زجرکش


معنی انگلیسی:
killed by slow and cruel torture

لغت نامه دهخدا

زجرکش. [ زَ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) زجر کشنده. ستمکش. آنکه آزار کشد و تحمل ستم کند. که تحت حکومت یا رژیم ستمکارانه ای بسر برد. که در زندگی با حوادث آزار دهنده و مصائب روبرو باشد. که آزار دیگران را تحمل کند. که بار زحمت دیگران بدوش کشد. رجوع به زجر، زجرکش ، زجر کشیدن ، زجرکش شدن و زجر دیدن شود.

فرهنگ فارسی

ستم کش زجر کشنده

پیشنهاد کاربران

بپرس