صالح اباد

/sAlehAbAd/

لغت نامه دهخدا

( صالح آباد ) صالح آباد. [ ل ِ ] ( اِخ ) بخش صالح آباد یکی از بخشهای ده گانه شهرستان ایلام و حدود و مشخصات آن به شرح زیر است : ازطرف شمال به بخش چوار، از طرف جنوب به بخش مهران ، از طرف خاور به بخش ارکواز، از باختر به کشور عراق.
وضع طبیعی :منطقه ای است کوهستانی و هر قدر از شمال به جنوب نزدیک شود ارتفاع کوهها و دشت آن کاسته میشود و به همین لحاظ قسمت علیای بخش ، سردسیر و قسمت وسط معتدل و قسمت سفلی ( جنوب و غرب ) گرمسیر است.
ارتفاعات : امتداد شمال باختری کبیرکوه در شمال شهر ایلام که شمال این دهستان نیز محسوب میشودگره خوردگی مهمی تشکیل داده بنام کوه ماشت نامیده میشود که قله آن 2658 گز مرتفعتر از سطح دریا و بلندترین کوه بخش میباشد. قسمت جنوب خاوری کوه ماشت به کوه شلم مشهور و ارتفاع آن 2208 گز است. در قسمت مرکزی بخش ، کوه شاه نخجیر واقع شده ارتفاع بلندترین قله آن 1870 گز است. کوه کمرک سرخ و کوه خلیفه در باختر بخش در منطقه گرمسیر واقع و ارتفاع آن 1006 و 1037 گز میباشد. آخرین رشته ارتفاعات غربی بخش بنام کوههای کولک کوچک و بزرگ است که در مرز عراق واقع شده و مرتفعترین قله آن به ارتفاع 984 گز است.
رودخانه : رودخانه های بخش به شرح زیر است : 1- رودخانه کنجان چم ، سرچشمه آن حدود سرآب آفتاب و گل گل بخش ارکواز بوده از باختر این بخش گذشته وارد بخش مهران میگردد. آب آن بسیار است ولی چون در گودی واقع شده استفاده ای به این بخش نمی رساند. چنانچه در حدود مرتع گچ میرزا، سدی به این رودخانه بسته شود اراضی مستعد امیرآباد و قالبه را مشروب خواهد کرد و ممکن است از فشار آب ، مولدبرقی نیز به کار افتد. 2- رودخانه تنگ گراب ، سرچشمه آن حدود قراء پنج ستون است و پس از گذشتن از تنگ گراب و مشروب کردن قریه چم آب در جنوب بان ویزه به رودخانه گدارخوش منتهی میشود. 3- رودخانه چم سرخ ، سرچشمه آن حدود آب گرمه جنوب صالح آباد است. پس از گذشتن از تنگ چم سرخ و تنگ شور شیرین بطرف کشور عراق جاری میگردد.
جنگل : کوههای شمال وخاوری بخش مستور از جنگل و اشجار آن اکثر بلوط و بنه است و زغال و چوب از آن تهیه میشود.
این بخش از 28 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده ، جمعیت آن در حدود 5500 تن و مرکز بخش ده صالح آباد یا خاصعلی و قراء مهم آن به شرح زیر است : هفت چشمه ، شاه آباد، بانقلان ، چاله سرا، چشمه کبود. راه شوسه ایلام به همدان تقریباً در طول بخش کشیده شده و از وسط آن میگذرد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صالح آباد ) دهی است از شهرستان نقاب بخش جغتایشهر ستان سبزوار در ۵٠ کیلومتری مشرق جغتای سر راه شوسه عمومی جغتای جلگه و معتدل ۶۶۸ تن سکنه آب از قنات محصول غلات پنبه زیره شغل اهالی زراعت است
ده از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز

دانشنامه عمومی

صالح آباد (بخش مرکزی شاهرود). صالح آباد روستایی در دهستان دهملا بخش مرکزی شهرستان شاهرود استان سمنان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۱۳۴ نفر ( ۴۳خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس صالح آباد (بخش مرکزی شاهرود)

صالح آباد (بیارجمند). صالح آباد یک روستا در ایران است که در دهستان خوارتوران شهرستان شاهرودواقع شده است. [ ۱] صالح آباد ۱۹۵ نفر جمعیت دارد.
عکس صالح آباد (بیارجمند)

صالح آباد (تفت). صالح آباد روستایی در دهستان نصرآباد بخش مرکزی شهرستان تفت استان یزد ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۳۲۴ نفر ( ۱۰۲خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس صالح آباد (تفت)

صالح آباد (خدابنده). صالح آباد روستایی در دهستان کرسف بخش مرکزی شهرستان خدابنده استان زنجان ایران است.
روستای صالح آباد در ۲۲ کیلومتری شهرستان خدابنده از توابع استان زنجان قرار دارد. ای روستا دارای آب و هوایی خنک در تابستان و آب و هوایی سرد در زمستان می باشد. روستای صالح آباد دارای باغات سرسبز است. اهالی این روستا به زبان ترکی آذربایجانی صحبت می کنند. تعداد خانوار این روستا در طی چند دوره خشکسالی تقلیل یافته است. با این وجود تابستان ها با ورود سیل انبوهی از مردم مواجه می شود که به خاطر آب و هوای معتدل و خنک آن به آنجا هجوم می آورند. روستای صالح آباد مردمی بسیار مهمان نواز دارد. [ ۱]
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۲۳۶ نفر ( ۷۰خانوار ) بوده است. [ ۲]
عکس صالح آباد (خدابنده)

صالح آباد (خراسان رضوی). صالح آباد با نام تاریخی زورآباد شهری در استان خراسان رضوی و مرکز شهرستان صالح آباد است. [ ۱]
برپایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۸٬۶۲۵ نفر ( در ۲٬۱۹۸ خانوار ) بوده است. [ ۲]
عکس صالح آباد (خراسان رضوی)

صالح آباد (دامغان). صالح آباد یا صلح آباد روستایی در دهستان قهاب رستاق بخش امیرآباد شهرستان دامغان استان سمنان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۱۰۴ نفر ( ۳۷خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس صالح آباد (دامغان)

صالح آباد (ریگان). صالح آباد روستایی در دهستان ناصریه بخش گنبکی شهرستان ریگان استان کرمان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۴۴ نفر ( ۹خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس صالح آباد (ریگان)

صالح آباد (ریوند). صالح آباد، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران است.
این روستا در دهستان ریوند قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۰، جمعیت آن ١٦٢ نفر ( ٥١ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس صالح آباد (ریوند)

صالح آباد (قرچک). صالح آباد روستایی در دهستان قشلاق جیتو بخش مرکزی شهرستان قرچک استان تهران ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۳٬۷۱۵ نفر ( ۱٬۰۶۸خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس صالح آباد (قرچک)

صالح آباد (مهرستان). صالح آباد، روستایی در دهستان آشار بخش آشار شهرستان مهرستان در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱۹۶ نفر ( ۴۴ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس صالح آباد (مهرستان)

صالح آباد (نائین شمال). صالح آباد یک روستا در ایران است که در بخش مرکزی شهرستان نائین در استان اصفهان واقع شده است. [ ۱]
عکس صالح آباد (نائین شمال)

صالح آباد (همدان). صالح آباد شهری در بخش صالح آباد شهرستان بهار در استان همدان ایران است. این شهر در ۱۸کیلومتری غرب شهر همدان و درکنار سه راهی همدان، کرمانشاه و سنندج قرار دارد. جمعیت این شهر طبق سرشماری سال ۱۳۹۵جمعیت آن ۱۲۴۸۰ نفرمی باشد.
از آثار دیدنی آن می توان به پل انگلیسی ها اشاره کرد. قبلا به واسطه واقع بودن در مسیر دسترسی به غار علیصدر از رونق بالایی برخوردار بود که بعد از احداث مسیر کوتاهتر و جدید در حاشیه واقع شده است. [ ۳]
در اطراف این شهر کوچک زمین های کشاورزی پراکنده دیده می شود و بیشتر سیب زمینی و گندم کشت می گردد. یکی از شاخه های فرعی رودخانهٔ قره چای از این شهر می گذرد و با ایجاد سدی کوچک از آن برای آبیاری تاکستان ها و مزارع آنجا استفاده می شود.
مردم شهر صالح آباد به زبان ترکی آذربایجانی سخن می گویند . بنا به برخی شواهد گویش این شهر متمایل به ترک های شهرستان میانه در آذربایجان شرقی می باشد، ترک زبانان صالح آباد فارسی را با لهجه ای خاص صحبت می کنند که متفاوت از لهجه سایر ترک زبانان به هنگام فارسی سخن گفتن است.
طبق سرشماری عمومی نفوس ومسکن ایران در سال۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۱۲۴۸۰ نفر بوده است. [ ۴]
• مجموعه ورزشی جوادی محب
شامل سالن فوتسال فوتبال، والیبال، بسکتبال، بدمینتون، کشتی تکواندو، ژیمناستیک
• سالن فوتسال شهدای دانش آموز
• مجموعه ورزشی شهدا
• زمین چمن مصنوعی آموزش و پرورش
زورخانه قدیمی اوج تپه
صالح آباد شهری در ۱۸ کیلومتری همدان با مختصات جغرافیایی شرقی′۲۱°۴۸ شمالی′۵۵°۳۴ / ۴۸٫۳۵غرب ۳۴٫۹۱۷جنوب / - ۴۸٫۳۵ - ۳۴٫۹۱۷ و از توابع شهرستان بهار است.
عکس صالح آباد (همدان)عکس صالح آباد (همدان)عکس صالح آباد (همدان)عکس صالح آباد (همدان)عکس صالح آباد (همدان)عکس صالح آباد (همدان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

صالح آباد. رجوع شود به:اندیمشک، شهر

پیشنهاد کاربران

صیفور فرزند برزو از تیره افشار میرزاوند بود او و کریم خان مشترکان در دوران رضاشاه پهلوی کدخدای شعبه فرخی بودند و حتی بعد مرگ کریم خان قرار بود که فقط او کدخدا باشد اما بخاطر مرگ ناگهانیش این میسر نشد.
...
[مشاهده متن کامل]

صیفور چندین برادر داشت به نام های بهتوش - احمد - والی - یوسف - بیچار و سیف الدین که در بین این برادرنش روایت است بهتوش هم آدم سرسخت و جنگی بود و والی نیز آدم مهمی بوده صیفور طبق روایات آدم بی رحمی نیز بود او از قدرتمندترین کدخدایان و سران بخش الوار بود و در بین سران طوایف نام آشنا و اسم رسم دار بود روایت است صیفور نماز هم میخوانده روایت شده صیفور آنقدر مغرور و متکبر و مهم بود که حسینقلی پاپی پدر خانجان رضایی پاپی رئیس طوایف پاپی لرستان که آدم بسیار مهم و سرشناس در لرستان بود را به حساب نمی آورده! در بین برادران صیفور، اسف ( یوسف ) و والی از همشون بزرگتر بودند.
در باب داستان صیفور و درگیری او و عباس خان بزرگی قلاوند
در آن دوران عباس خان بزرگی قلاوند ریاست طایفه قلاوند را بدست گرفته بود عباس خان آدم قلدر بودی و ادعای خانی می کرد بر روی پل قدیم دزفول از دزفولی ها عوارض و به روایت باج و مالیات اخذ می کرد تنها حریف طایفه میرزاوند خصوصا شعبه فرخی نمی شد عباس خان از ماموران دولت رضاشاه پهلوی بود برای این از حمایت دولت رضاشاه پهلوی نیز برخوردار بود و اردیی از ماموران دولت رضاشاه پهلوی نیز در اختیار داشت.
قلا پسر دایی تقی گله و رمه بسیاری داشت و جایی داشت که کندو عسل نگهداری می کرد البته گله و رمه عده ای از تیره سردار نیز پیش گله های قلا بود روایت است قلا آدم دست تنگ یا به اصطلاح فردی بود که پول خرج نمی کرد و حتی میگن آنطور بود که حاضر نبود دو تا از گوسفندان خودش را بفروشد و تفنگی بخرد برای محافظت از خودش!!!!
فردی به اسم علیداد فتاح که رشنو بود چوپان عباس خان قلاوند در سرخکان بود روزی عباس خان قلاوند علیداد فتاح را به پیش قلا می فرستد و به او میگه به قلا بگو کاسه ای عسل واسم بفرسته علیداد به پیش قلا رفته و حرف عباس خان را به او می رساند قلا که ادعایش می شد در پاسخ میگه ای!!!! عباس خان میخواد که من واسش مالیات بدم بعد قلا به علیداد میگه گله من بیشتر است یا گله و رمه عباس خان قلاوند علیداد به او میگه گله و رمه تو زیاد است و اما گله های عباس خان تعدادین که آنها هم مال عده ای دیگر هستند و قلا به علیداد میگه پس بیا چوپان گله های من بشو و علیداد فتاح چوپانی گله های قلا را قبول می کند بعد یک مدت عباس خان قلاوند سراغ فتاح را می گیرد به او میگن که علیداد فتاح رفته چوپان قلا پسر علینجات در سرقلا شده و عباس خان هم قشه ای رو می فرستد تا گله او را به غارت ببرند روایت است خود عباس خان با قشون بود و دو سه دسته درست کرد و خودش در بالای بلندی اطراف روستای چول ایستاده بود آن موقع نیز قلا خودش تنها بود و حوز شیرآلی و. . . . که نزدیکان او بودند آنجا نبود و خصوصا تقی فرزند عیدی پسرعمه قلا که تمام آنها به تقی بند بودند و از لحاظ نترس بودن و جنگ و تفنگ سرآمد تمام شعبه فرخی بود هم فوت کرده بود.
بعد به غارت رفتن گله های قلا توسط قشون عباس خان قلاوند، صیفور به همراه قلا به دیوِه خونه ( خانه ) عباس خان بزرگی قلاوند در سرخکان بخش الوار رفته تا غارت ها را از او پس بگیرند.
روایت است سردار عباسعلی قلاوند که کتل عباس خان بزرگی قلاوند بود در واقع از تفنگچی های نزدیک او بود آنجا در دیوِه خونه عباس خان قلاوند بود و دختر بچه ای داشت عباس خان قلاوند دختر سردار عباسعلی قلاوند که در حدود 6 سالش بود را تحریک کرده که زیر کلاه صیفور که روی سرش بود بزند روایت است صیفور یک کلاه که کلاه خوانین بود به سر داشت و دختر سردار عباسعلی جلو آمده و چندین بار زیر کلای صیفور می زند.
روایت است آن موقع دندان آسیاب عباس خان بزرگی قلاوند درد می کرد و به یکی از افراد خانه اش که قلاوند بود گفته بود یکی از گوسفندان را سر ببرید و بیضه آن را بیاورید تا روی دندانم بذارم.
عباس خان از دادن غارت ها به صیفور امتناع کرد و به حالت کنایه گفت:
گنجعلی خو دِ خومونه. . . . . سهیل بک گیمونه. . . . . کیخا قلا هَمونش ها جا هَمون علیداد!!!!
گنجعلی از تیره شیرزاد بود و کتل عباس خان بود و سهیل بک نیز از تیره کلورضا بود که همیشه برای عباس خان قلاوند روغن می فرستادند.
صیفور به عباس خان میگه:کیخا قلا دست خالی نمی رود!!!!!
سپس صیفور به کمک صیدجعفر فرزند تقی که آن دوران نوجوان تنومند بود و یکی دو نفر دیگر به محل زندگی عباس خان در سرخکان بخش الوار حمله کرده و گله و رمه ای از گله ها و رمه های او را در عوض به باج می گیرند روایت است صیدجعفر دست و پاهای پاپی مراد از چوپانان عباس خان که اصالتا الشتری لرستان بود و بین طایفه قلاوند و در سرخکان زندگی می کرد رو می بندد و او را رها می کند، افراد عباس خان بزرگی قلاوند به طرف آنها حمله ور شده اما نتوانستند باج و گله و رمه را از آنها بگیرند بعد مدتی عباس خان قلاوند یک نفر را به نزد صیفور می فرستد و به او میگه گوسفندان ماده را واسمون بفرست چون بچه شیرده دارن و می خواهند شیر آنها را بخورند و اما صیفور در پاسخ میگه حالا کی راست گفت کیخا قلا دست خالی رفت؟؟؟؟ و صیفور در پاسخ عباس خان میگه تو بچه های آنها را واسمون بفرست تا از شیر گوسفندان ماده بخورند.
اگر تقی آن موقع زنده بود قلاوندها هرگز از ترس تقی جرات نداشتند که گله های قلا را غارت کنند چون پدربزرگم تقی طبق روایت آدم بی رحم و زورگو بود و بسیار از صیفور و صیدجعفر و شیره بی رحم تر بوده!!!! و به آنها رحم نمی کرد از آنها می کشت تا موقع که تقی زنده بود یکی از تیره های طایفه قلاوند جرات نداشت که نزدیک یکی از نزدیکان تقی واسه غارت بشه.
روایت است شیره قصد کرده بود که جلوی قلاوندها بایستد و با آنها درگیر شود و اما بعد منصرف شده بود روایت است عباس خان قلاوند موقع که میخواست با قشونش گله های قلا را به تاراج بگیرد به افراد قشه اش که قلاوند بودن گفت از سمتی بروید که شیره آن طرف نباشه چون اگر شیره با شماها مواجه شود شماها را هلاک خواهد کرد.
در روایت دیگر آمده قبل این ماجرا علا فرزند فتح آلی از تیره سردار به همراه قلا و تُرعلی هیکی شوهر یکی از دختران قنی قلاوند خواهر عباس خان قلاوند به اسم والیه بود به دیوه خونه عباس خان قلاوند رفته و از او می خواهند که گله های قلا و حوز شیرآلی را پس بدهد عباس خان میگه گله ها رو بین افراد 5 5 کردیم یعنی به هر نفر 5 تا رسید و 5 گوسفند هم پیش من است برید نگاه کنید اگر آن 5 تا مال قلا و شما بودند آنها را ببرید و رفتن نگاه کردند و دیدن از آن 5 گوسفند فقط یکیشان متعلق به قلا است و گفتن فایده نداره این یک گوسفند به چه درد ماها میخورد.
تُرعلی هیکی به علا میگه برید هر موقع خبرتان کردم بیایید و بعد مدتی تُرعلی هیکی چند نفر را جمع کرده و به علا خبر می دهد و با آن نفرات می روند و گله ای از یکی از افراد قشون عباس خان قلاوند را غارت می کنند.
والیه خواهر عباس خان بزرگی قلاوند همسر تُرعلی هیکی بود بعد این ماجرا عباس خان و دو سه نفر به خانه تُرعلی هیکی می روند و بهش میگه گله های فلانی را چکار کردی میگه آنها را 5 5 کردم 5 تا شون پیش منه ببین مال اونن و عباس خان میگه میخواهی 5 تا به من بدی؟؟؟؟
روایت است قلا بسیار از قلاوندها نفرت داشت و همیشه به آنها ناسزا می گفت و همیشه از تقی پسرعمه اش یاد می کرد و می گفت اگر او بود هرگز قلاوندها جرات نداشتند اموال منو غارت کنند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در باب داستان صیفور و تعرض و غارت صالح آباد و تپه چرمه اندیمشک توسط عده ای از تفنگچی ها و غارتگران و یاغیان بخش الوار به رهبری صیفور در اوایل دوران رضاشاه پهلوی
در یکی از باجگیری ها و غارت ها که در اوایل دوران رضاشاه پهلوی توسط صیفور و قشه اش انجام شد در حدود سال 1307ه. ش نزدیک به 3000 راس گله و رمه به وسیله قشه صیفور که رهبری قشه بدست صیفور بود به غنیمت گرفته شد، در این باجگیری که در محل صالح آباد ( میدان امام صالح آباد حال حاضر کنونی اندیمشک ) و محل پایگاه کنونی چهارم شکاری و سوم شعبان که آن موقع به تپه چرمه معروف بودند انجام شد صیفور به کمک قشه به آنجا هجوم برده و گله ها و رمه افرادی که در آنجا بودن و سگوند قلی و رحیم خانی - مختوا بودند را به غارت گرفتند روایت است مردهای آنها که از سگوندهای قلی - رحیم خانی - مختوا بودند جرات ایستادن در مقابل قشه صیفور را نداشتند و فرار کرده بودن یک زن لُر لک که طبق روایت از قلی های سکوند بود و میگن زن نترس و در واقع میگن بین زن های سگوند صالح آباد و تپه چرمه زن نمونه ای بود و سگوندهای آنجا زنی مثلش نداشتند!!!!!به نمایندگی از سگوندهای آنجا در جلوی قشه ایستاد تا شاید قشه رحم کند از آنجا غارت نگیرد طبق روایت آن زن فریاد زده و میگه قشون رحم کنید و غارتمون نکنید روایت است حتی یکی دو زن دیگر به همراه آن زن سگوند در جلوی قشون ایستاده بودند صیفور به قشون میگه من می رم و گله ها را رم می کنم و میارمشون اگر به کمک شما نیاز بود بهتون میگم صیفور جلو رفته بود که گله ها را رم کند یکدفعه آن زن به همراه زن های دیگر لُر لَک سگوند صیفور را احاطه کرده و صیفور میگه صیدجعفر بهشون شلیک کن طبق روایت معتبر و موثق صیدجعفر فرزند تقی که طبق روایت میگن آدم بی رحمی بود به سمت آن زن لُر لَک سگوند شلیک کرد و آن زن لُر لَک سگوند هلاک می شود طبق روایت اول تیری به سمت پای او شلیک کرد و سپس تیر آخر را به سر او زد و هلاک شد بقیه زن ها با دیدن این صحنه می گریزند آن قشون نزدیک به 15 نفر و حتی میگن تا 20 نفر بودند و رهبری قشون بدست صیفور بود و همه افراد آن قشون از غارتگران و یاغیان به نام بخش الوارگرمسیر از فرخی میرزاوند خصوصا افشار - تیره شیرمرد و طایفه میرعالی بودند.
آن موقع محل پایگاه حال حاضر چهارم شکاری و سوم شعبان حال حاضر تپه چَرمه نامیده می شد در آن موقع یک تپه سفید و بیشتر بیابان و دشت برهوت بود و مثل امروز آباد و پر از سکنه نبود.
در بحث خانواده عبدالحسین و آموسی قطب بیان کردم که عبدالحسین قطب سند زمین های از بالارود تا لب رود که صالح آباد نیز شامل آن می شد را از شاه قاجارها دریافت نمود و بعدها در قلعه لور ساکن شدند در اوایل دوران رضاشاه پهلوی و روی کار آمدن رضاشاه پهلوی دولت رضاشاه پهلوی مجوز حضور عده ای از سگوندها که در خرم آباد لرستان بوده و گله دار بودند را برای چرا و ییلاق قشلاق گله های خود در صالح آباد را از قطب گرفت و آنها برای ییلاق قشلاق گله های خود در صالح آباد ساکن می شدند و بطور چادرنشین زندگی می کردند آن موقع صالح آباد حال حاضر مرکز شهرستان اندیمشک مثل امروز آباد نبود و یک دهات و روستا و بیشتر برهوت بود.
میدان حال حاضر امام ( بازار ) صالح آباد شهر اندیمشک محل نگهداری گله ها و رمه و گاو و گوسفندهای آنها بود و به شکل چادرنشین زندگی می کردند اینها از تیره های قلی - رحیم خانی و مختوا سگوند بودند و اهل جنگ - تفنگ و یاغیگری نبودند و مردمی ساکت و رعیت آموسی قطب بودند.
( آن موقع صالح آباد که امروز مرکز اندیمشک حال حاضر است یک دهات و روستا با همین اندک قلی ها و رحیم خانی های سگوند بود که طبق روایات صحیح بطور چادرنشین و دامدار گله و رمه بودن )
قبل از دوران رضاشاه پهلوی لور و صالح آباد تا پل قدیم دزفول در سیطره باج و غارت قشه صیفور بود و عرب های شوش بود در دوران رضاشاه پهلوی به غیر از قشون صیفور، عرب های شوش صالح آباد و تپه چرمه و حتی لور را بارها مورد تاراج و غارت قرار می دادند سگوندهای آنجا بارها مورد غارت و تعرض قشون عرب های شوش واقع می شدند این را افرادی که آن موقع در قلعه لور بودن روایت کردند.
دولت رضاشاه پهلوی یک نفر به اسم اَلِه تفنگچی که از طایفه زیدعلی بیرانوند و اهل لُرستان بود را آورده تا محافظ گله داران ناحیه صالح آباد و ناحیه تپه چرمه از طایفه سگوند و اکثرا قلی و رحیم خانی بودند باشد تا غارتگران و عرب های شوش گله ها و رمه های آنها را غارت نکنند طبق روایت های معتبر این اَلِه تفنگچی تفنگچی ماهر و طبق روایت میگن تیر تفنگش به خطا نمی رفت یا به خاک نمی نشست!!!!در واقع اَلِه تفنگچی تَسیار گله داران یعنی محافظ گله داران صالح آباد و تپه چرمه بود تا مورد باج گیری و غارت یاغیان و عرب های شوش در اون نقاط قرار نگیرند چون مرد جنگی و تفنگچی که جلوی غارتگران بایسته در آنجا وجود نداشت دولت رضاشاه پهلوی در قسمت پشت خط قلعه لور ( درست در روبروی مرکز امروزی خدمات جهاد کشاورزی قلعه لور پشت ریل قطار ) دو سه اتاق با سنگریزه و گل برایش درست کرده بودند که محل نگهبانی او و افرادش باشد که به آن دو سه اتاق قلا ( قلعه ) اَلِه تفنگچی می گفتند و افراد آنجا در ازای محافظت اله تفنگچی از آنها پول و مقداری از اموال خود را به او می دادند محل اقامت و مسکن اَلِه تفنگچی و برادرانش و نوادگانش در حسینیه بخش الوار گرمسیر است.
قشه صیفور برای غارت به صالح آباد حمله کرد.
افرادی که در قشه صیفور بودن عبارتند از
صیدجعفر - سهراب میر - ذوالفقار شیرمرد - خداداد شیرمرد - خدارحم فرزند فتح آلی - والی و عده ای دیگر بودند در بین آن قشون پایین ترین سن صیدجعفر بود که در حدود 25 سال سنش بود.
( میرسهراب از غارتگران و یاغیان به نام بود که بعدها بدست ماموران دولت رضاشاه پهلوی در خرم آباد لرستان به دار آویخته شد روایت است تمام طایفه میرعالی مردی به سختی و یاغیگری همین میرسهراب نداشتن و بعدها ماموران دولت رضاشاه پهلوی به ضرورت و ناچاری اونو به خرم آباد برده و به دار آویختن حتی میگن که پسر میرسهراب را هم با پدرش به دار آویخت چون مطیع دولت رضاشاه پهلوی نمی شد و پیوسته یاغیگری می کرد میرسهراب عموزاده میرشاه محمد و حاتم میر رئیس طایفه میرعالی منگره بود روایت است بعد از دستگیری میرسهراب توسط دولت رضاشاه پهلوی بسیاری برای او وساطت کردند تا دولت رضاشاه پهلوی او را آزاد کند و ماموران دولت رضاشاه پهلوی گفتند فقط اگر میرشاه محمد تعهد داد او آزاد می شود و اما میرشاه محمد اینکار را نکرد گفت توبه گرگ مرگ است!!!!!با اینکه میرسهراب عموزاده اش بود! )
بعد از گرفتن غارت ها افراد چادرنشین گله دار صالح آباد و تپه چرمه که سگوند بودند و بجز چوب و گرز چیزی نداشتند دست به گریبان اله تفنگچی و آدم هایش شدند از او کمک خواستند اله تفنگچی که می فهمد گله های آنها را غارت کردند و زن مهمی از آنها نیز قتال شده به دنبال آنها به راه می افتد قشون صیفور و اله تفنگچی و چند نفر از افرادش که با او بودند در تنگوان حال حاضر با یکدیگر درگیر شدند روایت است قشون صیفور و غارت ها در نزدیکی تنگوان اتراق کرده بودند افراد قشون یکی دو تا از گوسفندان را سر بریده آتش درست کرده و دور آن می نشینند و کباب می خورند یکدفعه یک تیر، آتش روشن شده رو بهم میزنه و آن تیر تفنگ اَلِه تفنگچی بود اله تفنگچی و همراهانش و قشون صیفور سنگر می گیرند و تیراندازی می کنند و اله تفنگچی و افرادش بدون اینکه بتوانند غارت ها را از صیفور و قشونش پس بگیرند برگشتند و صیفور و قشونش بدون پس دادن غارت ها رفتند روایت است اله تفنگچی تیری به دست ذوالفقار شیرمرد زده بود و دستش زخمی شد و تفنگ از دستش افتاد در این حین صیدجعفر پدربزرگم تفنگ او را ورداشته و به کمر می اندازد و دره ای کوچک در کنارشان بود و ذوالفقار شیرمرد را در درون دره پرت می کند که ذوالفقار تیر نخورد و خودش هم سنگر می گیرد.
روایت است که تیری از تفنگ اَلِه تفنگچی به کتف خداداد شیرمرد فرزند سیدال اصابت کرد و کتفش را بشدت زخمی کرده بود و اما بعدها زخمش خوب شد حتی طبق روایت اله تفنگچی تیری به سمت والی انداخته بود که درست نصفی از سبیل های او را کنده بود و جای کنده شده سبیل والی همیشه روی چهره او مشخص بود حتی روایت است که دست خدارحم فرزند فتحعلی ( فتح آلی ) رو نیز زخمی کرده بود.
در آن قشون صیفور - صیدجعفر - میرسهراب و بقیه هیچ آسیب و صدمه ای ندیدند چون آدم های زبل و جنگی بودند.
روایت است صیفور و صیدجعفر و میرسهراب به سمت اله تفنگچی و همراهانش تیراندازی کرده بودند وقتی اله تفنگچی شدت تیراندازی صیفور و قشونش را دید ترسیدن و با خودشان گفتند فایده ای ندارد و کاری از دست ماها برنمی آید و برگردیم چون امکانش است که ماها را هلاک کنند.
اگر اله تفنگچی آنجا محافظ آنها در صالح آباد و تپه چرمه نبود حتی یک گوسفند هم قشون صیفور واسه لرهای سگوند در صالح آباد نمی ذاشتن.
روایت معتبر است در مسیر صیفور شروع به تقسیم غنائم می کند در این بین چیزی به خدارحم میرزاوند فرزند فتحعلی نمیدهد میگه حدود 200 راس گله در بین مسیر از خستگی جا موندن اگه میخواهی برو و اونا رو بیار صیفور که فکر نمی کرد خدارحم این کار رو بکنه یکدفعه دید که خدارحم به تنهایی رفت و 200 راس گله رو آورد. . . . .
در دوران قاجاریه و دوران رضاشاه پهلوی قشه میرزاوند قدرتمندترین قشه بود که در ایران از لحاظ غارتگری و باجگیری مثلش وجود نداشت و وقتی برای گرفتن باج و غارت به ناحیه ای حمله می برد همواره پیروز و با غارت می آمد.
بجز صیفور و قشه اش هیچ کس از طایفه میرزاوند - قلاوند - میر و پاپی بخش الوار توانایی غارت گرفتن از صالح آباد و تپه چرمه در دوران رضاشاه پهلوی با وجود اله تفنگچی را نداشت و چیزی در این مورد واسم تا حالا روایت نشده و ندیدم روایت شده باشد روایت غارت گرفتن صیفور و قشونش از صالح آباد و تپه چرمه را حتی خود مردم آنجا و حتی قلعه لور قلعه قطب روایت کردند افرادی که در لور آن موقع بودن و این داستان رو نقل کردند میگن صیفور و قشونش فقط اسم صیفور رو میگن و اسمی از افراد قشونش مثل صیدجعفر - ذوالفقار - میرسهراب - والی و. . . . نمیگن یک بار یک نفر به اسم عینشاه طافی که فوت کرده و در قید حیات نیست آن موقع ساکن قلعه قطب ( لور ) بود روایت کرد و گفت در قدیم یک نفر به اسم صیفور با قشونی به این صالح آباد حمله کرد و زنی در جلوی قشون ایستاد که زن کشته شد و گله هاشون رو غارت کردن
سگوندهای صالح آباد با اینکه می دانستند آن قشون قشون صیفور بوده هرگز نتوانستند با صیفور و قشونش دربیافتن چون آن موقع قشون صیفور طایفه میرزاوند جنگی ترین قشون بود.
روایت است در قدیم دوران رضاشاه پهلوی عده ای از همین بیرانوندهای خرم آباد تیره های کَر و زیدعلی لرستان آمده بودند سمت دهستان میرزاوند در بخش الوار گرمسیر برای دزدی که تفنگچی های میرزاوند متوجه شده و با آنها درگیر شدند و طبق روایت دو نفر از بیرانوندها توسط تفنگچی های میرزاوند هلاک شدند و بقیشون فرار کردند و رفتند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در باب مرگ صیفور
صیفور در حدود سال 1317ه. ش اواخر دوران رضاشاه پهلوی در دزفول فوت کرد داستان مرگ او بدین صورت بود که صیفور برای دیدار عبدال میرزاوند از تیره کلورضا که آن موقع بخاطر یاغیگری توسط دولت رضاشاه پهلوی دستگیر و در زندان دزفول بود و نیز برای امورات به دزفول رفت و طبق روایت رستم خان هیکی را نیز برای همراهی با خود می برد روایت است آن موقع صیفور برای امورات به دزفول زیاد رفت و آمد می کرد و دزفولی ها هم او را می شناختند صیفور قاطرها را به رستم خان هیکی در بازار قدیم می سپارد و به او سفارش می کند مواظب قاطرها باشد تا برگردد صیفور به پیش عبدال رفته و بعد برگشت به بازار قدیم آمده از دکان دزفول اجناسی گرفته و رستم خان هیکی اجناس را روی قاطرها قرار داده و عزم برگشت می کنند صیفور سوار اسب است و بارها روی قاطر همراهش، قاطر صیفور در بازار قدیم دزفول فضولات و نجاست خودش را در بازار می ریزد در این حین رفتگر شهرداری دزفول با چوب به پشت قاطر صیفور می زند و میگه چرا قاطرت فضولات خودش را ریخته و صیفور که آدم مغرور و متکبر بوده بهش میگه خوب جمعش کن و اونو جارو کن و رفتگر از اینکار خودداری کرده و صیفور که آدم بی رحم و زورگو است در این حین سیلی محکمی بیخ صورت رفتگر شهرداری دزفول می زند و چوب جارو را از او گرفته و او را ضرب و شتم می کند و بعضی از دزفولی ها به صیفور معترض می شوند که چرا او را به باد کتک گرفته و اما چون صیفور آدم مهم و کدخدا و بی رحم بوده جرات جسارت نداشتند در این حین رفتگر که بعد ضرب و شتم و سیلی صیفور رها شده بود و بشدت هم عصبانی و ناراحت بود چوب جارو را ورداشته و در یک آن که صیفور حواسش نیست به روی بینی صیفور می زند صیفور به خاطر آن ضربه دو سه روز زنده بود و در درمانگاه دزفول بستری شد و به خاطر خون ریزی بینی بعد دو سه روز شهید شد و در دزفول در قبرستان کنار پل قدیم دزفول که آن موقع به شکل زیرزمین بود دفن شد احمد برادر صیفور باخبر شده و با یکی دو نفر دیگر به دزفول آمده بود احمد برادر صیفور خواسته بود که فرد مزبور رو به قتل برسانند صیفور او را از این کار نهی کرده و از او خواست تا رهایش کند و روایتی هم است که میگن دزفولی ها آن فرد دزفولی را مخفی کرده بودند و اثری از او یافت نشد چون صیفور را می شناختند و گفتند او را قتال می کنند روایت است که صیفور در موقع مرگش سن زیادی هم نداشت بین 45 تا 50 سال سن داشته و شاید هم کمتر
روایت است صیدجعفر، صیفور را بسیار دوست داشت و وقتی خبر مرگ صیفور را به او دادند در حال درست کردن کباب بود و در این حال آتش زغال ها را ورداشته و به سر و صورت خودش می اندازد و اطرافیان جلوی او را می گیرند که اینکار را تکرار نکند.

صالح آباد روستایی است از توابع شهرستان را بر
استان کرمان، بخش هنزاء
که این روستا پوشیده شده از درختان گردو، ودارای چشمه سارهایی از دل کوهها و تپه ها به ویژه چشمه معروف و خیلی خنکی که در گویش محلی به نام یخو نامیده می شود، می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

که در سرشماری سال 1385 دارای 7 خانوار
و 40 سرنشین می باشد.

با سلام
طبق تحقیقات و بررسی که بنده از قدیمی ها و سنگ قبر های گورستان صالح آباد بعمل آورده ام اسم روستای ما بر گرفته از مردمانی که صد سال پیش در این روستا میزیسته اند است.
مردمانی ک اینجانب با توجه به اسم فامیلی آنها ک روی سنگ قبر هاشان به نام های علی اکبر و علی اصغر صالح آ بادی مشاهده کردم حدود صد سال پیش بعلت نامعلومی ( احتمالا مریضی واگیر ) همگی از بین رفته و بجز سنگ قبر هایی ، هیچ نام و نشانی که مشخص کند از چه ایل و تباری بودند وجود ندارد .
...
[مشاهده متن کامل]

و اما ساکنان فعلی صالح آ باد :
در حال حاضر کسانی که در این روستا زندگی میکنند هیچ کدام بومی قدیمی اینجا نیستند و هر کدام در زمانی بعد از متروک شدن قلعه ی صالح آ باد بعلل متفاوتی ، مثلا معیشتی یا امنیتی ب این روستا کوچ کرده اند؛
که طبق گفته ی بزرگان وقدیمی های محل اولین نفر که به بازسازی قلعه وقنات و مزارع ملک صالح آباد به دستور مالک آن زمان یعنی عبد المطلب . . . روی آورده مشهدی کهزاد قائدی بود که حدود هشتاد سال پیش وقتی به علت کوچ اجباری از ییلاق طایف ی گیشنی از سرچهان ب منطقه ی ارسنجان امد چون از پاکی و صداقت او پی برد قلعه ی صالح آباد را به وی سپرد.
بدرود!

بپرس