رزان

/razAn/

فرهنگ اسم ها

اسم: رزان (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: razān) (فارسی: رَزان) (انگلیسی: razan)
معنی: باغ انگور، سنجیده و با وقار، تاکستان، ( در عربی ) سنجیده شده، با وقار و آراسته، به فتح ر، نعت فاعلی از رزیدن به معنای رنگ کردن، همچنین جمع رز است اما غالباً به عنوان مفرد بکار می رود به معنای درخت انگور
برچسب ها: اسم، اسم با ر، اسم دختر، اسم فارسی، اسم طبیعت

لغت نامه دهخدا

رزان. [ رَ ] ( اِ ) ج ِ رز. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). درخت انگور. ( شعوری ج 2 ص 12 ). و غالباً بجای مفرد بکار رود :
آن برگ رزان است که بر شاخ رزان است
گویی بمَثَل پیرهن رنگرزان است.
منوچهری.
شد از بیم رخها به رنگ رزان
سر تیغ چون دست وَشّی رزان.
اسدی.
خزان بد گه برگ ریز رزان
جهان سبز بیرم ، بزردی رزان.
اسدی.
بهمن کنون زرگر شود
برگ رزان چون زر شود.
ناصرخسرو.
هرکه در دهر کشد سر ز تو چون شاخ رزان
پایمال ستم و غصه شود چون انگور.
سلمان ساوجی.
|| تاکستانها. موستانها. باغهای انگور : نشابوریان بر رزان و باغها میشدند و مردان ریش میگرفتند و بیرون میکشیدند و سرشان میبریدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436 ). از صعبی هزیمت و بیم نشابوریان که از جان خود بترسیدندی و در آن رزان و باغها خود را افکندند و سلاحها بینداخته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436 ).
وقت خزان به یاد رزان شد دلم فراخ
وقت بهار شاد به سبزه و گیا شدم.
ناصرخسرو.
حرف چبود تا تو اندیشی از آن
صوت چبود خار دیوار رزان.
مولوی.

رزان. [ رَ ] ( نف ) نعت فاعلی از رزیدن. رنگ کننده. ( آنندراج ). و رجوع به رَز ورنگرز شود. || رنگین. الوان :
آن برگ رزان بین که برآن شاخ رزان است
گویی به مَثَل پیرهن رنگرزان است.
منوچهری.

رزان. [ رِ ] ( نف ) مخفف ریزان. ریزنده. ( ناظم الاطباء ). صیغه فاعل از ریختن به معنی ریزنده. ( از شعوری ج 2 ص 12 ) :
کاندران خشک بیابان تو رزان چشمه حیوان
دو هزاران گل خندان ز دل خار برآید.
مولوی ( از آنندراج ).

رزان. [ رَ ] ( ع ص ) زن باوقار. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). زن باوقار و باعفت. ( از متن اللغة ).

رزان. [ رِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رَزین. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رزین شود. || ج ِ رزینة. ( ناظم الاطباء ). || ج ِ رَزْن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رَزْن شود. || ج ِ رِزْنَة. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). رجوع به رِزْنة شود.

رزان. [ رَ ] ( اِخ ) نام پسر اسفندیار پسر گشتاسپ. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2547 شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

گویش مازنی

پیشنهاد کاربران

رزان : دختر زیبا و با وقار ، متانت
رزان : razān رَزان ج ِ رز به معنی درخت انگور .
رَزان اسم دختر به معنی تاکستان ، باغ انگور ، سنجیده شده ، دختر نجیب و باوقار و متین .
رزان=باغستان . ابن اسفندیار در تاریخ تبرستان گوید بوقت انکه شهر امل مینهادند مردی صاحب عیال بود یک گری زمین داشت که رزان او بود
در پهلوی پهله ( تاتی ) نیز راز - باغ است و در دری نیز رز باغ است
ناصرخسرو در سفرنامه گوید: از آنجا به شهر رزان شدیم شهری آبادان و نیکو بود. . . و در آنجا در آذرماه پارسیان دویست من انگور به یک دینار میفروختند که آنرا رز ارمانوش می گفتند.
...
[مشاهده متن کامل]

|| هر باغی. ( از لغت محلی شوشتر ) ( برهان ) . باغ. ( آنندراج ) :
برفتم به رز تا بیارم کنشتو
چه سیب و چه غوره چه امرود و آلو.
علی قرط.
چو سیب سرخ رخ در دست شاهان
نه سیب رز بود سیب صفاهان.
نظامی
از ره رخنه چو دزدان به رز خود رفتم
همچو دزدان شکر از گلبن خود می چیدم.
مولوی
بهار آرد و تیرماه و خزان
برآرد پر از میوه دار رزان
فردوسی پادشاهی منوچهر

رزان : دکتر کزازی در مورد واژه ی "رزان " می نویسد : ( ( رزان ریختی پساوندی از " رز "است، به معنی تاک که با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است. این واژه ایرانی را با raisin در فرانسوی، به معنی انگور می توانیم سنجید. ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

( ( � بهار آرد و تیرماه و خزان؛
برآرد پر از میوه دار ِ رزان ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۴۱۵. )

رزان : رزان ( در عربی ) سنجیده شده، هوشیار ، با وقار و آراسته .
بجهت تضاد رازان ورزان
در قدیم این دوکلمه هم ازواژه ی عربی وهم عثمانی
بدست آمده
لذا درزمان پیدایش رازان گروهی از راهزنان تورک تبارازشمال شرق ضمن گسیل دراین منطقه به راهزنی مشغول بودند
به دلایلی مختلف ضمن درگیری بیشتر دراین حوزه به ناچارشکایتی تسلیم درباروقت کشورمیشود
...
[مشاهده متن کامل]

قشونهایی ازدربارروانه منطقه گریدید وضمن اعدام سران راهزنان
بقیه افراد به دوگروه تقسیم وبه دو منطقه ساکن میشود
یکی زرند کنونی
دیگری رازان امروزی
حال چرایی نام وریشه ی آن برمیگردد آن دسته از وفاداران که سرانشان اعدام شد به احترام اعدامیان
منجر به این اسم گردید
اما چون رازان واژه ناپسند بود هنوز هم به این اسم نام میرند
حال اگر حروف الف گرچه مطلقا حذف شد
اما رزان واژه ی زیبا ونامی دخترانه وداشتن تاکستان های مختلف به نظرم اگر دولت وقت اقداماتی انجام دهند حذف یکی از حروف های الف
یعنی رازان به رزان تغییر کند به مراتب بهتر خواهد بود
محقق وکاوشگر

رُزان/اسم دخترونه ای که به معنی:
تاکستان_باغ انگور_شراب انگور_سنگین و باوقار
اما
رَزان/اسم روستایی درنزدیکی چالوس ( اگر اشتباه نکنم )
اسم استرالیایی و اینگیلیسی
نام خواننده ی گروه بلک پینک
اسم درست roseanne
رزان : /razān/ رَزان 1 - تاکستان، باغ انگور؛ 2 - ( در عربی ) سنجیده شده، با وقار و آراسته، رَزان به معنی بانوی باوقار و باعفت است . اسم رَزان مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری دختر است .
رزان رزان به معنی رنگارنگ .
برگ رزان : برگ ریزان زرد شدن برگ .

اسم: رزان
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: ( تلفظ: razān ) تاکستان، باغ انگور، ( در عربی ) سنجیده شده، با وقار و آراسته - به فتح ر، نعت فاعلی از رزیدن به معنای رنگ کردن، همچنین جمع رز است اما غالباً به عنوان مفرد بکار می رود به معنای درخت انگور، تاکستان
اسم: رزان
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: ( تلفظ: razān ) تاکستان، باغ انگور، ( در عربی ) سنجیده شده، با وقار و آراسته - به فتح ر، نعت فاعلی از رزیدن به معنای رنگ کردن، همچنین جمع رز است اما غالباً به عنوان مفرد بکار می رود به معنای درخت انگور، تاکستان از انجایی که در گذشته در روستای رزان هم رنگ رزی وهم باغات انگور موجود بوده به یقین نمیشه گفت معنی وریشه اسم از چه نگاهی برگرفته شده . #روستا_ریشه_است
...
[مشاهده متن کامل]

🌺 حرف چبودتا تو اندیشی از ان
صوت چبود خار دیوار رزان🌺. ( مولوی )

در اینجا خون رزان کنایه از " می" است. می را از انگور و تاکستان میگیرند.

اسم دخترم rozanهست ولی متاسفانه خیلی از افراد اشتباه مینویسیند و با این اسم اشنایی ندارن تو مهد کودک میگند رژان یا رزا
اسم خودم رُزان است
یعنی گل های رز
سلام بنظر بنده رزان یعنی رازهای نهفته
اسم دخترانه است ( ROZAN ) به معنی باغ گل رز ، جمع رز
رزان . [ رَ ] ( نف ) نعت فاعلی از رزیدن . رنگ کننده . ( آنندراج ) . و رجوع به رَز ورنگرز شود. || رنگین . الوان :
آن برگ رزان بین که برآن شاخ رزان است
گویی به مَثَل پیرهن رنگرزان است .
...
[مشاهده متن کامل]

منوچهری .
رزان . [ رِ ] ( نف ) مخفف ریزان . ریزنده . ( ناظم الاطباء ) . صیغه ٔ فاعل از ریختن به معنی ریزنده . ( از شعوری ج 2 ص 12 ) :
کاندران خشک بیابان تو رزان چشمه ٔ حیوان
دو هزاران گل خندان ز دل خار برآید.
مولوی ( از آنندراج ) .
رزان . [ رَ ] ( ع ص ) زن باوقار. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . زن باوقار و باعفت . ( از متن اللغة ) .
رزان . [ رِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رَزین . ( ناظم الاطباء ) . رجوع به رزین شود. || ج ِ رزینة. ( ناظم الاطباء ) . || ج ِ رَزْن . ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . رجوع به رَزْن شود. || ج ِ رِزْنَة. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) . رجوع به رِزْنة شود.
رزان . [ رَ ] ( اِخ ) نام پسر اسفندیار پسر گشتاسپ . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2547 شود.
رزان . [ رَ ] ( اِخ ) نام ناحیه ای بوده در کوههای غور میان هرات و بصره . ابوالفضل بیهقی گوید: و امیر از آنجا حرکت سوی ناحیت رزان کرد و مردم رزان چون خبر این حصار بدیشان رسیده بود بیشتری بگریخته بودند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 111 ) . و رجوع به ص 116 چ فیاض شود.
رزان . [ رَ ] ( اِخ ) گویا نام یکی از دروازه های طابران یا طبران مرکز طوس بوده است . در چهارمقاله آمده : جنازه ٔ فردوسی به دروازه ٔ رزان بیرون همی بردند در آن حال مذکری بود در طبران تعصب کرد و گفت من رها نکنم تا جنازه در گورستان مسلمانان برند که او رافضی بود. ( چهارمقاله چ خاور ص 43 ) .
رزان . [ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان طارم پایین بخش سیردان شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 253 تن . آب آنجا از رودخانه ٔ زرند. محصولات عمده ٔ آن غلات و بنشن است . ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ) .
رزان . [ رَ] ( اِخ ) دهی از دهستان رودمیان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 131 تن . محصولات عمده ٔ آن غلات . آب آنجا از قنات . صنایع دستی آنجا قالیچه بافی و کرباس بافی می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ) .

رزان : razān رَزان 1 - تاکستان، باغ انگور؛ 2 - ( در عربی ) سنجیده شده، با وقار و آراسته ۳ - رنگین .
سلام
عبارت های بکار برده شده را ذکر کردید ولی معنی اون عبارت ها را نیز به صراحت بنویسید بهتره
مثلا بالاخره معنی این عبارت چیست :
" ما خون رزان خوردیم "
در جائی دیدم نوشته بود :
شما خون کسان می خورید و ما خون خون رزان
البته اگه اشتباه نکنم . . .
ممنونم
سلام، والله بنده هم پدرم هم مادرم رزان بدنیا اومدن و . . . بعد از انقلاب اومدن قزوین، خودمم رزانی حساب میکنم و تورک، بنظرم معنی راهزن، و. . بیسوادی مطلق است، بنده ناراحت هستم روستامون تازیانه بیسوادی میخوره.
...
[مشاهده متن کامل]
. . باز بنظرم معنی درست رزان که هنگام نامگذاری ملاک بوده اینه که، ( راز ان ) ( محل وزیدن باد راز ) چون هم با کشاورزی مرتبطه، هم بخشی از توپوگرافی روستا ورودی دربند بزرگه، هم درست کلمه اسم روستا رازان است، هم بیربط به قدمت روستا نیست که مشهور و معروف و معلوم به کهن و اساطیری بودن است، هم محلی ساکت و مرموز و دنج است. . . .

رزان میتواند برگرفته از دو مفهوم باشد.
۱ - راهزن، رهزن که بعدها به رزان تغییر یافته
۲ - رز ان ( نشان جمع ) ، رز به دو معناست
یک - درخت انگور
دو - رنگ آمیزی نخ که در گذشته مثل کلمات رنگ رز یا رنگ رزی که به ترتیب فاعل رنگآمیزی و نام محل رنگآمیزی بکار برده میشده.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس