صلاحیت دار

/salAhiyyatdAr/

مترادف صلاحیت دار: اهل، درخور، ذیصلاح، سزاوار، شایسته، لایق

متضاد صلاحیت دار: بی صلاحیت

برابر پارسی: سزاور، شایسته

معنی انگلیسی:
qualified, competent

لغت نامه دهخدا

صلاحیت دار. [ ص َ حی ی َ ] ( نف مرکب ) صالح. شایسته برای رسیدگی بکاری. لایق برای انجام عملی. درخور کاری.
- دادگاه صلاحیت دار ؛ صالح برای رسیدگی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) شایسته برای رسیدگی به امری درخور اجرای عملی : دادگاه صلاحیت دار . یا مقامات صلاحیت دار . مقامات صالحه .

فرهنگ عمید

دارای صلاحیت، شایسته برای انجام دادن کاری، لایق برای رسیدگی کردن به امری.

مترادف ها

able (صفت)
توانا، قابل، مستعد، لایق، شایسته، اماده، با استعداد، صلاحیت دار، دارای صلاحیت قانونی، خلیق

capable (صفت)
توانا، قابل، لایق، با استعداد، صلاحیت دار، ماهر، دانا، مولد علم، وابسته به علم، جوهردار

adequate (صفت)
لایق، صلاحیت دار، مناسب، کافی، متناسب، بسنده، مساوی، رسا، تکافو کننده

sufficient (صفت)
شایسته، صلاحیت دار، کافی، بسنده، قانع

فارسی به عربی

قدیر

پیشنهاد کاربران

بپرس