رازدار

/rAzdAr/

مترادف رازدار: رازبان، رازپوش، سرپوش، سرنگهدار، محرم، محرم راز، همراز

معنی انگلیسی:
confidant, confident, of one's secrets, faithful to a secret, trustworthy, trusty, green alder

فرهنگ اسم ها

اسم: رازدار (پسر) (فارسی) (تلفظ: rāz dār) (فارسی: رازدار) (انگلیسی: raz dar)
معنی: کسی که رازی را حفظ می کند، رازبان، رازنگه دار، سِرنگه دار، کسی که رازی دارد، دارای راز، آن که اسرار را افشا نمی کند
برچسب ها: اسم، اسم با ر، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

رازدار. ( نف مرکب ) سرنگاهدار. ( ناظم الاطباء ).دارنده راز کسی. حافظ سر. محرم راز. ( آنندراج ). پوشنده سر. دارنده سر : ابوبکر نیز همه شب خواب نداشت و با خود همی اندیشید که این بت پرستی که ما بدان اندریم و پدران ما اندر بودند هیچ چیز نیست... و کاشکی کسی یافتمی که مرا به دینی رهنمونی کرد وندانم که این سخن و راز با که گویم پس به دلش آمد که این محمد مردی با خرد است و با من دوست است و رازدار و استوار است و او همچون من بت پرستیدن دشمن دارد. ( ترجمه طبری بلعمی نسخه خطی کتابخانه مؤلف ).
چو از رازدار این سخن جست باز
خداوند این راز که وین چه راز.
دقیقی.
پیامش چو نزدیک هرمز رسید
یکی رازدار از میان برگزید.
فردوسی.
ز درگاه خود رازداری بجست
که تا این سخن بازجوید درست.
فردوسی.
شما یک بیک رازدار منید
پرستنده و غمگسار منید.
فردوسی.
رازدار من تویی همواره یارمن تویی
غمگسار من تویی من آن تو تو آن من.
منوچهری.
من دگر یاران خود را آزمودم خاص و عام
نی یکیشان رازدار و نی وفا اندر دوتن.
منوچهری.
چنانکه نیست نگاری چو تو دگر نبود
چو من صبور و چو من رازدار برنایی.
محمد عبده ( از ترجمان البلاغه ).
نهان مانده در کاخ آن سرو بن
چو اندر دل رازداران سخن.
( گرشاسب نامه ).
راز ایزد با محمد بود و جز حیدر نبود
مر محمد را ز ایزد رازدار ای ناصبی.
ناصرخسرو.
مرا یاریست چون تنها نشینم
سخنگویی ،امینی ، رازداری.
ناصرخسرو.
که مرا دید رازدار خدای
حاجب کردگار بنده نواز.
ناصرخسرو.
رازدار است کنون بلبل تا یکچند
زاغ زار آید و او زی گلزار آید.
ناصرخسرو.
لشکر ارسلان خان را گفتند نمی دانی که این کیست که در میدان است ؟ گفت : نه. گفتند قیماز است رازدار و دوست یگانه تو. ( اسکندرنامه نسخه خطی نفیسی ).
تا از کمال عقل بود رازدار شاه
دارد زمانه کلک ترا رازدار خویش.
امیر معزی.
رازدار بزرگ پادشهم
با مزاج ملون و تبهم.
سنایی.
راز من بیگانه کس نشنیده بود
کاشنا دل رازداری داشتم.
خاقانی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه رازی را حفظ کند راز نگهدار رازبان .

فرهنگ عمید

۱. کسی که رازی را حفظ می کند، رازبان، رازنگه دار، سِرنگه دار.
۲. کسی که رازی دارد، دارای راز.

فرهنگستان زبان و ادب

{confidant/ confidante} [هنرهای نمایشی] شخصیت فرعی نمایش که شخصیت اصلی، مقاصد و افکار خود را با او در میان می گذارد و به این ترتیب تماشاگر از حوادث و رویدادهای به نمایش درنیامدۀ داستان آگاه می شود

مترادف ها

alder (اسم)
توسکا، توسه، راز دار

reliable (صفت)
راز دار، موثق، معتبر، قابل اعتماد، موتمن، قابل اطمینان، معتمد، قابل اتکا، مورد اطمینان

confidential (صفت)
محرمانه، راز دار، دارای ماموریت محرمانه

confident (صفت)
بی پروا، راز دار، مطمئن، دلگرم

confidant (صفت)
راز دار

tight-lipped (صفت)
راز دار، خاموش، کم حرف

tight-mouthed (صفت)
راز دار، خاموش، کم حرف

فارسی به عربی

سکرتیر , واثق
سری

پیشنهاد کاربران

صاحب ُالسِرّ ؛ رازدار.
صاحب سر. [ ح ِ ب ِ / ح ِ س ِرر ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) رازدار. رازنگهدار. محرم اسرار : در مجلس شراب به ابوالفتح حامی که صاحب سرّ وی بود بگفت. . . ( تاریخ بیهقی ص 320 ) .
سریر عرش را نعلین او تاج
امین وحی و صاحب سرّ معراج.
...
[مشاهده متن کامل]

نظامی.
صاحب سری عزیزی صدزبان
گر بدی آنجا بدادی صلحشان.
مولوی.

پرده پوش
تودار

بپرس