صدر

/sadr/

مترادف صدر: پیشوا، رئیس، آغوش، بر، سینه، بالا، والا، بالانشین

متضاد صدر: ذیل

برابر پارسی: بالاترین جایگاه، پیشگاه، پیشوا، بلند پایه

معنی انگلیسی:
upper part, first part, breast or chest, breast, thorax, top

فرهنگ اسم ها

اسم: صدر (دختر، پسر) (عربی) (تلفظ: sadr) (فارسی: صدر) (انگلیسی: sadr)
معنی: سینه، بالا، پیشوا، بزرگ، جایی در مجلس که مخصوص نشستن بزرگان است و معمولاً روبروی درِ ورودی قرار دارد، طرف بالای مجلس، ( به مجاز ) اشخاص برتر و دارای مقام بالاتر، ( احترام آمیز ) ( به مجاز ) مهتر و رئیس، ( به مجاز ) باطن و ذهن، ( در قدیم ) ( در نجوم ) ستاره ی آلفا در صورت فلکیِ ذات الکرسی، ( در عرفان ) صدر، روح انسان را به اعتبار وجه «یلی البدنی» و از آن جهت که مصدر انوار است گویند، ( در قدیم ) سینه و ( به مجاز ) باطن و ذهن، روح انسان را به اعتبار وجه ' یلی البدنی ' و از آن جهت که مصدر انوار است گویند، بالاترین، اعلاترین در هر چیز
برچسب ها: اسم، اسم با ص، اسم دختر، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

صدر. [ص َ ] ( ع اِ ) بالای مجلس. طرف بالا : مرا با خویشتن در صدر بنشاند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 142 ).
سخن چون منش پیش خواندم بفخر
بصدر اندر آمد ز صف النعال.
ناصرخسرو.
خورشیدوار نور دهد بر همه جهان
جمشیدوار چون بنشیند بصدر بار.
سوزنی.
از لا رسی بصدر شهادت که عقل را
از لا و هوست مرکب لاهوت زیر ران.
خاقانی.
چون رسیدی بر در لا، صدر الاّ جوی ازآنک
کعبه را هم دید باید چون رسیدی در منا.
خاقانی.
بصف النعال فقیهان نشینم
که در صدر شاهان نماند انتفاعی.
خاقانی.
امروز کدخدای براعت توئی بشرط
تو صدردار و این دگران وقف آستان.
خاقانی.
تخته بند است آنکه تختش خوانده ای
صدر پنداری وبر درمانده ای.
( مثنوی ).
جز برخت نفیس در محفل
نتوان شد بصدر صفه باز.
نظام قاری.
|| اعلای مقدم هر چیز و اوّل آن. ( منتهی الارب ). ج ، صدور. || بزرگ. مهتر. رئیس. سید :
و هر یک از اصحاب دیوان او صدری بود با اصل و حسب و علم. ( فارسنامه ابن بلخی ص 92 ).
صدر وزرای عصر ابونصر آن
کافزوده ز بندگیش مقدارم.
مسعودسعد.
بحسب فخر امیران بزرگ
به نسب صدروزیران کبیر.
سوزنی.
مقتدای حکمت و صدر زمن کز بعد او
گر زمین را چشم بودی بر زمن بگریستی.
خاقانی.
عشق او را مرد صاحب درد باید شک مکن
کاندر این آخر زمان صدر زمان است آنچنان.
خاقانی.
میر منند و صدر منند و پناه من
سادات ری ، ائمه ری ، اتقیای ری.
خاقانی.
امام الهدی صدر دیوان حشر.
سعدی.
صدر عمار و مجد عبادان
قریة من وراء عَبادان.
کمال اسماعیل.
|| سینه. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( تشریح میرزا علی ص 105 ) ( مهذب الاسماء ). سینه مردم. ( منتهی الارب ). بر. ج ، صدور : و کلها نافعة من اوجاع الجنبین و الصدر. ( ابن البیطار ).
صدر مشروح صدر تاج الدین
کوست تاج صدور و فخر کبار.
خاقانی.
امیر از سر سلامت صدر و راستی اندرون گفت اندیشه آن داشتم که ترا بقلعه فرستم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 175 ). || مجلس. محفل :
همان ناصرم من که خالی نبودبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

محسن ملقب به صدر الاشراف از رجال عهد پهلوی ( و. محلات ۱۲۵٠ ه.ش .- ف. تهران ۱۳۴۱ ه.ش. ). از ده سالگی بفراگرفتن ادبیات عربی و علوم قدیم ( فقه اصول منطق و فلسفه ) پرداخت . در سال دوم مشروطیت وارد خدمت قضائی شد و بمعاونت اول محاکم جزا منصوب گردید. درزمان سلطنت رضا شاه پهلوی درجات قضایی را پیمود و مقامات مختلف قضایی را عهده دار بود. در سال ۱۳۱۲ ه.ش در کابینه فروغی وزیر عدلیه گردید. پس از آن سه دوره از طرف مردم محلات بنمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد . در سال ۱۳۲۴ بنخست وزیری منصوب گردید ولی پس از شش ماه مجبور باستعفا شد و بعراق و سوریه رفت . در سال ۱۳۲۷ استاندرا خراسان شد و در سال ۱۳۳۳ با سمت سناتور انتصابی از خراسان بمجلس سنا رفت و در سال ۱۳۳۶ بریاست مجلس سنا انتخاب شد و تا قبل از انحلال مجلسین این سمت را داشت . پس از انحلال مجلسین بریاست هیئت مدیره موقت مجلس سنا انتخاب گردید و بار دیگر بریاست مجلس سنا برگزیده شد و در سن ۹۱ سالگی بر اثر سرطان مغز در گذشت .
سینه انسان، اول چیزی، طرف بالای چیزی، مقدم، پیشوا، صدراعظم: بزرگترین وزیران، نخست وزیر
۱ - سینه جمع : صدور . ۲ - بالا طرف بالا . ۳ - صدر مجلس . پیشگاه . یا صدر مجلس . بالای مجلس . ۴ - بزرگ مهتر رئیس جمع : صدور . ۵ - وزیر . ۶ - مسند ( وزارت ) دست . ۷ - کسی که تعیین قضات و متولیان وقف و غیره به عهده او بوده صاحب منصب صدارت ( صفویان ) . ۸ - جزو اول از مصراع اول هر بیت مقابل عجز . ۹ - رکن اول از هر بیت . ۱٠ - انداختن الف فاعلن . ۱۱ - اول نامه عنوان نامه . ۱۲ - اول ( هر چیز ) آغاز : صدر اسلام صدر مشروطیت . یا صدر اعظم . رئیس الوزرائ نخست وزیر خواجه بزرگ ( قاجاریان ) . یا صدر اول . آغاز دیر باز : از صدر اول دنیا همین طور بوده . یا صدر بار . بالای مجلس صدر مجلس پیشگاه . یا صدر بیت . پیشگاه خانه پیش خانه . یا صدر جهان . ۱ - پیشوای جهان . ۲ - لقبی بود که به بزرگان خاندان بنی مازه یا آل برهان اطلاق می شد . یا صدر صدور . ۱ - رئیس روسا بزرگ بزرگان . ۲ - رئیس روحانی عهد صفویه . یا صدر موقوفات . در آغاز عهد صفوی عنوان صدر بود .
روز چهارم از روزهای نحر

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سینه . ۲ - اول هر چیزی . ۳ - بالا، طرف بالا. ۴ - پیشوا، بزرگ . ج . صدور.

فرهنگ عمید

۱. سینه، سینۀ انسان.
۲. اول هرچیز.
۳. قسمت بالای چیزی، بالا: صدر مجلس.
۴. [قدیمی، مجاز] مقدم، پیشوا.
* صدر اعظم: (سیاسی ) نخست وزیر.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سِدْرٍ: درخت سدر
معنی مِحْرَابَ: محراب (محراب مسجد را بقول بعضی از این جهت محراب خواندهاند که آنجا جای حرب و ستیز نمودن با دشمن و با هوای نفس است و بعض دیگر گفتهاند : بدین جهت محراب خوانده شده که انسان جا دارد که در آنجا حریب یعنی بریده از کارهای دنیا و پراکندگی خاطر باشد . بعضی دیگ...
تکرار در قرآن: ۴۶(بار)
سینه. . جمع آن صدور است نحو . خدا به آنچه در سینه‏ها است دانااست . قعل صدر چون با «عن» متعدی شود معنای رجوع می‏دهد «صَدَرَ عَنِ الْمَکانِ» یعنی از مکان برگشن. و چون با «من» متعدی شود به معنی بروز و ظهور باشد «صَدَرَ مِنْهُ الْاَمْرُ» یعنی این کار از او بروز کرد. ایضاً به معنی حدوث و حصول آید «صَدَرَ الْاَمْرُ صُدُوراً» یعنی کار حادث شد. و نیز صدر به معنی رجوع و ارجاع (لازم متعدی) آمده است (اقرب). . «یصدر» در قرآن‏ها به ضم (ی) و کسر (د) نوشته شده ولی به فتح (ی) و ضمّ (د) از باب نصر ینصر نی خوانده‏اند . بنابر اول معنای آن چنین است: گفتند ما گوسفندان خود را آب نمی‏دهیم تا چوپان‏ها مواشی خود را از آب بر گردانند. پدر ما پیری بزرگ است. و بنابر دوم این است... تا چوپان‏ها از آب بر گردند. . ممکن است «یصدر» به معنی حدوث باشد یعنی آن روز مردم به طور پراکنده و متفرق حادث و ظاهر می‏شود. شاید به معنی بروز باشد یعنی «یَصْدُرُ النّاسُ مِنَ الْاَرْضِ اَشْتاتاً» چنانکه در آیه دیگر آمده . و نیز آمده . در «شتت» گفتیم: ظاهراً مراد از اشتات متفرق و بی نظم بودن است چنانکه فرموده . حدوث. بروز نزدیک به هم اند . آیاتی هست درباره سعه صدر تنگی آن و اینکه خدا شرح صدر عطا می‏کند و سینه را تنگ می‏گرداند. نظیر . ایضاً . و مثل . مراد از صدر در این آیات چیست؟ آیا سینه است یا قلب و به اعتبار حال و محل قلب را صدر خوانده است؟ به نظر می‏آید: منظور سعه و ضیق قلب است و به اعتبارآن که قلب در سینهاست صدر گفته شده و اینکه بعضی‏ها قلب را به معنی نفس گرفته‏اند به دلیل اینکه درک و فهم و غیره مال نفس است نه قلب در «قلب» شرح داده خواهد شد. در بعضی آیات افعالی نسبت داده شده نظیر ، ، . از این قبیل است آیاتیکه درباره شفای صدور، کینه صدور، محتویات صدور، وسوسه صدور اند مثل ، ، ، به نظر من مراد از همه آنها قلوب است و به اعتبار حال و محل صدور به کار رفته است واللّه اعلم.

[ویکی فقه] صدر (ابهام زدایی). صدر ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل بوده و یا در معانی ذیل به کار رفته باشد: معانیصدر، به معنای قفسه سینه و جمع آن صدور اعلام و اشخاص• امام موسی صدر، عالم، متفکر، سیاستمدار و رهبر شیعیان لبنان در قرن چهاردهم هجری/ بیستم میلادی• آیت الله سیدمحمدباقر صدر، یکی از بزرگترین اندیشمندان مسلمان ـ و به تعبیر امام خمینی: «مغز متفّکر اسلامی» ـ در تاریخ اسلام به ویژه در قرن چهاردهم هجری• سیدحسن صدر، فقیه، اصولی، محدث و از مراجع تقلید شیعه، مشهور به محدث کاظمینی• سیدصدرالدین صدر عاملی، از فقهای نامدار شیعه در قرن چهاردهم هجری• سیدرضا صدر، فرزند سیدصدرالدین صدر از مراجع سه گانه قم از علمای معاصر شیعه و برادر سید موسی صدر• سیداسماعیل صدر، از علمای شیعه در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری• بنت الهدی صدر، معروف به بنت الهدی و شهیده صدر، از زنان نویسنده و فعال فرهنگی-سیاسی عراق و خواهر سیدمحمدباقر صدر
...

[ویکی شیعه] صدر (ابهام زدایی). صدر می‏ تواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

[ویکی فقه] صدر (قرآن).
...

دانشنامه عمومی

صدر (چالدران). صدر یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در دهستان چالدران جنوبی واقع شده است. [ ۱] براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، صدر ۱۳۱ نفر جمعیت دارد. [ ۲]
عکس صدر (چالدران)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

از القاب و مناصب حکومتی. این لقب از قرن سوم و چهارم هجری به بعد رایج بوده و به تنهایی (صدر) و یا با ترکیب کلمات عربی یا فارسی، مصطلح گردیده و تا اواخر قرن چهاردهم هجری رواج داشته است مانند: صدرالاشرف، صدرالدین، صدرالممالک، صدر خاصه، صدرالصدور در دوران حکومت ممالیک مصر (۶۵۰ـ۹۲۲ق)، «صدر»، به عنوان لقب اساسی در نامه نگاری ها به کار می رفت. در آن ایام به بازرگانان مشهور و بزرگ منصبان در پیشه ها و صنعت های بزرگ این لقب داده می شد. مانند صدرالحکما (رئیس پزشکان و جراحان). این منصب نزد پادشاهان هند نیز به چشم می خورد. اما اوج کاربرد آن در دولت صفویان دیده می شود. صدر در این دوره از مهم ترین مقامات مذهبی بود. این عنوان در طول دوران صفوی دچار دگرگونی گردید و به دو مقام «صدر عامه» و «صدر خاصه» تقسیم شد. وظیفه اجرایی «صدر خاصه» تعیین حاکم شرع، مباشرین اوقاف و رسیدگی به امور سادات، علما و شیخ الاسلام ها بود.

صدر (عروض). (در لغت به معنی بالا) اصطلاحی در عروض. رکن اولِ نخستین مصراع بیت؛ مانند کلمۀ «پروانه» در این بیت: پروانه بال و پر زد و در دام خویش خفت/پایان شامِ پیلۀ ابریشم است این (هوشنگ ابتهاج (سایه))

جدول کلمات

سینه , سینه انسان, مقدم, پیشوا

مترادف ها

thorax (اسم)
سینه، قفسه سینه، صدر

cipher (اسم)
رمز، حروف یا مهر رمزی، عدد صفر، صدر

پیشنهاد کاربران

مقــدم، بالاترین، والا
واژه صدر
معادل ابجد 294
تعداد حروف 3
تلفظ sadr
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: صُدُور]
مختصات ( صَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی sadr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
عقل
معنی ومفهوم این بیت چیست؟
دست ها اندربغل حالم پریش
جیدگردن صدرسینه زخم ریش
باتشکر
در مقایسه صدر به معنای ( بالا، ارشد، اول و. . . ) است.
این واژه تازى ( اربى ) است و برابرهاى پارسى آن چنینند : اَوْراس Avras ( پهلوى:صدر، سینه ) ، بِتیا Betya ( پهلوى: سینه ، صدر ) ، روبشیا Rubshya ( پهلوى: صدر ، فوق ) ، سینه ( پهلوى: سینَک )

بپرس