدیها)، متافیزیک (دانش احکام و عوارض مطلق هستی)، عرفان (تجارب درونی و شخصی)، منطق (ابزار هدایت فکر)، فقه، اصول، بلاغت، و... همه بیرون از علم به معنای دوم آن قرار می گیرند و همه به این معنا غیر علمی اند کلمه SCIENCE در انگلیسی و فرانسه معادل این معنا از علم اند.دیده می شود که علم در این معنا بخشی از علم به معنای اول را تشکیل می دهد و به سخن دیگر علم تجربی نوعی از انواع دانستنیهای بسیاری است که در اختیار بشر می تواند قرار گیرد.
سیر رشد علم
رشد علم به معنای دوم عمدتا از آغاز دوره رنسانس به بعد است در حالیکه علم به معنای مطلق آگاهی (معنای اول) تولدش با تولد بشریت هم آغاز است. آیه قرآنی «خلق الانسان علمه البیان»، (خداوند رحمن انسان را آفرید و بیان را به وی تعلیم داد.) بهترین موید این معناست.

[ویکی فقه] علم (علوم قرآنی). یکی از اوصاف قرآن علم می باشد.
خداوند به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم می فرماید: (الذی جاءک من العلم)
بقره/سوره۲، آیه۱۲۰.
بیشتر مفسران، واژه «علم» در این آیات را به دین یا بیان الهی و ادله و معجزات تفسیر کرده و چون این ها توسط قرآن بیان شده اند، قرآن را «علم» نامیده اند.
تمامی علوم در قرآن
برخی گفته اند همه علوم کتاب های آسمانی پیشین در قرآن گرد آمده و مباحث آن به علم و یقین بیان شده است و مردم با عنایت به علم روشن بیان شده در قرآن می توانند به مدارج ایمان راه یابند؛ از این رو، خداوند، کتاب خود را به «علم» وصف کرده است.
مصباح، محمد تقی، ۱۳۱۳ -، قرآن شناسی، ج۱، ص۳۷.
...

[ویکی فقه] علم (فلسفه). درباره علم مباحث مختلفی قابل طرح است که اکثر آنها مربوط به شناخت شناسی است، اما بحث های دیگری از نقطه نظر هستی شناسی طرح می شود و فلاسفه به مناسبت هایی آنها را در ابواب مختلف فلسفه ذکر کرده اند و صدرالمتالهین مبحث مستقلی را به بحث در پیرامون مسائل علم اختصاص داده است از جمله آنها بحث درباره تجرد علم و عالم است که با مبحث مجرد و مادی مناسبت بیشتری دارد و به همین جهت ما آن را در این مقاله ذکر می کنیم.
درباره هستی شناسی علم سؤال هایی طرح می شود مانند اینکه حقیقت علم چیست و آیا همه اقسام آن ماهیت واحدی دارد و دست کم مندرج در مقوله خاصی است یا نه و آیا همه اقسام آن مجرد است یا همه آنها مادی است و یا بعضی از آنها مجرد و بعضی دیگر مادی است.برای پاسخ به اینگونه پرسش ها لازم است نخست نظری به اقسام علم بیفکنیم.
اقسام علم
آگاهی از موجودی یا بدون وساطت صورت و مفهومی حاصل می شود که آن را علم حضوری می نامند و یا با وساطت صورت حسی و خیالی یا مفهوم عقلی و وهمی تحقق می یابد که آن را علم حصولی می خوانند و مخصوص نفوس متعلق به ماده می باشد و مرتبه ای از وجود نفس بنام ذهن ظرف گونه ای برای علم حصولی بشمار می رود که خود آن دارای مراتب و شؤون مختلفی است و بعضی از مراتب آن اشراف بر مرتبه دیگر پیدا می کند به طوری که مرتبه پایینتر حکم خارج را نسبت به ذهن می یابد و علم دیگری به آن تعلق می گیرد، آگاهی انسان از یک واقعیت نفس الامری بصورت قضیه ای در ذهن منعکس می شود که ساده ترین شکل آن قضیه حملیه است و به نوبه خود به هلیه بسیطه و هلیه مرکبه و سایر اقسام قضایا منقسم می گردد.در قضیه حملیه دست کم دو مفهوم ذهنی وجود دارد که یکی موضوع و دیگری محمول آن را تشکیل می دهد و انسان نسبتی را بین آنها در نظر می گیرد و حکم به ثبوت در قضیه موجبه و یا عدم ثبوت در قضیه سالبه می نماید هر چند در این زمینه اختلافاتی وجود دارد که قبلا به آنها اشاره شد.حکم یا تصدیق به اصطلاح خاص در صورتی تحقق می یابد که شخص اعتقاد به مفاد قضیه داشته باشد هر چند اعتقادی ظنی باشد ولی اعتقاد شخص همیشه مطابق با واقع نیست و حتی گاهی انسان اعتقاد جزمی و قطعی به مطلبی پیدا می کند که مخالف با واقع است و در این صورت آن را جهل مرکب می نامند.با توجه به این نکات علم حصولی را می توان از جنبه های گوناگون مورد بررسی قرار داد و به بحث پیرامون هر یک از امور یاد شده بطور جداگانه پرداخت اما آنچه معمولا مورد بحث واقع می شود تجرد ادراک بویژه ادراک عقلی است.
حقیقت علم حضوری
در علم حضوری ذات معلوم نزد ذات عالم حاضر بوده عالم وجود عینی آن را می یابد و این شهود و یافتن چیزی خارج از ذات عالم نیست بلکه از شؤون وجود اوست و شبیه عوارض تحلیلیه اجسام است که از شؤون وجود آنها بشمار می رود به دیگر سخن همان گونه که امتداد امری جدای از وجود جسم نیست بلکه مفهومی است که ذهن با فعالیت تحلیلی خودش آن را بدست می آورد؛ علم حضوری هم وجود جداگانه ای از وجود عالم ندارد و مفهوم علم و عالم با تحلیل ذهنی از وجود عالم بدست می آید و مصداق آن در مورد خدای متعال ذات مقدس اوست که نه جوهر است و نه عرض و در مورد مخلوقات عین جوهر عقلانی یا نفسانی آنهاست و طبعا چنین علمی عرض و کیفیت نخواهد بود.
اقسام علم حضوری
...

[ویکی فقه] علم (قرآن). یکی از اوصاف قرآن علم می باشد.
خداوند به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم می فرماید: (الذی جاءک من العلم) و (ما جاءک من العلم)؛ «آن چه از علم که تو را آمد».
تعریف
بیشتر مفسران، واژه «علم» در این آیات را به دین یا بیان الهی و ادله و معجزات تفسیر کرده و چون این ها توسط قرآن بیان شده اند، قرآن را «علم» نامیده اند.
تمامی علوم در قرآن
برخی گفته اند همه علوم کتاب های آسمانی پیشین در قرآن گرد آمده و مباحث آن به علم و یقین بیان شده است و مردم با عنایت به علم روشن بیان شده در قرآن می توانند به مدارج ایمان راه یابند؛ از این رو، خداوند، کتاب خود را به «علم» وصف کرده است.

[ویکی فقه] علم (منطق). بررسی مفاهیم پایه ای یک دانش، اگر چه در نگاه اول ساده به نظر می رسد، اما در بیشتر مواقع به دشوارترین و پیچیده ترین مسائل آن علم تبدیل می شود؛ به طور مثال مفاهیمی چون جرم و انرژی در فیزیک یا معادله ساده ای چون ۴= ۲×۲ در ریاضیات، همگی در نظر اول ساده و پیش پا افتاده جلوه می کنند، اما بحث و اثبات دقیق همین مفاهیم، از مسائل بسیار پیچیده دراین علوم به حساب می آیند.
مفهوم "علم" نیز یک مفهوم پایه است، با این تفاوت که "علم" به دلیل گستردگی مفهومش، درعلوم مختلفی مانند منطق ، فلسفه ، انسان شناسی و حتی جامعه شناسی به عنوان یک مفهوم اولیه و پایه ای استفاده می شود؛ این گستردگی مفهومی باعث شده است تحقیق درباره "علم"- به عنوان یک مفهوم بنیادین- بسیار دشوار باشد. علاوه براین، بکارگیری واژه علم برای اصطلاحات و مفاهیمی کاملا متفاوت، باعث سردرگمی محققین و دشوارتر شدن بررسی مفهوم علم شده است. به عنوان نمونه در زبان فارسی وقتی می گوییم "علم فیزیک" منظور ما "دانش فیزیک" است؛ اما زمانی که می گوییم «معلوم است فلانی می آید» می خواهیم بفمانیم «به طور یقین فلان شخص می آید»؛ بنابراین در عبارت اول لغت "علم" را به معنی "دانش" به کار گرفتیم اما در جمله دوم به معنی "یقین". همچنین معنی سومی برای لغت "علم"درعلومی مانند منطق و فلسفه وجود دارد؛ در این دانش هازمانی که لغت "علم" را به کار می بریم، منظور ما یک دانش خاص یا یقین نیست، بلکه منظور مطلق "درک و آگاهی"است؛ یعنی در نظر یک فیلسوف یا منطق دان، به هرگونه درک یا اطلاعی که انسان از ابتدای تولدش آن را بدست می آورد، "علم" گفته می شود. بنابراین در بررسی مفهوم "علم"هم با وسعت مفاهیم مواجه هستیم و هم ممکن است در دام اشتباه لغوی بیافتیم، به همین دلیل، هنگامی که می خواهیم در مورد مفهوم "علم" بحث کنیم باید دقیقا مشخص کنیم که منظور ما کدام کاربرد واژه "علم" است و می خواهیم در چه حوزه ای ازمفهوم "علم" گفتگو کنیم. در این نوشتار هدف این است که درباره مفهوم "علم" در منطق صحبت کنیم، پس باید متوجه باشیم که منظور ما فقط کاربرد منطقی و فلسفی لغت "علم" است و نه کاربردهای دیگر آن.
چیستی علم
منطق دانان و بیشتر فلاسفه هنگامی که می خواهند از مفهوم "علم و ادراک" صحبت کنند، سراغ اولین ادراکاتی می روند که در انسان شکل می گیرد؛ آنها روند به وجود آمدن آگاهی را در ذهن انسان تحلیل می کنند، تا بدین وسیله بتوانند مفهوم صحیحی را برای علم بیابند؛ اما همین بررسی ها شروع اولین اختلاف ها بر سر مفهوم"علم" را رقم زده است. عده ای از فیلسوفان معتقدشدند علم یک کودک، چیزی جز فرایند های فیزیولوژیکی به وجود آمده درسیستم های عصبی و مغزی او نیست؛ یعنی اطلاعات یک کودک تنها زمانی شکل می گیرد که سیستم های عصبی وی تحریک شوند و یک پالس عصبی را به سمت ذهن کودک ارسال کنند؛ این پالس عصبی تغییری فیزیکی را در مغز کودک ایجاد می کند که به اعتقاد این دانشمندان، این تغییر دقیقا همان "علم"کودک است. در نظر این دانشمندان علم یک مفهوم "مادی" مانند دیگر مفاهیم مادی است و همانطور که ما می توانیم موجودات مادی دیگر مانند: میز، برق ، امواج الکترو مغناطیسی و... را مشاهده کنیم، به وسیله دستگاه های پیشرفته پزشکی نیز می توانیم علم را درون پالس های عصبی و مغزی افراد مشاهده کنیم و حتی در علم انسانها تغییر یا تبدیل ایجاد کنیم. طبیعی است که در نگاه این دسته از فلاسفه، تنها منشا پیدایش علوم حواس پنجگانه هستند؛ زیرا تنها حواس پنجگانه توانایی تحریک سیستم عصبی آدمی را دارند؛ بر همین اساس هر آنچه از غیر طریق " تجربه و حس" به دست بیاید چیزی جز "توهم و خیال" نخواهد بود. در مقابل این رویکرد، دیدگاه اکثریت دانش مندان قرار دارد که علم را موجودی "غیر مادی"و فراتر از "ماده"قلمداد می کنند؛ این متفکران معتقدند کودکان حتی پیش از آنکه از حواس پنجگانه برخودار شوند، اموری مانند گرسنگی، مهر مادری و... را درک می کنند و غرائزی در آنها هست که برای "علم" پیدا کردن به آن غرائز نیازمند حواس ظاهری نیست. در این دیدگاه علم دیگر خواص عمومی "ماده" را ندارد، پس نمی توان ادراکات انسانها را مشاهده کرد؛ همچنین راه بدست آوردن علم و ادراک نیز محدود به حس و تجربه مادی نیست، بلکه مفاهیم "ماورایی" و "غیر حسی" نیز برای انسان قابل درک هستند. مدافعان و مخالفان هریک از این دو دیدگاه برای دفاع از نظر خود شواهدی ارائه می کنند که در این مقاله فرصت پرداختن به تمامی آنها نیست، اما شاید مهمترین شاهدی که می توان برای اثبات نظریه دوم ارائه کرد، وجود دسته ای از آگاهی ها در انسان باشد که به آنها "علوم حضوری" می گویند؛ این آگاهی ها همگی بدون استفاده از حواس ظاهری بدست می آیند و هر انسانی به وجود این نوع ادراکات در درون خود اعتراف دارد.
تقسیم علم به حضوری و حصولی
اولین تقسیم بندی که فلاسفه و بیشتر منطق دانان برای "علم" مطرح می کنند تقسیم آن به دو دسته "حضوری" و"حصولی" است. این تقسیم بندی مبتنی بر پایه ای ترین ویژگی علم ، یعنی رابطه علم با معلوم است و به همین دلیل نیز پیش از دیگر تقسیم بندی های علم بدان پرداخته می شود.
← علم حضوری
...

دانشنامه عمومی

علم ( به انگلیسی: Science ) [ الف] تلاشی نظام مند است که دانش را در قالب توضیحات و پیش بینی های قابل آزمایش دربارهٔ تمامیت جهان می سازد و سازمان می دهد. [ ۱] [ ۲] [ ۳] [ ۴] [ ۵] [ ۶]
یک معنای قدیمی تر و نزدیک، که امروزه هنوز هم به کار می رود، متعلق به ارسطو است و دانش علمی را مجموعه ای از آگاهی های قابل اتکا می داند که از لحاظ منطقی، قابل توضیح باشند. [ ۷] همچنین گاه به مجموعه گزاره ها و اطلاعاتی گفته می شود که دانشمندان در کاوش های علمی حول یک موضوع یا برای تأمین یک هدف گردآورده اند و بین آنان بر اساس زبان علوم مورد گفتگو قرار می گیرد.
واژهٔ علم از زبان عربی، وارد زبان فارسی شده است. برخی واژه دانش را به جای علم به کار می گیرند؛ ولی باید توجه داشت علم و دانش، دارای دو تعریف متفاوت هستند. در زبان انگلیسی، واژه لاتین science برای علم به کار گرفته می شود و واژه knowledge، برای دانش. در زبان پهلوی واژه های هم عرض علم اینهاست: داناگیْه، هوداناگیْه، فْرهَنگ، فَرزَنیه. [ ۸] ویدا و چیستا[ ۹] هم برابرهایی هستند که از زبان اوستایی برگرفته شده اند.
از عصر کلاسیک علوم به عنوان یک نوع دانش با فلسفه ارتباط نزدیکی داشتند. در اوایل عصر مدرن دو کلمهٔ علم و فلسفه در زبان انگلیسی به جای هم به کار برده می شدند. در سدهٔ ۱۷ میلادی فلسفهٔ طبیعی ( که امروز علوم طبیعی نامیده می شود ) به تدریج از فلسفه جدا شد. [ ۱۰] [ ۱۱] با این حال، علم همچنان کاربردی وسیع برای توضیح آگاهی های مطمئن در مورد یک موضوع داشت. به همین ترتیب هم امروزه نیز در عصر مدرن همچنان علم برای موضوعاتی همچون علم کتابداری یا علوم سیاسی کاربرد دارد.
در عصر مدرن، علم معادل علوم طبیعی و فیزیکی به کار می رود، لذا محدود به شاخه هایی از آموختن است که به پدیده های دنیای مادی و قوانین آن ها می پردازد. این هم اکنون معنای غالب علم در کاربرد روزمره است. [ ۱۲] این معنای محدودتر از علم که خود بخشی از علم شده است، تبدیل به مجموعه ای از تعریف های قوانین طبیعت شده که بر مبنای مثال های اولیه ای همچون قانون کپلر، قوانین گالیله و قوانین حرکت نیوتن بنا شده اند. در این دوره رایج تر شد که به جای فلسفه طبیعی علوم طبیعی به کار رود. در طی سدهٔ نوزدهم میلادی کلمهٔ علم بیش از پیش مرتبط به مطالعهٔ منظم دنیای طبیعت شد، شامل فیزیک، شیمی، زمین شناسی و زیست شناسی. این منجر به قرارگیری مطالعات تفکر انسان و جامعه در یک برزخ زبان شناسی شد؛ که در نهایت منجر به قرارگیری این مطالعات دانشگاهی در زیر عنوان علوم اجتماعی شد. به همین ترتیب هم امروز قلمروهای بزرگی از مطالعات منظم و دانش وجود دارند که زیر سرفصل کلی علم قرار دارند، همچون علوم کاربردی و علوم صوری. [ ۱۳]
عکس علمعکس علمعکس علم
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

عِلم (science)
هر حوزۀ مطالعاتی سازمان یافته یا مجموعه ای منسجم از دانش ها و دانستنی ها، حاصل آزمایش، مشاهده، و استنتاج با هدف توصیف معتبر پدیده ها به کمک ارجاع به دنیای مادی و فیزیکی. فعالیت هایی مثل پزشکی، تماشای ستارگان، و فن شناسی از روزگار باستان در بسیاری از جوامع صورت می گرفت. دانش نظری، به خصوص فیزیک که در گذشته فلسفۀ طبیعی خوانده می شد، از دیرباز حوزۀ اصلی مطالعۀ فیلسوفان بود. انقلاب علمی اروپا از حدود ۱۶۵۰ تا ۱۸۰۰، ترکیبی تازه از مشاهده، آزمایش، و عقلانیت را جایگزین فلسفۀ نظری کرد. در حال حاضر، پژوهش علمی متضمن کُنش متقابل بین عقیده، فرضیه، آزمایش، مشاهده، و استنتاج است. موضوعی که فلسفۀ علم خوانده می شود، ماهیّت این کُنش پیچیده و گسترش توانایی آن را در دسترسی به واقعیت جهان مادّی بررسی می کند. از دیرباز مشخص بود که استقرای ناشی از مشاهده توضیحی مبتنی بر منطق به دست نمی دهد. در قرن ۲۰، کارل پوپر روش علمی را به مثابۀ آزمون تجربی افکار یا فرضیه های یک دانشمند توصیف کرد. منشأ و نقش افکار و وابستگی متقابل آن ها با مشاهده را متفکر امریکایی، تامس ساموئل کوهن، بررسی کرد و آن ها را در دو زمینۀ تاریخی و جامعه شناختی قرار داد. جامعه شناسی علم چگونگی وضع نظریه ها و قوانین علمی را بررسی می کند و امکان واقع بینی در هر کوشش علمی را مورد پرسش قرار می دهد. یکی از مباحث بحث بر انگیز، جانشینی واقع گرایی علمی با نسبیت گرایی علمی به گونه ای است که پاول فایرابند مطرح کرد. پرسش هایی دربارۀ کاربرد مناسب علم و نقش آموزش علم نیز ساختار این زمینۀ مطالعاتی را دگرگون ساخته است. علم امروزه به حوزه های مستقل مطالعاتی ازجمله اخترشناسی، زیست شناسی، زمین شناسی، شیمی، فیزیک، و ریاضیات تقسیم می شود. با این حال، بسیاری از تلاش های اخیر در این جهت بوده است که رشته های مستقل سنتی را به صورت بخش هایی مثل علوم زیستی و علوم زمینی تلفیق کنند. به مجموع این دو حوزه معمولاً علوم طبیعی اطلاق می شود. علوم فیزیکی شامل ریاضیات، فیزیک، و شیمی است. کاربرد علم در مقاصد عملی، فناوری نام دارد. علوم اجتماعی بررسی سازمان یافتۀ رفتار انسان است و حوزه هایی نظیر انسان شناسی، اقتصاد، روان شناسی، و جامعه شناسی را دربر می گیرد.

علم (منطق و فلسفه). عِلم (منطق و فلسفه)
(یا: شناخت و آگاهی) در لغت به معنی دانستن و دانایی، و در اصطلاح اهل منطق و حکمت به حصولی و حضوری تقسیم می شود.
علم حصولی.عبارت است از: الف .صورت ذهنی: نخستین گونۀ علم حصولی، صورتی است که از چیزی در ذهن حاصل می شود. مانند حصول صورت کتابی که روبه روی ماست در ذهن ما. علم یا شناخت در این معنا، مشتمل است بر جزئی و کلی: ۱. جزئی؛ علم یا ادراکی است که به یک پدیدۀ مشخّص تعّلق می گیرد و چون مُدْرِک، با پدیده (مُدْرَک) مواجه باشد، مثل مواجهۀ ما با کتابی که روبه روی ماست، از آن به ادراک حسی تعبیر می شود و چون مواجهه ای در کار نباشد و پدیدۀ دریافت شده (کتاب) به یاد آید از آن به ادراک خیالی تعبیر می شود. ادراکِ یکی از صفات وابسته به پدیدۀ جزئیِ مورد ادراک، مثل دریافتِ «سودمندی» کتابی که روبه روی ماست، ادراک توهّمی نام می گیرد، ۲. کلی؛ علم یا ادراکی است رهاشده از جزئیت، تشخّص و مواجهه و آن عبارت است از مفهومی که با اسم عام بیان می شود، مثل ادراک مفهوم کلی کتاب که از آن به ادراک کلی (مفهوم عقلی) تعبیر می شود. ب. قوانین منظم: دومین گونۀ علم حصولی عبارت است از مجموعۀ قوانین منظم در باب یک موضوع معیّن، مثل علم حساب و هندسه و فیزیک و صرف و نحو. علم از این دیدگاه فلسفه (متافیزیک یا مابعدالطبیعه یا الهیات به معنای اعم) را هم دربرمی گیرد؛ زیرا فلسفه نیز مجموعۀ قوانین منظم و اصول کلی است دربارۀ وجود از حیث آن که وجود است. از همین دیدگاه است که ابن سینا در الهیات شفا از علم الهی سخن می گوید و الهیات را علم می خواند.
علم حضوری. در برابر علم حصولی، علم یا شناختی است مستقیم و بی واسطه و بسیط که در آن معلوم (چیزی که شناخته می شود) مستقیماً نزد عالم (شناسنده) حاضر است، مانند علم انسان به ذات و احوال گوناگون روانی خود از قبیل ترس، محبت، شک، اراده و غیره. علم نفس به نیروهای ادراکی و تحریکی خود نیز از نوع علم حضوری است. همچنین علم نسبت به صورت ها و مفاهیم ذهنی، بلاواسطه و شهودی است. علم حضوری، با توجه به بلاواسطه بودن آن، برعکس علم حصولی که با وساطت صورت ها و مفاهیم ذهنی حاصل می شود، علمی یقینی و خطاناپذیر است زیرا خطای در ادراک در صورتی قابل تصور است که بین درک کننده و درک شونده واسطه ای در کار باشد تا جای این سؤال باشد که آیا آن واسطه، درک شونده را به درستی نشان می دهد یا نه. نکتۀ دیگر این که علوم حضوری ازنظر شدت و ضعف یکسان نیستند؛ گاهی علم حضوری از شدّت کافی برخوردار است و به صورت آگاهانه تحقق می یابد ولی گاهی هم به صورت ضعیف و کمرنگی حاصل می شود و به صورت نیمه آگاهانه و حتی ناآگاهانه درمی آید. هرچه نفس آدمی از نظر مرتبه وجودی کامل تر باشد علوم حضوری آن کامل تر و آگاهانه تر می گردد. همچنین، شدّت و ضعف «توجه» عامل دیگری در شدت و ضعف علوم حضوری است. فلاسفۀ اسلامی با الهام از قرآن کریم برای انسان نسبت به آفریدگار خود علم حضوری قائل اند که البته براثر ضعف مرتبۀ تکاملی نفس و نیز براثر توجه به امور مادی، این علم به صورت ناآگاهانه درمی آید امّا با تکامل نفس و تقویت توجه قلبی نسبت به خداوند همان علم به مراتبی از وضوح و آگاهی می رسد. عرفان در پی آن است که با سلوک عملی، زمینه را برای تقویت علم شهودی به ذات حق، که به طور فطری در نهاد هر انسانی هست، فراهم آورد. ← شهود؛ عرفان

جدول کلمات

دانش

مترادف ها

knowledge (اسم)
سامان، اگاهی، اطلاع، معرفت، علم، بصیرت، فضیلت، عرفان، دانش، دانایی، وقوف

sign (اسم)
اعلان، اثر، نشان، نشانه، صورت، علم، تابلو، رمز، علامت، ژست، ایت، امضاء، نشان گذاشتن

banner (اسم)
نشان، درفش، پرچم، شعار، بیرق، علم، سرصفحه

flag (اسم)
پرچم، بیرق، علم، سنگ فرش، زنبق، برگ شمشیری، جاده سنگ فرش، دم انبوه و پشمالوی سگ

standard (اسم)
نشان، پرچم، شعار، علم، قالب، معیار، استاندارد، الگو، نمونه قبول شده

ensign (اسم)
اشاره، نشان، گروه، دسته، پرچم، علم، ناوبان دوم، پرچمدار، نشان افتخار، نشان رسمی، سربازی که حامل پرچم است

science (اسم)
معرفت، علم، دانش

symbol (اسم)
اشاره، نشان، علم، رقم، رمز، مظهر، نماد

فارسی به عربی

رایة , علم ، إِحَاطَة

پیشنهاد کاربران

علم به معنای پرچم از ریشه عل و هه ل که در کردی وجود داره وبه مثال عل پرگه در کردی کلهری به رقص کردی میگویند وبه معنای بالا پریدن است ویا در کردی کرمانجی که به جای عل از هه ل استفاده میشه و بهش میگن هه ل پرکی ، همچنین در کرمانجی
...
[مشاهده متن کامل]

روژ هه لات به معنی جایی روز در ان بالا می اید یا علامت روز استفاده میشود.

معرفت
واژه علم
معادل ابجد 140
تعداد حروف 3
تلفظ 'alam
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اعلام]
مختصات ( عَ لَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'alam
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
عِلْم Science از نحو وطرز وکی وکجا وچطور استفاده از اکتشافات وفهم قوانین کاربردی چیزی
نمیگه وندارد وهیچ رهنمائی وکمک نمیدهد.
این روح انسان که توانائی انتخاب واختراع وتعیین موارد استفاده از عِلم است.
...
[مشاهده متن کامل]

واین "دین إلاهی"هست که رهنمائی میکند وتعیین چی صلاحیت هست استفاده از عِلم وکی وکجا
وچطور. . . نه خود عِلم ونه مکتشفین ونه سلاطین وحُکّام وقوانین وضعی ونه جامعه شناسان ونه
روانشناسان ونه دکترها ونه مهندسین ونه. . . .
Science doesn’t tell you how to use scientific knowledge.
عَلَمً: برچم، نشانهء بارز، انسان مشهور، . . . flag, some one or some thing is well knowon
عَلَّمَ: ( کسی را ) یاد داد. ، ( آمیخت ) tought ( somebody )
عَلِّمْ: ( کسی را ) یاد بده، آموزش بده teach ( someone )
عُلِّم : یاد گرفت ( توسط کسی ) learned ( by someone )
عَلِمَ: میدانست، میفهمید. knew ( somthing )
تَعْلیم: آموزش، آمیختن learning, teaching
. . .

علم کلمه ای تورکی است که از فعل بیلمق یعنی دانستن گرفته شده است بیل ریشه ان بوده و وقتی یم اسمساز تورکی می اید به صورت بیلیم در می اید که به معنی علم و دانش است حال به مرور ب ان حذف شده وبه صورت ایلیم در امده که در زبان عربی معرب شده و به صورت علیم و یا علم در امده است
آگاهی
دانش
خرد
دانسته
عِلْم : دانش
عَلِمَ : دانستن
عَلَّمَ : نشان داد
Science
علم ( عربی )
ویستا ( فارسی )
Knowledge
دانش ( فارسی )
Information
اطلاعات ( عربی )
ازدایش ( فارسی )
Announcement
اطلاعیه ( عربی )
آگهش ( فارسی )
علم یعنی دانستن یاد یادگرفتن چیزی ، واژه ای نادرست که هیچ ربطی به ساینس ندارد ، واژه ای قرآنی است که آخوندا رواج دادند و آن را برابر با ساینس نشان دادند تا . . .
مثلن یکی ممکن است فال گیری یا یاد بگیرد یا بداند ، او عالم است و علم دارد ولی با " Science " هیچ پیوندی ندارد و چه بسا که بر آن نیز باشد ، واژه هایی از این دست که همه دروغ و فریب و زیانبخش برای اندیشه است را باید کنار گذاشت و واژه های هند و اروپایی را بکار گرفت .
...
[مشاهده متن کامل]

درک
از بن مضارع ( اکنون ) استفاده می کنیم که می شود
دان Dān
برتری، فهم، شناخت، تسلط، آگاهی، نور، اقتدار، قدرت نظامی آفرین، قدرت سیاسی آفرین، قدرت اجتماعی آفرین، قدرت ثروت آفرین
امام علی ( ع ) :علم و دانش برای انسان جمالی است که از هیچکس پوشیده نیست. نسبی است که هرگز مورد جفا قرار نمی گیرد.
...
[مشاهده متن کامل]

۱. بی علم از عمل نبری صرفه ای عزیز/آن مزد کار یافت که دانسته کار کرد
۲. علم چندان که بیشتر خوانی/چون عمل در تو نیست《نادانی》

دانش، دانستن، دانسته، دانایی، دانستمان، دانندگی،
دانستار، دانیدن، دانیده، دانمان، دانستنی، دانیدنی،
دانستگی، دانیدگی
علم علوم عالم
im pro
:>
شناخت. . آگاهی . . . شناسایی . . .
پرچم بیرق درفش

اَلَم: درد و رنج، دردمندی و رنجوری
عَلَم: اسم علم، درفش و بیرق، سرشناس
این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. الم به فتح اول و دوم ( که غالباً آن را به غلط به کسر اول تلفظ می کنند ) به معنای "درد و رنج" یا" دردمندی و رنجوری "است.
...
[مشاهده متن کامل]

اما علم به فتح اول و دوم به چند معنی است که از آنها سه معنی رایج تر است: یکی به معنای خاص که در ترکیب" اسم علم" ( در جمع اسامی اعلام ) مرادف" اسم خاص" به کار می رود؛ و دیگر به معنای "درفش و بیرق" یا "نیزه و میله ای که بر سر دست بالا برند" و سوم به معنای "سرشناس، نامی، زبانزد" است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۳۷. )

عَلَم: پرچم و بیرق
عِلم: دانش
اَلم: درد و اندوه
علم: دانش، علوم، آگاهی
یاد داد
علم : عالم = معلوم = علوم = معلم
حکمت، دانش، معرفت، اطلاع، یقین، دانایی
عِلم
داناک ( پسوند - آک نشان دهندهء نام رَمَن ( اسم جمع ) ، عِلم = داناک ( دان )
دانِش ( پسوند - اِش نشان دهندهء نامِ بَرآمده از کارواژه است ( حاصل مصدر )
تَعَلُم = دانش ( آموزِش )
تَعلیم = دانانِش ( آموزانِش )
علم یعنی: دانش، دانایی، متضاد جهل و نادانی
علم به ترکی: بیلگی، بیلمَک، بیلیم گفته می شود. واژه عربی علم را هم بکار می برند.
به معنای ( آگاهی ) است ، و کمی فلسفی : یافتن مجهولی که دِگر معلوم گشت ، البته در عالم واقعیت که در عالم حقیقت مجهولی وجود ندارد ، در واقع عالِم با کشف و یافتن ، معلومی را معلموم می کند ، از حقیقت به واقعیت ، عالَمِ واقع انعکاس و تجلی عالَمِ حقیقت است ، مانند آئینه ، شخص مقابل آئینه حقیقی و تصویر ش در آن
...
[مشاهده متن کامل]

واقعی ؛ ( پاینده )

علم SCIENCE :[اصطلاح جامعه شناسی] کاربرد روشهای نظام یافته تحقیق و تحلیل منطقی دقیق در مطالعه ی اشیا، رویدادها یا افراد؛ و مجموعه ی معرفتی که با این گونه وسایل حاصل می شود.
منبع https://rasekhoon. net

عِلم
دانه برابر عِلم اَست ، گرچه در پارسی به حَبه و غَله هم دانه میگوییم که بیراه هم نیست چون همان گونه که گیاهی از درون دانه بیرون می آید ، همین گونه دانش و دانستنی ها هم اگر بِهمان یا هومَن ( انسان ) را به دانه ای بیا نگاریم از درون او بیرون می آید ، از این روی :
...
[مشاهده متن کامل]

به نادرست دانِش را برابر عِلم گُذاشتند ( گُداشتند ) زیرا پسوند "اِش" در دستور زبان نامِ کارواژه ( اسم مصدر ) می سازد و نشان دهنده کار یا داختی ( عملی ) است ، برساخته های عَلَمَ در زبان اَرَبی که به زبان پارسی درآمده اند ، می توان این گونه برابر نهاد :
عِلم =دانه ( پسوند " ه " نامواژه ( اسم ) ساز است
عالِم = داننده
معلوم = دانیده ، دانسته
عَلیم = دانا
عَلاّمه = دانشمند ، دانشوَر
《 تَعَلُم = دانِش 》 مانند : تَدَرُس = آموزش
《 تَعلیم =دانانِش》 مانند : تَدریس = آموزانِش
( در زبان پارسی با پسوند " - آندن " کارواژه ی واداری ساخته می شود : آموختن یا آموزیدن و آموزاندن )
مُعَلَم = دانستار
معَلِم = دانانگار ، دانانگَر مانند: مُدَرِس = آموزانگار، آموزانگر ، چون مُعَلِم می داناند گرچه شاید برای واگویی سنگین باشد! همین گونه آموزگار می آموزد ( به مینه دانش آموز ) و آموزانگر می آموزاند (
مَعلَم ، حوزه عِلمیه = دانِشگاه ، دانشکده ، دانستگاه
اِعلام = فَرادانی ، پیرا دانی ، همه دانی
اِستِعلام = اَزدانی ( پیشوند" اَز" به مینه : به بیرون یا آزگار = تماماً و کُلاً است و همریشه با out انگلیسی و aus آلمانی میباشد. )
مُتِعَلِم = دانِشگَر
در پارسی می توان واره های آمیخته فراوان دیگری هم از ستاک دان و دانست به افزوده ی پسوندهایی ساخت :
دانه ( مانند آموزه )
دانو ( مانند کِشو )
دانَک ( مانند پوشَک )
داناک ( مانند خوراک )
دانال ( مانند رَوال )
دانیل ( مانند بَندیل در : بار و بَندیل )
دانِمان ( مانند سازِمان )
دانجه ( مانند شکنجه )
دانَند ( مانند رَوَند )
دانان ( مانند خَندان )
دانِستار ( مانند گُفتار )
دانِستمان ( مانند ساختِمان )
دانستگاه ( مانند خاستگاه )

انشایی درموردارزش علم و دانش
دانایندگی
عِلم:دانش، دانایی، دانستن، آگاهی، اطلاع،
شناخت و معرفت نسبت به امر یا موضوع یا
مطلبی یا چیزی یا واقعه و رخدادی و. . . .
عِلم در لغت به معنای دانستن در برابر ندانستن
( جهل ) است، بنابراین آن که میداند عالِم است و آن که نمیداند جاهل.
...
[مشاهده متن کامل]

عَلَم:پرچم، بیرق، درفش، لوا، رایت، علامت یک کشور یا دسته یا حزب و. . .
پارچه ای سفید یا رنگین منقوش به نقوش مختلف که بر سر چوب یا میله کنند و علامت و نشان یک کشور یا دسته یا حزب و. . . باشد.

واژه علم در زبان اوستایی ، پارسی و پهلوی برابر با " چیستا " می باشد و در انگلیسی به آن " ساینس: scienc " گویند که جایگاهی بالاتر از " دانش یا knowledge " است.
درک حقیقت
عَلَم - پرچم . نام نوعی پرچم در درخش خراسان جنوبی که شامل یک طوق بشکل گل و. . . و یک قطعه چوب بلند بطول حدود 3متر که با پارچه هایی زیبا آذین شده و در مراسم عزاداری اباعبدا. . . الحسین مورد استفاده قرار میگیرد
شناخت، درک محیطی در آن زندگی می کنیم
برپا کردن
دانش

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس