دولت

/dowlat/

مترادف دولت: اقبال، بخت، طالع، تمکن، تمول، ثروت، مکنت، هستی، حکومت، کابینه

متضاد دولت: نکبت

برابر پارسی: فرمانروا، کشوردار

معنی انگلیسی:
administration, government, wealth, riches, big brother, raj, state

لغت نامه دهخدا

دولت. [ دَ / دُو ل َ ] ( ع اِ ) ثروت و مال. نقیض نکبت. مال اکتسابی و موروثی. ( ناظم الاطباء ). مال. مال و ظفر را دولت بدان سبب گویند که دست به دست میگردد. ( از غیاث ). ثروت و مکنت و نعمت. ( یادداشت مؤلف ) :
پیر و فرتوت گشته بودم سخت
دولت تو مرا بکرد جوان.
رودکی.
چون راست رود دولت ایام نپاید
افتنده و خیزنده بود دولت ایام.
قطران تبریزی.
به دانش توان عنصری شد ولیک
به دولت توان چون شدن عنصری.
خاقانی.
بسا دولت که محنت زاده اوست
که خاکستر ز آتش یادگار است.
خاقانی.
محنتش نام خواستم کردن
دولتش نام ساختم چو برفت.
خاقانی.
در دولت عم بود مرا مادت طبع
آری ز دماغ است همه قوت اعصاب.
خاقانی.
دولت جان پرور است صحبت آموزگار
خلوت بی مدعی سفره بی انتظار.
سعدی.
بسا اهل دولت به بازی نشست
که دولت ببازی برفتش ز دست.
( بوستان ).
دوست مشمار آنکه در دولت زند
لاف یاری و برادرخواندگی.
سعدی.
حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد شاکر باش
چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم.
حافظ.
اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصال
رسد به دولت وصل تو کار من به اصول.
حافظ.
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
ورنه با سعی و عمل کار جهان این همه نیست.
حافظ.
- امثال :
گر به دولت برسی مست نگردی مردی . ( امثال و حکم دهخدا ).
دولت ندهد خدای کس را به غلط.
بدرالدین جاجرمی.
دولت به خران دادی و حشمت به سگان
پس ما به تماشای جهان آمده ایم.
( امثال و حکم دهخدا ).
- نودولت ؛ تازه بدوران رسیده. نوکیسه. نوخاسته :
یارب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند.
حافظ.
|| اقبال و بخت و سعادت و بهره مندی. ( ناظم الاطباء ). نقیض دبرت. کامگاری. کامرانی. شادکامی. بخت. طالع. شانس. بخت خوش. بهروزی. نیکبختی. بختیاری. گردش نیکی. نوبت غنیمت. خوشبختی. ( یادداشت مؤلف ). گردش زمانه به نیکی و ظفر و اقبال به سوی کسی و در فارسی خوش عنان ، نیک عهد، فیروز، بلند، جوان ، برنا، سرشار، پایدار، پهلودار،جاوید، جاودان ، جاودانه ، بی زوال ، ناپایدار، تیز، پادر رکاب ، تندرست و کامکار از صفات دولت است و در محل سپاس گویند به دولت او و از دولت او مثل از اقبال او و با اقبال او؛ و با لفظ آمدن و راندن و یافتن و داشتن و آخر شدن و خفتن نیز آمده و پسین استعاره است.( از آنندراج ). گردش زمانه به نیکی و اقبال. ( از غیاث ). نقیض نکبت باشد. ( برهان ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) گشتن از حالی به حالی . ۲ - ( اسم ) گردش نیکبختی و مال و پیروزی از شخصی بدیگری . ۳ - اقبال نیکبختی . ۴ - ( اسم ) گروهی که بر مملکت حکومت کنند از وزیران و رئیس مملکت قوه مجریه . ۵ - مملکت کشور ( خواه پادشاهی خواه جمهوری ) . ۶ -( تصوف ) اتفاق حسن و آن عنایت ازلی باشد ( اسرار التوحید ۳۱۴ ) جمع دول .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - حکومت ، سلطنت ، هیئت وزیران . ۲ - سعادت ، طالع . ۳ - جاه ، مکنت . ۴ - مدد، کمک .
(دُ لَ ) [ ع . دولة ] (اِمص . ) ۱ - گردش خوشبختی و ثروت و دارایی از شخصی به شخص دیگری . ۲ - نیکبختی ، خوش اقبالی .

فرهنگ عمید

۱. دارایی، ثروت، مال.
۲. (سیاسی ) زمان سلطنت و حکومت بر یک کشور.
۳. (سیاسی ) هیئت وزیران، نخست وزیر و وزیران او.
۴. [قدیمی] آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد.
۵. (اسم مصدر ) [قدیمی] گردش نیکی به سود کسی.

فرهنگستان زبان و ادب

{state} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] عامل/ کنشگر اصلی صحنۀ بین المللی که دارای جمعیت دائم، قلمروِ مشخص و حکومت برخوردار از حاکمیت است و در روابط بین المللی حقوقی معین دارد

واژه نامه بختیاریکا

دارائی؛ دم ودستگاه؛ مال؛ اموال
زه دَولت تو

دانشنامه عمومی

دولت (نقاش). محمد دولت ( اختصاراً دولت ) یک هنرمند برجسته در نقاشی گورکانی بود که در حدود ۱۵۹۵ تا ۱۶۳۵–۱۶۴۰ در کارگاه های شاهنشاهی هندوستان در زمان اکبر، جهانگیر و شاه جهان فعالیت داشت. [ ۱] او کار خود را با نقاشی صحنه های بزرگ روایی آغاز کرد، سپس در پرتره ها تخصص یافت[ ۲] اما بعداً به صورت حرفه ای به تذهیب و تزئین مینیاتور اشتغال یافت. [ ۳]
پدرش، لعل، در دربار شاهنشاهی خدمت می کرد و به احتمال زیاد به عنوان یکی از هنرمندان پرشمار کارگاه شاهنشاهی بوده. [ ۴] دولت در آنجا آموزش دید و تا اواسط دهه ۱۵۹۰ به عنوان یک نقاش فعالیت داشت و در کل دوران حرفه ای خود همان جا باقی ماند. [ ۵] برادرش داوود نیز هنرمندی بود که معمولاً در کتیبه ها و تاریخ هنر از او با عنوان «داوود ، برادر دولت» یاد می شود. [ ۶] وی مانند گوردهن، دیگر متخصص اصلی پرتره آن دوره، تحت تأثیر باساوان قرار داشت. [ ۷]
پروژه های مهمی که وی در دهه ۱۵۹۰ به آن کمک کرد شامل نسخه ای از اکبرنامه که در کتابخانه بریتانیا موجود است، نسخه رزم نامه پراکنده اکبر و نسخه بابر نامه موجود در دهلی نو ( ۴ مینیاتور ) بودند. [ ۸] در قرن بعد، او به پادشاه نامه و آلبوم گئورگیان نیز پیوست. [ ۹]
دولت حتی در کارهای اولیه خود «خودآگاهی غیرمعمولی» از خود نشان می دهد. دو سلف پرتره قابل شناسایی وجود دارد که هر دو بنا به درخواست امپراتور کشیده شده و همچنین پرتره از دیگر همکاران هنرمند ساخته شده است و برخی از مهمترین مینیاتورهای وی حاوی امضاهای کوچکی است که در میان جزئیات نقاشی پنهان شده اند، به عنوان مثال روی کمربند یک سرباز در یک مینیاتور بابر نامه. در یک امضا «محمد دولت، پسر لعل» نوشته شده است و در دیگری او خود را «کمترین متولد خانه» توصیف می کند که نشان می دهد پدرش در دربار کار می کند. این اصطلاحات برای نشان دادن فروتنی در دربار گورکانیان فارسی زبان رایج بوده. [ ۱۰] گرچه دولت این موارد را بیش از دیگران رعایت کرده. کتیبه او در صفحه مرقع گلشن با عکس شخصی خودش به پایان می رسد «نوشته شده توسط فرومایه، نیازمند، ناچیز، دولت». [ ۱۱] این در حالی است که نام او به معنای رونق و حکومت هم هست. [ ۱۲]
سبک دولت چنین توصیف شده است: «با خوشه هایی از شکل های بزرگ و شانه های باریک و یک پالت روشن که با سایه زدن کانتور مشخص تشدید می شود. انواع صورت او کاملاً منفرد است، اما از ویژگی های تیره، گونه های پر و چشمان بزرگ و خیره برخوردار است، که دومی اغلب به بیننده خیره می شود. »[ ۱۳]
عکس دولت (نقاش)عکس دولت (نقاش)عکس دولت (نقاش)عکس دولت (نقاش)عکس دولت (نقاش)عکس دولت (نقاش)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

دولت (state)
هیئتی که سیاست داخلی و خارجی خود را خود شکل می دهد و به موجب قوانینی عمل می کند که توسط حکومت تعیین می شود و سازمان های حکومت آن ها را، در صورت لزوم با تکیه بر زور، به اجرا می گذارند. می توان گفت که رشد نهادهای بین المللی منطقه ای چون اتحادیۀ اروپا به این معنی است که دولت دیگر واجد حاکمیت مطلق نیست. هرچند بیشتر دولت ها عضو سازمان ملل متحدند، ولی این امر معیار کاملاً قابل اعتمادی نیست: برخی از آن ها، مانند سوئیس، به انتخاب خود عضو این سازمان نیستند؛ برخی نیز، مانند تایوان، عمداً از عضویت این سازمان کنار گذاشته شده اند؛ و برخی هم، با این که عضو سازمان اند، از حاکمیت ملی مطلق بی بهره اند. تعریف جاافتادۀ دولت را مک آیور در کتابدولت نو (۱۹۲۶) به دست داده است: «سازمانی که از طریق قوانین انتشاریافتۀ حکومتی اقدام می کند و بدین منظور از قدرت قهرآمیز برخوردار است و در داخل جامعه ای با مرزهای زمینی/دریایی مشخص، شرایط عام بیرونی نظم اجتماعی را حفظ می کند». این تعریف چهار رکن اصلی دارد: این که مردم برای برقراری و حفظ نظم اجتماعی سازمانی تشکیل داده اند؛ این که جامعه ای که دولت را تشکیل می دهد دارای مرزهای مشخصی است؛ این که حکومت که نمایندۀ مردم است براساس قوانین انتشاریافته اقدام می کند؛ و این که این حکومت برای اجرای این قوانین از قدرت برخوردار است. امروزه دولت را دولت ملی می دانند، یعنی هر جامعه ای که بر ناحیۀ مشخصی حاکمیت مطلق داشته باشد یک دولت است. بنابراین، ایالت های کشور امریکا، که تا حدودی از اراده و خواست حکومت فدرال تبعیت می کنند، از نظر بین المللی دولت نیستند، همان طور که مستملکات استعماری یا مشابه آن نیز، که تابع مرجع بالاتری هستند، دولت شناخته نمی شوند. در ۱۹۹۵، در جهان ۱۹۲ دولت ملی برخوردار از حاکمیت وجود داشت.

مترادف ها

government (اسم)
حکومت، صلاحدید، دولت، فرمانداری، طرز حکومت هیئت دولت، عقل اختیار

state (اسم)
ایالت، حالت، چگونگی، حال، کشور، جمهوری، استان، دولت، کیفیت، دولتی حالت

mammon (اسم)
ثروت، دولت، ممونا

فارسی به عربی

حکومة , هالة ، الحکومة
( دولت (حکومت ) ) إدارَة

پیشنهاد کاربران

سلیم
دولت: البته یادم رفته بود که بنویسم که در نیشابور خراسان برای نامگذاری دختر هم استفاده می کنند که برابر ی اش نیکبخت ست.
1ـ دولت: همه ی دستگاه های اداره کننده ی یک کشور؛ و این زمانی است که مثلا گفته می شود دولت آمریکا یا دولت ژاپن و. . . یعنی رژیم آن کشورها. ( https://www. cnrtl. fr/definition/gouvernement )
همتای پارسی این واژه ی عربی، رایناک rAynAk است که در پهلوی rAyenAk بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

2 ـ دولت ( قوه مجریه ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
هانوین hAnvin ( اوستایی: hAnmvin )
3 ـ دولت ( ثروت، دارایی ) . همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
پارِن pAren ( اوستایی: pArendi ) .

سلیم
دولت: با جمله ای در پندیات جوانمردی برخورد کردم که تنها برابری واژه دولت در اندیشه ام آوا آمدچون هیچکدام از دریافتنی های این واژه با این جمله جور نشد :
. . . و حکایت دولت آخرت را بشنوید که به او عطا می شود.
. . . و داستان آوای� ندای� رستاخیز را بشنوید که به او بخشیده می شود.
سلیم
دولت: آنچه که ما در سیاست از آن برداشت می کنیم به نوشته فرهنگ عمید دَولَت dawlat ست و واژه ای اربی ست و آن را اشتباه dowlat می خانیم که درست آن به پارسی همان دولت ست که گاهی هم معنی گزین می دهد مانند دولت عشق یعنی گزین دلدادگی
واژه دولت
معادل ابجد 440
تعداد حروف 4
تلفظ do[w]lat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی : دَولة، جمع: دُوَل]
مختصات ( دُ لَ ) [ ع . دولة ] ( اِمص . )
آواشناسی dowlat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی عمید
تمرکز زدایی
ورمیر
دولت در گویش محلی بهبهان یعنی دارای گله و رمه ی بز و گوسفند و گاو . . . باشد. به کسی که در این شغل باشد "دولت دار" می گویند
دولت =فرمانداری، دارایی، مال کوچ نشین ها وعشایر مانند گاو وگوسپند واسب والا غ وبز وبی وبره و مرغ وخروس وسگ وتوله وکاه وجو وحتی زمین وچمنزار و. زن وفرزند، کشک ودوغ وتو ف، ماست مشک.
دولت در انگلیسی state ( اِستِیت ) و در فرانسویٍ �tat ( اِتا ) نامیده می شود و زبان های اروپایی دیگر هم از واژه هایی هم ریشه بهره می برند که همگی آن ها از واژه لاتین status �استاتوس� برگرفته شده اند که به معنی وضعیت و موقعیت است، و هم ریشه با �اُستان� و پسوند � - ستان� پارسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. https://books. google. com/books?id=lSmU3aXWIAYC&pg=PA1469#v=onepage&q&f=false

واژه دولت کاملا پارسی است چون در عربی می شود حکومة این واژه یعنی دولت صد درصد پارسی است.
بومدار
دولت واژه عربی است نه فارسی.
گر به دولت رسیدی و مست نگشتی مردی.
دولت /davlat در گویش لری بختیاری یعنی مال ومنال و دارایی مانند گله گوسفند و. . . در بختیاری کسی که مال زیاد دارد بش می گویند دولمند
و هنگام خوش و دش و احوالپرسی می گویند ز دولت تو یعنی از توانمندی شما
دول با دور ( چرخ زدن ) و طور ( حال به حال شدن ) قرابت لفظی و معنایی دارد و نوعی اشتقاق کبیر یا اکبر بین آن دو حاکم است
the helm of state
معنی بخت و. . . .
دَهیو.
مهر و یا امضا و یا یادداشت پادشاهان و بزرگان در زیر یا در پشت فرمان یا نامه را هم دولت میگویند
در دیدگاه بهنام عزیز
ساتراپ ریشه یونانی دارد و پارسی نیست
برابر پارسی دولت رایِن و رایِه می باشد
دول به معنای گردیدن نیست بلکه به معنای گردادن و اداره کردن هست یعنی وقتی میگیم دولت منظورمون نهادی هست که کشور رو ادراه میکنه و میگردونه عربی دول میشه دوله و در فارسی ما میگیم دولت
دو جناح ، دو سمت پادشاه ، حناح راست و جناح چپ میشود دولت ،
لت به معنی سمت ، سو ، طرف ، است در انگلیسی میشود lat و به ماهیچه های دو سمت کمر هم لت می گویند
دولت
کشورداری ، کشورمداری
دولت =ساتراپی
دولت ایران=ساتراپی ایران
دولت مرد=ساتراپ
در قدیم به معنی اقبال، شانس، ثروت بوده
در دولت به رحم بگشادی. تاج عظت به سرم بنهادی
جامی
و بعد ها به معنی دستگاه های حکومتی درآمد
بیا و دولت مرا ببین
برابر دولت در پارسی کابینه
پآدpe - ad تمام معانی و اسامی دولت درست است مثلا کابین را نمیتوان دولت داتست ولی میتوان جایگزین هیئت دولت دانست .
اسم خاص دولت یعنی رییس جمهور و وظایف اجرایی آن پس پآد درست است .
آد یعنی قدرت و اجرا و استقلالیت تصمیم گیری و پ به معنی متن تعریف شده.
پس میشود متن در حال اجرا و قدرت پیشرویی
همان است که با هر گوهر بسازد
در توضیح نظر اشکان عزیز
دُولَة : [ دول ]: آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگرى برسد .
از چنگ منش اختر بد مهر به در برد/ آری چه کنم دولت دور قمری بود
نوبت دور قمری یعنی دوره هفت هزارساله ای که قمر صاحب عمل است. در مصرع نخست نیز اختر بدمهر به قمر اشاره دارد که دوره، دوره اوست و هم اشاره ای به ادبار و بدبختی دارد. بر این اساس حافظ با گله و شکایت بیان می کند که اختر بدمهر و بدبختی موجب شده که او از دست من برود، آری نوبت سروری اختر قمر است و او هرچه بخواهد انجام می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع:
https://www. isna. ir/news/95062817221/

بعضی ها فکر میکنند دولت اسم زن نیست ولی هست ، حتی اسم مادربزرگ من دولت هست

دولت معنی سلطنت وهستی طالع نیکبختی و حقیقت جاودان است
دولت واژه ای ایرانی است ، دول یعنی چرخ که در واژه دولاب می توان دید و معانی حقیقی دولت هم چرخ است و معانی دیگر مجازی هستند
می توان یکی از معانی آن را ”اعتبار” در نظر گرفت .
حتماً شنیده اید که مثلاً می گویند ”دولتی سر فلانی او هم به نان و نوایی رسید” که یعنی” به اعتبار شرایط حمایتی فلانی . . . ” .
درایران قوه مجریه
الف ـ مجموعه دستگاه های اداره کننده ی یک کشور. زمانی که گفته می شود دولت فرانسه، یعنی قوای سه گانه، نیروهای نظامی و انتظامی. ب ـ قوه ی مجریه. که در این صورت به بخشی از دولت، دولت گفته می شود.
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
سَمیگ ( سنسکریت: سَمیگرَهَ )
راژیا ( سنسکریت: راجَیَ )
واژه ی ارب در پارسی باستان آرابیا خوانده می شده پس در زبانی پارسی نادرست است بنویسیم: عرب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس