شب نما

/SabnemA/

لغت نامه دهخدا

شبنما. [ ش َ ن َ / ن ِ / ن ُ ] ( نف مرکب ) شب نماینده.( فرهنگ فارسی معین ). که در شب نمایان سازد. || آنچه به شب جلوه کند و بدرخشد مانند ساعت و پارچه و تابلو. ( فرهنگ فارسی معین ). که شب متجلی شود. که در شب نموده شود. که به شب هنگام نشان داده شود.
- ساعت شب نما ؛ ساعتی که در تاریکی شب و بی استعانت روشنایی اعداد دوازده گانه منقوش بر صفحه آن به چشم آید. ساعت که نقش اعداد دوازده گانه صفحه آن از فسفر باشد و بدین سبب در تاریکی شب به دیده درآید و دیده شود.
|| برطرف کننده تاریکی. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

آنچه که درشب بدرخشدونمایان باشدمانندساعت شب نما

فرهنگ معین

(شَ . نَ ) (ص فا. ) ۱ - آن چه به شب جلوه کند و بدرخشد. ۲ - برطرف کنندة تاریکی .

فرهنگ عمید

ویژگی آنچه در شب می درخشد و نمایان است مانند ساعت شب نما.

مترادف ها

luminous (صفت)
درخشان، فروزان، تابان، متشعشع، نورانی، شب نما، روشنی بخش

فارسی به عربی

مضیی

پیشنهاد کاربران

بپرس