سرکش

/sarkeS/

مترادف سرکش: بدرام، بدرفتار، تخس، چموش، طاغی، عاصی، عصیانگر، طغیانگر، فرمان ناپذیر، گردنکش، لجام گسیخته، مارد، متجاسر، متمرد، ناجم، نافرمان، وحشی، یاغی

متضاد سرکش: رام

معنی انگلیسی:
unbroken, disobedient, fractious, froward, gamy, grim, insubordinate, intractable, rambunctious, rebel, recalcitrant, rumbustious, tearaway, turbulent, unbowed, ungovernable, unruly, untamed, wanton, wayward, wild, refractory, stroppy

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

سرکش. [ س َ ک َ /ک ِ ] ( نف مرکب ) نافرمان و مغرور. ( برهان ). نافرمان.( آنندراج ). نافرمان و گردنکش. ( رشیدی ) :
زمین سربسر گفتی از آتش است
هوا دام آهرمن سرکش است.
فردوسی.
چو در دستم بود دریای سرکش
چرا پرهیزم از سوزنده آتش.
( ویس و رامین ).
مهر بر او مفکن و بفکنش دور
زانکه بد و سرکش و مهرافکن است.
ناصرخسرو.
بگردن فتد سرکش تندخوی
بلندیت باید بلندی مجوی.
سعدی.
دو صاحبدل نگه دارند مویی
هم ایدون سرکش و آزرم جویی.
سعدی.
سرکش مشو که چون شمع ازغیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا.
حافظ.
ای بخت سرکش تنگش ببر کش
گه جام زر کش گه لعل دلخواه.
حافظ.
مرد سرکش ز هنرها عاری است
پشت خم خاصیت پرباری است.
جامی.
|| مردم صاحب قوت و قدرت. ( برهان ). خداوند قوت و قدرت. ( رشیدی ). نیرومند. توانا. قوی :
که من سرکشی ام ز ایران سپاه
چو شب تیره شد دور ماندم ز راه.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که آمد نشان
ز گفتار آن نامور سرکشان.
فردوسی.
بدو گفت گیو ای سر سرکشان
ز فر بزرگی چه داری نشان.
فردوسی.
جانورکش مرکبانی سرکش و ناجانور
آب هر یک را رکاب و باد هر یک را عنان.
فرخی.
سرکشان مردی هزار پیاده سه هزار. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282 ).
پسربوحلیم شیبانی
سرکش و صفدر و یل و سردار.
مسعودسعد.
آن از همه گردنان سر نامه
و آن از همه سرکشان سر دفتر.
مسعودسعد.
سپهبد هیونان سرکش هزار
به صندوقها کرد از آن نقره بار.
مسعودسعد.
سرکشان از عشق تو در خاک چون دامن کشند
من کیم در کوی عشقت کاین رقم بر من کشید.
خاقانی.
پس آنگه تند شد چون کوه آتش
به خسرو گفت کی سالار سرکش.
نظامی.
حافظ دراین کمند سر سرکشان بسی است
سودای کج مپز که نباشد مجال تو.
حافظ.
|| کنایه از مردم دیرآشنا. || ستور سرکش و سرشخ. ( برهان ) :
مرا در زیر ران اندرکمیتی
کشنده نی و سرکش نی و توسن.
منوچهری.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

موسیقی دانی که در زمان خسرو دوم زندگی میکرد و جزو مطربان دربار بود . روایاتی که در باب باربد و سرکش بما رسیده ماخوذ از خوذای نامک ( خدای نامه ) نیست بلکه محتملا از بعض کتب معمولی در اواخر دوره ساسانی نقل شده است . تفصیلی که در شاهنامه و غرر سیر نقل شده کمابیش افسانه آمیز است . گویند سرکش در آغاز جوانی رتبه اول داشت و بسبب حسادت پیوسته باربد را - که رامشگری جوان و بقول غرر سیر از مردم مرو بود - از قرب شاه دور میداشت . اما باربد حیله کرد و آواز خویش را بگوش خسرو رسانید و خنیا گر مقرب شاه گردید .
گردنکش، یاغی، نافرمان، توانا، قوی، زورمند
یا پرده سرکش . لحنی است از موسیقی قدیم
ده جزئ دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر .

فرهنگ معین

(سَ . کَ یا کِ ) (ص فا. ) عاصی ، یاغی .

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] گردنکش، یاغی، نافرمان.
۲. [قدیمی، مجاز] توانا، قوی، زورمند: منم سرکشی گفت از ایران سپاه / چو شب تیره شد بازماندم ز شاه (فردوسی: ۶/۴۲۶ ).
۳. [قدیمی، مجاز] سرافراز.

گویش مازنی

/sar kesh/ خمیری که خوب ور آید
/sar kash/ بالا پوش نمدین اسب که به هنگام عرق کردن و برداشتن پالان بر روی حیوان نهند - عصیان گر & چوبی که در شیروانی خانه های روستایی به کار رود

واژه نامه بختیاریکا

از صفات بسیار منفی؛ کسی که عمل زشت و شنیع رساندن مردان و زنان روسپی را مدیریت می کند.
پیشرو گله؛ آنکه جلو دار است و پیش آهنگ
( سَر کش ) روسری؛ دستمال؛ انچه بر سر کشیده می شود جهت پوشاندن
پوز کش

دانشنامه عمومی

سرکش (فیلم ۱۹۸۳). سرکش ( به هندی: Mawaali ) فیلمی محصول سال ۱۹۸۳ و به کارگردانی کی. باپایا است. در این فیلم بازیگرانی همچون جیتندرا، سری دوی، جایا پرادا، قادرخان، پریم چوپرا، شاکتی کاپور، آسرانی، افتخار، آریونا ایرانی ایفای نقش کرده اند.
عکس سرکش (فیلم ۱۹۸۳)

سرکش (ورزقان). سرکش یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان جوشین بخش خاروانا شهرستان ورزقان واقع شده است.
عکس سرکش (ورزقان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

سَرکَش
موسیقی دان ایرانی. ازجمله موسیقی دانان مشهور دربار خسرو پرویز، پادشاه سلسلۀ ساسانیان بود. او را مطربی یونانی دانسته اند که نام اصلی اش سرگیوس بوده و به تدریج به سرکش تبدیل شده است. سرکش بسیار مورد توجه خسرو پرویز بود.

مترادف ها

wanton (صفت)
سر به هوا، جسور، گستاخ، سرکش، عیاش

randy (صفت)
زبان دراز، سرکش، بی تربیت، خشن، شهوانی، افسار گیسخته، گدای سمج و بی ادب

restive (صفت)
بی قرار، سرکش، کله شق، چموش، رام نشو

stubborn (صفت)
خیره، ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، سرکش، ستیز جو، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج، سمج

arrogant (صفت)
خود رای، متکبر، مغرور، گستاخ، سرکش، پرنخوت، گردن فراز، پر افاده، برتن، پر از باد غرور، عظیم، غراب، غره، خود بین

rebellious (صفت)
سرکش، متمرد، عاصی

disobedient (صفت)
خیره، شیطان، سرکش، سرپیچ، متمرد، نامطیع، عاصی، گردن کش، نا فرمان

indomitable (صفت)
سخت، سرکش، رام نشدنی، تسخیر ناپذیر، غیر قابل فتح، تسلط ناپذیر

rebel (صفت)
سرکش

recalcitrant (صفت)
سرکش، سر سخت، مصر

turbulent (صفت)
سرکش، اشفته، یاغی، گردن کش

contumacious (صفت)
سرکش، معاند، یاغی، سرپیچ، متمرد

froward (صفت)
خود رای، سرکش، خود سر، یاغی، سر سخت

unyielding (صفت)
سرکش، گردن کش

insubordinate (صفت)
سرکش، گردن کش، نا فرمان

refractory (صفت)
سرکش، سر سخت، گردن کش، مقاوم

indocile (صفت)
سرکش، نا فرمان، رام نشدنی، تعلیم ناپذیر

malignant (صفت)
سرکش، زیان اور، خطر ناک، متمرد، پر ازار، بدخواه، بدخیم، بدطینت، صدمه رسان، کینه جو

hard-mouthed (صفت)
سرکش، بد دهن، بدلگام، خودسر

irrepressible (صفت)
سرکش، غیر قابل جلوگیری، منع ناپذیر، جلوگیری نکردنی، خوابانده نشدنی، مطیع نشدنی

inelastic (صفت)
شق، سرکش، تغییر ناپذیر، غیر قابل انعطاف، بدون قوه ارتجاعی، بدون کشش، ناجهنده

malcontent (صفت)
سرکش، یاغی، متمرد، ناراضی، اماده شورش

rowdy (صفت)
سرکش، خشن، چموش

فارسی به عربی

خبیث , شقی , صاخب , عاصی , غیر مرن , لا یقهر , متمرد

پیشنهاد کاربران

شدیدالشکیمة ؛ سخت سرکش. ( یادداشت مؤلف ) : فلان شدیدالشکیمة است ؛ سرباز زننده و بسیار سرکش است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) .
خیره دست ؛ سرکش. و رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
مهارگسسته. [ م َ / م ِ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) سرکش و گستاخ. ( ناظم الاطباء ) . خلیعالعذار. || افسارگسسته. سرخود. خودسر. ( از یادداشتهای مؤلف ) : اشتری جسته و مهارگسسته بر من گذشت. ( سندبادنامه ص 131 ) .
لغت نامه دهخدا
گردن شخ . [ گ َ دَ ش َ ] ( ص مرکب ) کنایه از متکبر و سرکش . ( آنندراج ) : ز گردن شخیهای مینا چه غم که خواهد ملایم شد این زیر و بم . ملاطغرا ( از آنندراج ) . و رجوع به گردن شق شود.
عنود
ستیزه جو . . . . . . . نافرمان . . . . . . .
سرکش ( سرکشنده ) :گردنکش ( گردن کشنده )
وحشی
آدمی که افسارش وا شده😑
تخس💪🏻
یاغی ، متمرد ، عصیان گر ، مارد ، نافرمان
سرکش: [ اصطلاح معماری و شهر سازی ] پیشامدگی سقف از دیوار خارجی بنا را سرکش یا کنسول می گویند.
یاغی
Rebellious
چموش💪
لجام گسیخته
مارد ، یاغی
زور نا پذیر، قلدر، خام نشو، بی محابا، انسان آزاد،
به نوعی خمیر مایه طبیعی نانوایی که از دیروز باقی مانده باشد؛چون، تا فردا وَر اومده و باد می کند و برای همین است که به او سَرکِش می گویند!
برای این که بوی زُهم ( ریم ) خمیر سرکش را بگیرند به آن کمی دارچین یا وانیل می زنند.
عاصی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس