رقیه بنت الحسین در منابع

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] یکی از مشکلات موجود در تاریخ، بدست آوردن خبر در مورد رقیة بنت الحسین علیهاالسلام است که ماجرایی بس حزن انگیز دارد. قدیمی ترین منبعی که در این زمینه در دست است، کتاب کامل بهایی، اثر شیخ عمادالدین حسن بن علی بن محمد بن علی طبری آملی است. او که از معاصران خواجه نصیر طوسی است، کتاب را به دستور وزیر بهاءالدین محمد، فرزند وزیر شمس الدین جوینی صاحب دیوان و حاکم اصفهان در دولت هولاکوخان نگاشته و از این رو، به کامل بهایی شهرت یافته است.
نام دیگر این کتاب، کامل السقیفة است. این کتاب در دو جلد و در مدت 12 سال نگارش یافته است. تاریخ پایان تألیف کتاب، سال 675 ق است. مؤلف این کتاب، آثار دیگری چون: مناقب الطاهرین، معارف الحقائق و اربعین البهائی از خود به یادگار گذاشته است. از مجموعه این آثار به خوبی می توان فهمید که وی دانشمند شیعی و تاریخ نگاری متعهد است. عماد الدّین طبری نیز ماجرا را به نقل از کتاب الحاویة نقل می کند، که متأسفانه اثری از این کتاب در دست نیست!
وی می نویسد: «در حاویة آمد که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده می داشتند و هر کودکی را وعده ها می دادند: که پدر تو به فلان سفر رفته است، بازمی آید. تا ایشان را به خانه یزید آوردند، دخترکی بود چهار ساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت: «پدرم حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان». زنان و کودکان، جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحص کرد. خبر بردند که: حال چنین است. آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. مَلاعین سر بیاورده و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید: این چیست؟ ملاعین گفتند: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز، جان به حق تسلیم کرد».
بر اساس نقل طبری، استفاده می گردد که امام حسین علیه السلام دختری چهار ساله داشت که در فراق پدر، در شام پرپر گردید؛ ولی از نام او سخنی به میان نیامده است و تاریخ نگاران پس از او نیز این جریانِ جانگداز را با اختلافی اندک و برخی اضافات که به «زبان حال» می نماید، در کتاب های خود آورده اند؛ از جمله:
البته برخی از ایشان، به نام «رقیه» نیز اشاره نموده اند:
الف) شیخ محمدهاشم خراسانی در ضمن شمارش بانوان اسیر، می گوید: «التاسعة: آن دختری است که در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده، و شاید اسم شریفش «رقیه» بوده و از صبایای خودِ حضرت سیدالشهدا علیه السلام بوده، چون مزاری که در خرابه شام است، منسوب است به این مخدره و معروف است به مزار «ست رقیة».
ب) سید محمدعلی شاه عبدالعظیمی نیز آورده است: «امام حسین علیه السلام را دختری بود کودک، که مورد علاقه وی بود و او نیز به پدر عشق می ورزید. گفته شده است که نام وی «رقیه» و عمر وی سه سال بود. او که با اسیران در شام بسر می برد، در فراق پدر شبانه روز گریه می کرد و به او می گفتند که: «پدرت در سفر است». تا آن گاه که شبی او را در خواب دید، وقتی که بیدار شد، به گریه شدیدی افتاد و می گفت: «پدرم را و نور چشمانم را بیاورید!» اهل بیت علیهم السلام هر چه کردند که او را آرام کنند، اثری نبخشید و بر گریه و زاری او اضافه گردید و در اثر گریه او، غم و اندوه اهل بیت شعله ور گردید و آنان نیز به گریه افتادند؛ بر صورت خود زده و خاک بر سر خود ریخته و موها را پریشان ساختند. صدای ناله و گریه از هر سو برخاست، یزید ناله و گریه ایشان را شنید و گفت: چه خبر شده است؟! به او گفتند که: دختر کوچک حسین، پدر را در خواب دیده است، از خواب برخاسته و او را طلب می کند و گریه و فریاد برآورده است. یزید گفت: سر پدر را برایش ببرید و در برابرش قرار دهید تا آرام گیرد! چنان کردند و سر بریده را در حالی که در میان طبقی سر پوشیده نهاده بودند، در برابر وی قرار دادند. او که طبق را دید (فکر کرد برایش غذایی آورده اند)، گفت: من پدرم را می خواهم، نه غذا! گفتند: پدرت در آنجاست! پارچه را از روی آن برداشت، سری را دید. گفت: این سر از آنِ کیست؟ گفتند: سر پدر تو است. سر را برداشت و به سینه اش چسباند و گفت: پدرم! چه کسی تو را با خون سرت خضاب کرد؟ بابا! چه کسی رگ هایت را برید؟ پدرم! چه کسی مرا در کودکی یتیم ساخت؟!... آن گاه لب ها را بر لب های پدر نهاد و گریه سر داد، تا از حال رفت! وقتی او را تکان دادند، دیدند که قالب تهی کرده و جان به جان آفرین تسلیم نموده است، ناله های اهل بیت علیهم السلام از هر سو به آسمان برخاست...».
این جریان به همین شکل بر سر زبان هاست. سید شاه عبدالعظیمی آن را از کتاب عوالم و همین مضمون را شیخ طریحی و به نقل از او، شیخ مهدی مازندرانی آورده است. گرچه چنین مطلبی در عوالم بحرانی یافت نشد؛ ولی ممکن است مقصود از عوالم کتاب دیگری باشد. در هر صورت، این جا چند سؤال مطرح است:

پیشنهاد کاربران

بپرس