سکسک

/soksok/

لغت نامه دهخدا

سکسک. [ س ُ س ُ ] ( ص ، اِ ) زمین ناهموار و درشت. ( برهان ). || اسبی که راه نداشته باشد و قطره رود. ( برهان ). اسبی که راه نداشته باشد و ناهموار و ضد راهوار. ( رشیدی ) ( آنندراج ). اسب کم رفتار که رهوار نباشد. ( غیاث ) :
پیش رخش تو سبز خنگ فلک
لنگ و سکسک بود بسان کلیج.
عسجدی.
اسبی چنانکه دانی زیر از میانه ریز
وز کاهلی که بود نه سکسک نه راهوار.
انوری ( دیوان چ سعید نفیسی ص 135 ).
مرکب رهوار جم یعنی براق باد را
دهشت رفتار شبدیز تو سکسک میشود.
سیف الدین اسفرنگ.
سبز خنگ آسمان هرماه سم می افکند
بر سر میدان طول و عرضت از سکسک دوی.
سیف الدین اسفرنگ.
چون اسب انور بسر منزل مراد
در موکب قبول نه سکسک نه راهوار.
سیف الدین اسفرنگ.
اسب سکسک می شود رهوار و رام
خرس بازی میکند بز هم سلام.
مولوی.
|| نام درخت تاغ که چوب آن را سوزند و آتش آن بسیار بماند. ( برهان ) ( الفاظ الادویه ). نام درختی که آتش چوب آن دیر بماند. ( غیاث ). || آواز پای. ( برهان ).

فرهنگ معین

(سُ سُ ) (اِ. ص . ) ۱ - زمین بد و نا - هموار. ۲ - اسبی که بد و ناهموار راه رود.، (سُ سُ ) (اِ. ) یکی از بازی های کودکان ، و آن نوعی قایم باشَک است .

فرهنگ عمید

۱. زمین ناهموار.
۲. (صفت ) ویژگی اسبی که بد راه برود و سوار را تکان دهد: اسب سکسک می شود رهوار و رام / خرس بازی می کند، بز هم سلام (مولوی: ۲۴۵ ).

واژه نامه بختیاریکا

چو چو؛ دُک و وِک

پیشنهاد کاربران

تذا
وبلن
تختلا
اعبتخا
عهالب
به بندری . نق زدن
سکسک همانطور کهدر کتاب شرح مثنوی استاد کریم زمانی ترجمه شده است به معنی � * تیز رو و یا چموش* � هم می آید
کلمه ای که درهنگام دست زدن شخص غیرگرگ به جایی که محل ( سک سک ) نام دارد و گرگ بازی در آنجا چشم میگذارد، تلفظ میشود.

بپرس