سرهنگ

/sarhang/

معنی انگلیسی:
colonel

لغت نامه دهخدا

سرهنگ. [ س َ هََ ] ( اِ مرکب )مبارز. ( برهان ). پهلوان و مبارز. ( آنندراج ). پهلوان. ( غیاث ) : و این بوالعریان مردی عیار بود از سیستان و از سرهنگ شماران بود و غوغا یار او بود.( تاریخ سیستان ). عمرولیث نزدیک سرهنگان خراسان جمازه و نامه فرستاد که بطلب او روید. ( تاریخ سیستان ).
دهر با ما بدان ندارد پای
مثلی زد لطیف آن سرهنگ.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 238 ).
|| سردار و پیشرو لشکر و سپاه چه هنگ به معنی سپاه نیز آمده. ( آنندراج ) ( برهان ).سردار لشکر و پیشرو لشکر و هراول. ( غیاث ). قائد. ( مهذب الاسماء ) :
هر آنکس که او هست سرهنگ فش
که باشد ورا مایه صد بارکش.
فردوسی.
نباید که از کارداران من
ز سرهنگ و جنگی سواران من.
فردوسی.
گفتا که به میران و بسرهنگان مانی
امروز کلاه و کمرت هست سزاوار.
فرخی.
بمصاف اندر کم گرد که از گرد سپاه
زلف مشکین تو پر گرد شود ای سرهنگ.
فرخی.
و مثال داد جمله سرهنگان را تا از درگاه بدو صف بایستند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 43 ). از هر وثاق ده غلامی یک غلام سوار باشد و با سرهنگان رود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 359 ). طاهر یکی از بزرگان سپاه خویش بازداشته بود... بفرمود تا آن سرهنگ را خلاصی دادند. ( نوروزنامه ).
به یکبار این چنین سرهنگ گشتی
بلایی یا رب ای سرهنگ بابک.
سوزنی.
دست سلطان خرد بوسه زدم
پای سرهنگ نگیرم پس از این.
خاقانی.
بر در فقر آی تا پیش آیدت سرهنگ عشق
گوید ای صاحب خراج هردو گیتی اندرآ.
خاقانی.
سر و سرهنگ میدان وفا را
سپهسالار و سرخیل انبیا را.
نظامی.
سرهنگان پادشاه به سوابق فضل او معترف بودند و به شکر آن مرتهن. ( گلستان سعدی ).
آن شنیدم که صوفئی میکوفت
زیر نعلین خویش میخی چند
آستینش گرفت سرهنگی
که بیا نعل بر ستورم بند.
سعدی.
|| کوتوال و وجه تسمیه آنکه سر به معنی سردار و امیر وهنگ به معنی سپاه. ( غیاث ). نگاهبان قلعه :
به درگاهش سپهبد بود ویرو
چو سرهنگ سرایش بود شهرو.
( ویس و رامین ).
دو سرهنگ سرای محتشم نیز بخواست. ( تاریخ بیهقی ). چهارصد مرد نوبتی که به دیگر ولایات سرهنگ گویند. ( تاریخ طبرستان ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - فرمانده قشون سردار . ۲ - افسری که درجه او بالاتر از سرگرد است و آن شامل دو درجه است : سرهنگ دوم . افسری است که درجه ای بالاتر از سرگرد و پایین تر از سرهنگ یکم دارد سرهنگ دو نایب سرهنگ . یا سرهنگ یکم . افسری که درجه اش بالاتر از سرهنگ دوم و پایین تر از سرتیپ است سرهنگ تمام . یا سرهنگ تمام . ( قاجاریه ) سرهنگ یکم . ۳ - مباشر پیشکار . ۴ - پهلوان مبارز.
ده از دهستان نسر بالا رخ بخش کد کن شهرستان تربت حیدریه ٠

فرهنگ معین

(سَ . هَ ) (اِمر. ) ۱ - فرمانده ، فرمانده قشون . ۲ - افسری که درجة او بالاتر از سرگرد است .

فرهنگ عمید

افسر ارتش که درجه اش بالاتر از سرگرد و پایین تر از سرتیپ است.

دانشنامه عمومی

سرهنگ (ایالات متحده). سرهنگ ( انگلیسی: Colonel ) عنوان یک نشان نظامی در نیروی زمینی ایالات متحده آمریکا و سپاه تفنگداران دریایی ایالات متحده آمریکا و نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا است، درجه سرهنگ بالاتر از درجه سرهنگ دوم و زیر رتبه سرتیپ است. این درجه معادل درجه کاپیتانی در نیروی دریایی و خدمات مشابه دیگر است
عکس سرهنگ (ایالات متحده)عکس سرهنگ (ایالات متحده)عکس سرهنگ (ایالات متحده)عکس سرهنگ (ایالات متحده)

سرهنگ (فیلم ۱۹۷۴). «سرهنگ» ( تای: ผมไม่อยากเป็นพันโท ) فیلمی در ژانر اکشن و مهیج است که در سال ۹۰۱ منتشر شد.
عکس سرهنگ (فیلم ۱۹۷۴)

سرهنگ (فیلم ۲۰۰۶). «سرهنگ» ( فرانسوی: Mon colonel ) یک فیلم است. از بازیگران آن می توان به سسیل دو فرانس، شارل آزناوور، اریک کاراواکا، و گیوم گالین اشاره کرد.
عکس سرهنگ (فیلم ۲۰۰۶)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

کلنل

مترادف ها

colonel (اسم)
سرهنگ

فارسی به عربی

عقید

پیشنهاد کاربران

در پاسخ به جناب نادرشاه تورک باید بگویم :
1 - واژه سرهنگ واژه ایست فارسی که هنگ به معنای سپاه و سرهنگ به معنای فرمانده سپاه می باشد .
2 - واژه جنگ که در اوستا به صورت �ینگ� آمده فارسی است .
3 - فشنگ از فشاندن گرفته شده و فارسی است .
...
[مشاهده متن کامل]

4 - تفنگ از تف کردن گرفته شده و فارسی است .
5 - چادر با واژه چتر هم ریشه بوده و هر دو فارسی هستند و در سانسکریت هم بصورت چاترا آمده است .
6 - باروت واژه ای عربی است که یونانی گرفته شده است .
7 - ماشه واژه ایست عربی .
8 - بر عکس تصور واهی شما بیشتر واژه های جنگی فارسی در ترکی کاربرد دارد همچون :
سپر - سپاه - پیاده - سواره - زره - خنجر ( خونگر ) - خندق ( کندن ) - عسکر ( لشگر ) - تفنگ - فشنگ

نگ نشانه تورکی نیست. بیشعور فکرم نکن دری دری یا افغانی افغانی کنی به یه ورمونی ها!نه
در کلمه سرهنگ ، سر به لهجه دری است ولی هنگ به زبان تورکی است . . . . کلمات مربوط به جنگ و قشون کشی اکثرا تورکی هستند چون تاریخ دو هزار سال گذشته ایران رو تورک ها فتح کردند ، کلماتی مثل جنگ ، فشنگ ، تفنگ
...
[مشاهده متن کامل]
، هنگ ، قوشون ، گلن گدن ، چادر ، ماشه ، باروت ، آتش همگی تورکی هستند. . . یکی از نشانه های تورکی بودن یک کلمه ، وجود غنه یا نگ در اون کلمه هس مثل هنگ در سرهنگ

سرهنگ کجاش فارسیه شما یک مثال از این نام با این عنوان پیدا کنید برا ما مثال بزنید؟
هنگ در کردی یعنی زنبور عسل
سر هنگ یعنی ملکه و حاکم کلونی و زنیوران که تمام کلونی در قالب یک مقرراتی بصورت منظم از ملکه پیروی می کنند
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه ی سرهنگ که اکنون برای نیروهای نظامی استفاده می شود از همین جا گرفته شده است

واژه سرهنگ کاملا پارسی است چون در عربی می شود کولونیل ودر ترکی می شود البایی این واژه یعنی سرهنگ صد درصد پارسی است.
ترتیب درجه های نظامی:
recruit / private E - 1 سرباز صفر
private E - 2 سرباز دوم
private first class سرباز یکم
specialist / corporal سرجوخه
sergeant گروهبان سوم
staff sergeant گروهبان دوم
...
[مشاهده متن کامل]

sergeant first class گروهبان یکم
master sergeant / first sergeant استوار دوم
sergeant major استوار یکم
third lieutenant ستوان سوم
second lieutenant ستوان دوم
first lieutenant ستوان یکم
captain سروان
major سرگرد
lieutenant colonel سرهنگ دوم
colonel سرهنگ تمام
second brigadier general سرتیپ دوم
brigadier general سرتیپ
major general سرلشگر
lieutenant general سپهبد
general / full general ارتشبد
منبع: سایت chimigan. com

به کتاب شاهد باز ی در ادبیات فارسی رجوع کنید معنای سرهنگ اونجا توضیح داده شده . . . !
کلنل . .
ازنظربنده سرهنگ به کسی میشه گفت که تعادل وعدالت داشته باشد
کلنل
هنگ به گروهی از نظامیان می گویند که سرهنگ ریاست آنها را بر عهده دارد
واژه اَوِستایی -
سر: تارک، رأس، فرق، کله، چَکاد، هَباک، قله، نوک، دهانه - بالا، لوج، بلندا، بَرین - بزرگ، پیشوا، سرپرست، رئیس، سَروَر، برتر، والاتر و. . .

هَنگ: ثَنگ، سنگ - سنجیدن، ارزیابی، برآورد -
...
[مشاهده متن کامل]

کشیدن، بُردن، پیمودن، حمل کردن
مانند: فرهنگ!
معنی: سنجیدن بزرگی و والایی، ارزیابی سروری -
چَکاد کِش، بالا رونده، پیشرو، پیشتاز، فَروَهَر! -
پیشوا و سرپرست پادِگان!

Colonel
به نظر من سرهنگ به معنی قدرت و قاضی و عادل است
سرهنگ بنظر من یعنی کسی که تو کاری شهامت و پیش قدمه،
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس