صلح

/solh/

مترادف صلح: آرامش، آشتی، اصلاح، سازش، صفا، مصالحه

متضاد صلح: جنگ، دعوا، کشمکش، نزاع، نقار

برابر پارسی: آشتی، سازش، آسودگی

معنی انگلیسی:
peace, reconciliation, compromise, conveyance

لغت نامه دهخدا

صلح. [ ص ُ ] ( ع اِمص ) آشتی. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). سِلْم. تراضی میان متنازعین. سازش. هُدْنَة. هَوادَة. مقابل حرب و جنگ :
همه نیوشه خواجه به نیکوئی و به صلح
همه نیوشه نادان به جنگ و کار نغام.
رودکی.
نشستند با صلح و گفتند باز
که از کینه با هم نگیریم ساز.
فردوسی.
چو بشنید از ایرانیان شهریار
ز صلح و ز پیکار وز کارزار.
فردوسی.
روزی دو سه رسولان آمدند و شدند تا مگر صلحی افتد، نیفتاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 197 ). و کارهای علی تکین راست کرده آید به جنگ یا به صلح که بادی در سر وی نهاده اند. ( تاریخ بیهقی ص 285 ). علی تگین سخت شکسته و متحیر شده است که مردمش کم آمده است و بر آن است که رسولان فرستد و به صلح سخن گوید. ( تاریخ بیهقی ص 353 ). رسول پیش آمد و زمین بوسه داد. بنشاندش ، چنانکه به خوارزم شاه نزدیکتر بود و از صلح سخن رفت. ( تاریخ بیهقی ص 355 ). جهد باید کرد تا به مرو رسیم که آنجا این کار یا به جنگ یا به صلح در توان یافت. ( تاریخ بیهقی ص 633 ).
تا با تو به صلح گشتم ای مایه جنگ
گردد دل من همی ز بت رویان تنگ.
فرخی.
چون پری جمله پریدند گه صلح ولیک
به گه شر همه ابلیس لعین را حشرند.
ناصرخسرو.
نباید تا نباشد جرم عذری
نه صلحی تا نباشد کارزاری.
ناصرخسرو.
کار یزدان ، صلح ونیکوئی و خیر
کار دیوان ، جنگ و زشتی و شر است.
ناصرخسرو.
در میان دوستان گه جنگ باشد گاه صلح
در مزاج اختران گه نفع باشد گه ضرر.
سنائی.
بجز با لب و چشم خوبان نبود
همه صلح و جنگی که من داشتم.
خاقانی.
گوئیا آب و آتشند این دو
که بهم صلحشان نمی یابم.
خاقانی.
کفر و ایمان را بهم صلح است و خیز از زلف و رخ
فتنه ای ساز و میان کفر و ایمان درفکن.
خاقانی.
بر اندیشه صلح بربست راه
بهانه طلب کرد بر صلح شاه.
نظامی.
چون بخت نیک انجام را با ما بکلی صلح نیست
بگذار تا جان میدهد بدگوی بدفرجام را.
سعدی.
بیا که نوبت صلحست و دوستی و عنایت
بشرط آنکه نگوئیم از آنچه رفته حکایت.
سعدی.
از در صلح آمده ای یا خلاف بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

آشتی، سازش، دراصطلاح سیاست دست کشیدن ازجنگ باعقدقرارداد، درفقه نوعی ازعقودکه در آن کسی چیزی ازخودراببخشد
۱ - ( مصدر ) سازش کردن آشتی کردن . ۲ - ( اسم ) سازش آشتی توافق . ۳ - پیمانی که بر حسب آن دعوایی را حل و فصل کنند . ۴ - پیمان تسلیم . یا سر صلح بودن کسی را . ( داشتن کسی ) قصد آشتی داشتن وی .

فرهنگ معین

(صُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) آشتی کردن . ۲ - (اِمص . ) آشتی ، دوستی . ۳ - (اِ. ) عقدی که دو طرف در مورد بخشیدن چیزی یا گذشتن از حقی در مقابل هم تعهد می کنند. ، ~نامه قراردادی که بین دو طرف جنگ یا دعوا نوشته یا شرایط تحت جنگ در آن قید می شود.

فرهنگ عمید

۱. (سیاسی ) دست کشیدن از جنگ با عقد قرارداد.
۲. (حقوق ) عقدی که در آن کسی ملکی، مالی، یا حقی از خود را به دیگری واگذار می کند و می بخشد.
۳. (اسم مصدر ) دعوایی را با قرار و پیمانی بین خود حل وفصل کردن، آشتی، سازش.
* صلح کردن: (مصدر لازم ) آشتی کردن، سازش کردن.
* صلح کل: [قدیمی]
۱. مصالحۀ کامل.
۲. آشتی و سازش با پیروان مذاهب مختلف.
۳. سازگاری با دوست و دشمن: عارفان، صائب ز سعد و نحس انجم فارغند / صلح کل با ثابت و سیار گردون کرده اند (صائب: ۷۲۹ ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صلح یکی از اقسام عقود می باشد.
«صلح» عبارت است از سازش و موافقت بر انجام کاری؛ مانند تملیک عین یا منفعتی یا اسقاط دین و یا حقی و شرط نیست پیش‏تر نزاعی واقع شده باشد.

اقسام صلح
صلح ممکن است در مقابل عوضی یا بدون آن انجام گیرد. صلحی را که در مقابل عوض انجام می‏گیرد «صلح معوّض» می‏نامند و صلحی که بدون عوض باشد «صلح غیر معوّض» نام دارد.

شرط صحّت صلح
هر دو صلح(معوّض و غیر معوّض)، (اگر با شروط مقررّ انجام گیرد) صحیح است، مگر این که حلالی را حرام و یا حرامی را حلال کند، همچنان که در حدیثی از پیامبر اکرم صلوات الله علیه می‏خوانیم: «.. وَ الصُّلْحُ جائِزٌ بَیْنَ الْمُسْلِمینَ الَّا صُلْحاً احَلَّ حَراماً اوْ حَرَّمَ حَلالًا؛ هر نوع صلحی در بین مسلمانان جایز است، مگر صلحی که موجب حلال شدن حرام یا حرام شدن حلالی گردد. » بنابراین، صلحی که بر خلاف دستورات دینی و یا بر خلاف مصالح مسلمانان باشد صحیح نیست.

صلح کردن به کمتر از مقدار واقعی طلب
...

[ویکی اهل البیت] صلح واژه ای است عربی و به معنای سازش می باشد. صلح در معارف اسلامی به عنوان یک امر مطلوب و پسندیده مطرح شده است، در برخی از آیات قرآن حکمت تشریح صلح رفع تنازع عنوان شده است: «فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَیْرٌ» (سوره نساء، آیه 128)، «إِن یُرِیدَا إِصْلَاحاً یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُمَا» (سوره نساء، آیه 35)، «وَ إِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا». (سوره حجرات، آیه 9)
روایات نیز بر مطلوبیت، مشروعیت و صحت صلح دلالت دارند. چنان که مرحوم کلینی به اسناد خودش از امام صادق علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمود: «الصُّلْحُ جائِزٌ بَیْنَ الْمُسْلِمینَ الّا صُلْحاً احَلَّ حَراماً أَوْ حَرَّمَ حَلالًا».
محقق حلی در شرایع اسلام در تعریف صلح می نویسد: «صلح عبارت است از عقدی که برای پایان دادن تنازع تشریع شده است و متفرع بر غیرش نیست اگر چه فایده آن را افاده می کند». صاحب جواهر در شرح عبارت مرحوم محقق حلی می نویسد: «اگر چه صلح در اصل، برای پایان دادن به خصومت و نزاع بین متخاصمین تشریع گردیده است ولی برای تحقق صلح وجود این حکمت همواره ضروری نمی باشد...» بنابراین مراد از لفظ صلح که در ایجاب عقد واقع می شود انشاء رضایت نسبت به آن چیزی است که متصالحین توافق و تسالم در مورد آن نموده اند نه این که منظور از آن، خصوص صلحی باشد که مسبوق به خصومت است.
امام خمینی در زمینه تعریف صلح می نویسد: «صلح عبارت از تراضی و تسالم بر امری از قبیل تملیک عین یا منفعت یا اسقاط دین یا حق و غیر این موارد می باشد و این که مسبوق به نزاع باشد شرط نیست و انجام آن بر هر امری به جز موارد استثناء شده جایز است».
مرحوم میرزا حسن بجنوردی در کتاب «القواعد الفقهیه» در تعریف صلح می نویسد: «حقیقت صلح عبارت از تراضی و تسالم بر امری است اعم از این که آن امر کالا باشد یا از اقسام نقود، یا از اعمال یا غیر این ها؛ انشاء این تسالم به صیغه عقد صلح باشد یا غیر آن، و فرقی نمی کند که صلح مسبوق به خصومت باشد یا ملحوق به آن باشد یا خصومت امری است که حصول آن متوقع می باشد، بنابراین در تمامی مواردی که ذکر گردید اطلاق صلح به آنها حقیقتاً نه به نحو عنایت و مجاز صحیح می باشد».
قانون مدنی در ماده 752 به پیروی از نظریه فقهای امامیه در تعریف صلح آورده است: «صلح ممکن است یا در مورد رفع تنازع موجود یا جلوگیری از تنازع احتمالی در مورد معامله و غیر آن واقع گردد» از مجموعه تعریف های ارائه شده می توان دریافت که وجود نزاع سابق در تحقق عقد صلح ضروری نمی باشد اگر چه اصل تشریع صلح برای رفع خصومت و نزاع بوده است.

[ویکی الکتاب] معنی صَلَحَ: کارهای شایسته کرد- درستکار بود
معنی صُّلْحُ: صلح - آشتی
معنی سَّلْمِ: صلح
معنی جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ: به صلح گرائیدند
معنی تُصْلِحُواْ: اصلاح کنید-صلح برقرار کنید
معنی لَمْ یُلْقُواْ: نیفکندند - نینداختند(در عبارت "لَّمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَیُلْقُواْ إِلَیْکُمُ ﭐلسَّلَمَ وَیَکُفُّواْ أَیْدِیَهُمْ "،"لم" بر سر هر سه فعل آمده است ولَمْ یُلْقُواْ إِلَیْکُمُ ﭐلسَّلَمَ کنایه از این است که پیشنهاد صلح ودوستی ندادند )
ریشه کلمه:
صلح (۱۸۰ بار)

مسالمت. سازش. راغب آن را از بین بردن نفرت میان مردم، معنی کرده است . سازش بهتر است در اقرب گوید: آن اسم است از مصالحه مذکّر و مؤنث هر دو به کار می‏رود گویند: «وَقَعَ الصّلْ‏حُ وَ وَقَعَتِ الصُّلحُ». صلاح: شایسته شدن. خوب شدن، وآن ضد فساد است «صلح الشی‏ء صلاحاً: ضد فسد» در قرآن گاهی با فساد مقابل آمده و گاهی با سیئه مثل ، . . «صلح» در آیه به معنی شایسته و خوب شدن است . صالح: شایسته. آنچه یا کسی که شایسته و خوب است و در آن فساد نیست. مثل ، . که وصف عمل است. عمل صالح و کار شایسته آن است که مطابق عدل و انصاف باشد که قهراً مفید و مورد رضای خداست. ، . صالح در این آیات وصف شخص است . مراد از آن در . ظاهراً تام الخلقه و بی عیب است. چنانکه در . به معنی لیاقت و اهلیت است. صالحون: نیکوکاران. شایسته کاران. و آن پیوسته وصف اولوالعقل آمده اعم از ملک،، انس، و جن. صالحات در وصف اعمال و زنان به کار رفته است. مثل ، . اصلاح: ایجاد صلح و سازش و الفت مثل ، . و نیز به معنی اصلاح و شایسته کردن چیزی است. مثل‏.یعنی سیّئاتشان را تکفیر و حالتشان را اصلاح کرد. * . یعنی برای من در فرزندانم صلاح ایجاد کن و «لی» دلالت دارد که اصلاح بنحوی باشد که او نیز منفعت گردد و آنها بپذیر خویش نبکوکار باشند مثل . و نحو . * . ظاهراً مراد از قیامت صالحات تمام اعمال و کارهای خیر است و غرض از بقا باقی نزد خداست نه اینکه غرض از بقا باقی ماندن در دنیا پس از مردن شخص باشد و منظور از باقیات فقط آثار نیک باشد. زیرا بقاء تمام اعمال از ضرورت اسلام است . اعمال صالحه آیا مراد از «صالِحات» در عناوین «آمَنوا و عَمِلُوا الصّالِحاتِ» که کرّات و مرّات در قرآن مجید آمده کارهائی است که شرع آنها را شخصاً بیان فرموده و یا هر عمل صالح مطابق عدل و انصاف مورد رضای حق است خواه در شرع بالخصوص بیان شده باشد یه نه. مخفی نماند «عَمِلُوا الصّالِحالتِ» که بیشتر از پنجاه بار در قرآن ذکر شده در همه آنها توأم با «آمَنوا» یا «وَهُوَ مُؤْمِنُ» یا نظیر آن دو است مگر در آیه . که قطعاً در آن نیز ایمان منظور است. پس بی شکّ عمل صالح پیش خدا در صورتی مؤثر و مقرّب است که توأم با ایمان به خدا باشد و در غیر این صورت پوچ و بی اثر خواهد بود . ولی با در نظر گرفتن ایمان هر کار شایسته که مطابق با موازین عدل و انصاف است مورد رضای عدل و انصاف است مورد رضای خدا و مشمول عموم «الصالحات» است خواه در شرع بالخصوص تعیین شده باشد یا نه. هر کاری که در آن حرام نداشته و مطابق عدل و انصاف باشد و صلاح را نیز دارا باشد با استفاده از عموم «الصالحات» می‏توان انجام داد.

[ویکی فقه] صلح (فقه). صلح یکی از اقسام عقود می باشد.
«صلح» عبارت است از سازش و موافقت بر انجام کاری؛ مانند تملیک عین یا منفعتی یا اسقاط دین و یا حقی و شرط نیست پیش‏تر نزاعی واقع شده باشد.
تحریر الوسیله، ج۱، ص۵۶۱.
صلح ممکن است در مقابل عوضی یا بدون آن انجام گیرد. صلحی را که در مقابل عوض انجام می‏گیرد «صلح معوّض» می‏نامند و صلحی که بدون عوض باشد «صلح غیر معوّض» نام دارد.

شرط صحّت صلح
هر دو صلح(معوّض و غیر معوّض)، (اگر با شروط مقررّ انجام گیرد) صحیح است، مگر این که حلالی را حرام و یا حرامی را حلال کند،
تحریر الوسیله، ج۱، ص۵۶۲،مسأله۵.
...

دانشنامه عمومی

صلح (فیلم). صلح ( به لهستانی: Spokój ) فیلمی ست تلویزیونی ساخته کریشتوف کیشلوفسکی محصول ۱۹۷۶ لهستان.
عکس صلح (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

صُلْح (peace)
مفهومی با دو معنای جداگانه: از یک سو، در تعریفی سلبی به معنی نبود جنگ یا دشمنی است؛ از سوی دیگر، در گفتمان دینی، دلالت بر اندیشۀ هماهنگی و وحدتِ حاصل از داشتن ارتباطی صحیح با خداوند دارد. تلاش برای برچیدن بساط جنگ شکل های مختلف و گاه به ظاهر ضدونقیضی به خود گرفته است. صلح رومی که به مدت ۲۰۰ سال در دوران امپراتوری روم (از به قدرت رسیدن اوگوستوس تا سلطنت مارکوس اورلیوس، ۲۷پ م تا ۱۸۰م) دوام داشت حاصل توانمندی نظامی بود. برابری قدرت نظامی میان دولت ها را غالباً تضمینی برای صلح می دانند. از سوی دیگر، صلح خواهی و باور به این که هیچ خشونتی موجّه نیست در بسیاری اعتقادات، ازجمله آیین جین، آیین بودا، و فرقۀ کویکری، جایگاهی مهم و اساسی داشته است. مفهوم آهیمسا، یا احترام به همۀ موجودات زنده در آیین جین، از مفاهیمی بود که بر گاندی تأثیر فراوان گذاشت. از دید مسلمانان، صلحِ توأم با عدالت هم نوعی وضعیت کمال مطلوب از نظر رفاه و بهزیستی اجتماعی است و هم جنبه ای از مشیت الهی؛ و واژه های «سلام» در اسلام و «شالوم» در یهود، که به معنی صلح است، برای خوش آمدگویی مؤمنان به یکدیگر به کار می رود.

صلح (فقه). در اصطلاح فقه عقدی است که به موجب آن کسی با دیگری توافق می کند که مقداری از مال یا منافع خود را ملک وی کند، یا از طلب و حق خود بگذرد، و به ازای آن دیگری هم چنین کند. صلح از نظر فقهای امامیه عقدی مستقل است و در مواردی است که برای طرفین مقدار دِین یا عین مورد منازعه مجهول باشد. در حقوق نیز، یکی از عقود معیّن است و مفهومی با دو معنی جداگانه (← عقد) که برای رفع منازعۀ موجود، یا محتمل، یا در مقام انجام معامله منعقد می شود. مادۀ ۵۷۲ قانون مدنی دربارۀ عقد صلح می گوید «صلح ممکن است یا در مورد رفع تنازع موجود یا جلوگیری از تنازع احتمالی، یا در مورد معامله و غیر آن واقع شود». صلح در مقام رفع منازعه را سازش گویند. صلح در مقام معامله آن است که طرفین توافق کنند معاملۀ مورد نظر را در قالب عقد صلح انجام دهند، بدون این که احکام و شرایط مخصوص آن معامله جاری شود. به همین لحاظ عقد صلح را سیّدالعقود گفته اند، زیرا به کمک آن می توان هر عقد یا معامله ای را انجام داد. مادۀ ۷۵۸ در مورد صلح در مقام معامله می گوید «صلح در مقام معاملات، هرچند نتیجۀ معامله را که به جای آن واقع شده است می دهد، لیکن شرایط و احکام خاصۀ آن معامله را ندارد. بنابراین اگر مورد صلح عین باشد در برابر عوض، نتیجۀ آن همان بیع خواهد بود، بدون این که شرایط و احکام خاصۀ بیع در آن مُجری شود». از این رو، اگر عقد صلح برای انجام خریدوفروش (بیع) واقع شود، اثر آن، یعنی تملیک، حاصل می شود، لکن مثلاً حق شفعه که مخصوص عقد بیع است در صلح جاری نمی شود: «در صلح، حق شفعه نیست ولو در مقام بیع باشد» (مادۀ ۷۵۹). صلح، از عقود لازم است و هیچ یک از طرفین نمی توانند آن را برهم زنند، مگر در مورد فسخ به علت یکی از خیارات قانونی یا اقاله (مادۀ ۷۶۰). صلح ممکن است معوّض باشد که هریک از طرفین مال یا حقی را در برابر مال یا حق دیگری به طرف دیگر صلح می کند (مانند صلح یک باب خانه در مقابل مبلغی پول یا یک باغ)، یا ممکن است بلاعوض باشد، مانند صلح اتومبیل در برابر مبلغ ناچیزی که عرفاً ارزش اقتصادی آن محسوب نمی شود. صلح بلاعوض را صلح محاباتی نیز می گویند. صلح کننده را مصالح، طرف مقابل را متصالح و عوض را مال الصلح نامند. صلح در تعریفی سَلبی به معنای نبود جنگ و دشمنی است. صلح خواهی در بسیاری از اعتقادات ازجمله جینیسم و آیین بودا، جایگاه مهم و اساسی داشته است. مفهوم آهیسما یا احترام به همۀ موجودات زنده در جینیسم از مفاهیمی بود که بر گاندی تأثیر فراوان گذاشت. از دید مسلمانان و یهودیان صلح هم نوعی وضعیت کمال مطلوب از نظر رفاه و بهزیستی اجتماعی است و هم جنبه ای از الوهیت. واژه های «سلام» و «شالوم» در این دو دین که به معنی صلح است برای خوشامدگویی مؤمنان به یکدیگر به کار می رود.

جدول کلمات

سازش, آشتی

مترادف ها

peace (اسم)
سازش، ارامش، اشتی، سلامت، سلامتی، صلح، صلح و صفا

pax (اسم)
بوسه اشتی، صلح، لوحه تمثال عیسی و مریم

فارسی به عربی

سلام

پیشنهاد کاربران

• تشریح کلمه ی � صلح � ( ص ، ل ، ح ) ، بر اساس � سبک سبا � ، یعنی بیان مفهوم و ابعاد مهم یک واژه یا عبارت بر حسب تک ، تک ، حروف آن کلمه به صورت خلاصه و نسبتا جامع { اقدامی در حوزه ی خلاقیت و سرگرمی جهت یادگیری و یادآوری بهتر و سریعتر معانی واژه ها و عبارات – 1388 – الهه آتش نفس ( سبا ) }
...
[مشاهده متن کامل]

• ص :
/ صحبت ، گفتگو و مذاکره جهت حل و فصل اختلافات و منازعات بر اساس تفکر : برد – برد و پرهیز از اعمال زور ، خشونت ، جنگ و کشتار
/ صمیمیت و همدلی با دیگران و پرهیز از نفرت پراکنی
• ل :
/ لمس حقایق و واقعیات موجود ( واقع بینی ) و پرهیز از خود فریبی و توهمات ناشی از خودشیفتگی ، خودخواهی و حق به جانبی غیر واقعی
/ لزوم پرهیز از لجاجت بر مواضع غیر اصولی ، غیر منطقی ، قدرت طلبانه و زیاده خواهانه جهت درک متقابل و ایجاد تفاهم و قرار گیری در وضعیت صلح پایدار و نه صلح شکننده
• ح :
/ حل و فصل کشمکش ها ، تعارضات بر اساس کمک های عملی و مشورتی میانجی گران منصف ، کارآمد و مورد قبول طرفین جهت پیشبرد مذکرات مدبرانه
/ حب و دوستی با خدا ، خود ، دیگران و کائنات جهت ارتقاء توان همزیستی مسالمت آمیز
• تشریح کلمه ی � Peace � بر اساس � سبک سبا �
• * P :
period of time in which is no war or violence in a country or an area /
powerfulness : have power with kindness & liberality and having situation & chance for evaluating & criticism of existing power
• ترجمه :
/ قرار گرفتن در زمانی که هیچگونه جنگ یا خشونتی بین کشورها و یا یک منطقه وجود ندارد
/ قدرتمندی :
/ داشتن اقتدار در عین مهربانی و بخشش ( نظیر آیات متعددی از سوره الشعراء ( 8 بار ) که در آن آمده است : � همانا خدای تو خدای بسیار مقتدر و مهربان است �
/ و همچنین وجود موقعیت و عرصه ای برای نقد قدرت موجود ( نقد سازنده )
• E :
empowerment : creation & optimal use of chances & resources for achieving permanent progressing for all people
• ترجمه :
/ توانمندی و توانمند سازی :
/ ایجاد و بهره برداری مناسب و عادلانه از فرصتها و منابع برای نیل به توسعه پایدار برای همه انسانها ( نه فقط یک نژاد ، یک جنسیت و یا یک گروه خاص سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی )

• A :
avoidance of arguing , being calm and quiet and living in friendship /
avoidance of violence ( in dimension of personal , familial and social life ) /
avoidance of political & military hegemony
• ترجمه :
/ پرهیز از جر و بحث ، بودن در وضعیت سکوت و آرامش و زندگی با دوستی
/ پرهیز از خشونت ( در ابعاد فردی ، خانوادگی و اجتماعی )
/ پرهیز از سلطه سیاسی و نظامی بر سایر کشورها
• * C :
corrections ( in approaches , behaviors , believes and attitudes that would be comprised , creation of friendship , safety & protection for all of human around the world
• ترجمه :
/ اصلاحات : اصلاح روشها ، رفتارها ، باورها و نگرش ها و رویه های موجود به صورتی که متضمن ایجاد دوستی ، آشتی و افزایش امنیت برای انسانها در سرتاسر جهان باشد
• E :
/ exchange of views on cultures & civilizations in order to identification
• ترجمه :
/ تغییر دیدگاه ها و تبادل نظرات در زمینه مسائل فرهنگی ( گفتگوی فرهنگها و تمدنها ) به منظور شناخت هر چه بیشتر سایر فرهنگها و افزایش تبادلات مثبت فرهنگی ( با پرهیز از پذیرش تهاجم فرهنگی ) بین جوامع ،
از طریق ابزار هائی نظیر:
• هنر ، برگزاری نمایشگاه های هنری ، محصولات فرهنگی
• رسانه ها ( شبکه های اجتماعی ، تلویزیون های اینترنتی
• استفاده از فن آوری اطلاعات و ارتباطات ( ایجاد و توجه به بانکهای اطلاعاتی در زمینه پژوهشهای فرهنگی ، ایجاد و توجه به شناسنامه فرهنگی برای هر کشور )
• برگزاری همایشها و هم اندیشی ها در زمینه های شناخت فرهنگ سایر ملل و گفتگو و تبادل نظر برای رسیدن به صلح ، عدالت و امنیت در جهان

صلح نه تنها قرار داد های سیاستی بین کشور ها است بلکه صلح از قلب ها سر چشمه میگیرد .
سلام. خواهش می کنم انیمیشن لوپتو را در گوگل نشان بدهید خیلی ممنون از اینکه نظر من را خواندید.
از عجمنده میخواهم این واژگان و فعل ( انجامِشت ) ها را کنار بگزارد و
در گوگل دانلود لغت نامه اوستایی را جستجو کند و یک نگاهی به آن بیاندازد
آشت= صلح
صلحیدن با کسی.
آتشبسیدن با کسی.
سازشیدن با کسی.
سازندگی
آتش بس
صفا
مصالحه
آرامش
آشتی
اصلاح
متضاد :
جنگ
دعوا
کشمکش
نقار
نزاع
فعلا خدانگهدار دار
آرامش، آشتی، اصلاح، سازش، صفا، مصالحه
همزیستی آشتی جویانه
از دید من، باریک ترین برابر واژه از ریشه عربیِ �صلح� در زبان پارسی میانی به این سو، بی کاربرد هر گونه کارواژه ای ( فعل ) ، آمیخته واژه ی �همزیستی آشتی جویانه� است. نمونه:
هوده ی همزیستی آشتی جویانه ( حق زیستن در صلح )
...
[مشاهده متن کامل]

سخنی باریک و پاکیزه ( نکته ) را نیز به این بهانه با همه ی کوشندگان بهبود زبان پارسی و شستن زنگارهای آن بدرازای سده ها در میان می نهم:
ما پارسی زبانان ( یا همانا دَری زبانان ) در پهنه ی گسترده ی آریانا ( ایران، افغانستان، تاجیکستان، بخش های کردنشین در کشورهای ترکیه، عراق، سوریه و نیز در سرزمین های دورترِ پیرامون آن ها ) دیگر از این بخت برخوردار نیستیم که واژه های دورترِ هماوند با زبان های ایرانی کهن ( دانسته از کاربرد �زبان پارسی� خودداری می کنم! ) که بریشه ی خود، زبان اینک مرده ی �سانسکریت�، نزدیک تر است را بکار بندیم؛ برجسته ترین شَوَند ( دلیل ) آن نیز دشوارتر شدن کار و حتا نشدنی بودن آن در بهره وری بجا از واژگانِ درخور در گزاره ها و بندهایی است که باید بگونه ای منطقی با هم پیوند داشته باشند. افزون بر آنکه هر چه به گذشته ای دورتر برمی گردیم، شمار واژه هایی که بتوانند نیازهای امروزمان را برآوَرَند، کم تر و کم تر می شود؛ به همین شَوند، کاربرد زبان پارسی میانی که به نوبه ی خود، شاهکار بی همتای نیاکان ما پس از چیرگی تازیان عرب ( تازی به آرشِ بیابانگرد است و نه عرب! ) برای رهانیدن زبان بسیار نیرومند پارسی ( از دید من، نیرومندتر از زبان لاتین! ) و ایستارهای فرهنگی بگونه ای نسنجیدنی برتر از ایستارهای بیابانگردانِ پیرامون ایران بزرگ گذشته ( نه تنها دربرگیرنده ی تازیان عربستان که ترکان آسیای میانه و . . . ) است و کوشش برای جا انداختن برخی واژه های گاه بسیار زیبا و دلنشین آن در زبان بهم ریخته، آسیب دیده و زشت و زیبای پارسی کنونی، سزاوارتر است. برای آنکه نمونه ای ساده و شاید پیش پا افتاده در میان نهاده باشم، شیوه های کاربرد شَلَم شوربای نشانه گذاری ها در زبان پارسی است که هر نُقلعلی ره گم کرده در این پهنه با فرنام ها و برنام هایی چون روزنامه نگار، نویسنده و . . . آن را بگونه ی دلخواه خویش بکار می برد و بر سردرگمی و آشوب می افزاید. از دید من، این نخستین گام برای بهبود زبان زیبای پارسی است که چیره ترین های ما نیز از یکدهم توان تاریخی این زبان نیرومند و شناسه ی ایران و ایرانی که بسیار به جهان بخشیده و خود کم تر از آن برخوردار بوده، بهره نمی برند.

آشتی - سازش
با سپاس از واکاوی استاد آقای منوچهر
واژه ای که به این چم در گویش پارسی دری وگویش کردی هم اکنون بکار میرود آشتی یا اشتی است

واژه صلح و آشتی که در انگلیسیpeace می باشد، در اصل از ریشه هندواروپایی - pag به چم بستن و محکم کردن آمده است. چنانکه در اوستا pas به چم پایبند کردن و در سانسکریت pasa می باشد که در انگلیسی peace, pax,
...
[مشاهده متن کامل]
pact, pay می باشد. به نظر میرسد که واژه peace چون در زمان باستان و قدیم از مسایل مهم بوده از واژه به هم پیوند دادن استفاده شده.

سازش
جنگزدایش { زبر " ج" ، پیش " ز" }
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس