سرو بند

لغت نامه دهخدا

سر و بند. [ س َ رُ ب َ ] ( اِ مرکب ،از اتباع ) عهد و عصر. در محاوره گویند که فلان کار در سر و بند فلان پادشاه واقع شد. ( غیاث ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

عهد و عصر . در محاوره گویند که فلان کار در سرو بند فلان پادشاه واقع شد .

فرهنگ عمید

عهد، زمان، وقت، هنگام.

پیشنهاد کاربران

بپرس