دستگاه

/dastgAh/

مترادف دستگاه: آلت، ابزار، اسباب، سامان، بساط، جهاز، سیستم، مجموعه، آپارات، ماشین، ساز، نوا، تجمل، جاه، جلال، مایه، ثروت، سرمایه، واحد

معنی انگلیسی:
set, apparatus, appliance, device, engine, machinery, plant, system, unit, equipment, machanism, installation, organization, scheme, flat, pomp, power, ability, contraption, contrivance

لغت نامه دهخدا

دستگاه. [ دَ ] ( اِ مرکب ) ( از : دست + گاه ، پسوند مکان ) دستگه. جای دست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). عروة. ( دهار ). || جایی که بالش و مسند را در آنجا گذارند، چه دست به معنی مسند است.( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || قدرت و جمعیت و سامان و مال. ( برهان ). قدرت و جمعیت و سامان و ثروت. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). وسع. مکنت. تمکن. سرمایه و اسباب. ( غیاث ). غنی. ( بحر الجواهر ) ( صراح ). کثرت اسباب و اموال. ( جهانگیری ). سامان و دولت و ثروت. ( ناظم الاطباء ). طائل. طائلة. طَول. کَف . ( منتهی الارب ).فر و جلال و شکوه و دبدبه. شوکت و دولت :
که پیروزگر باد همواره شاه
بافزایش دانش و دستگاه.
فردوسی.
خداوند پیروزی و دستگاه
خداوند کیوان و بهرام و ماه.
فردوسی.
به مردی و پیروزی و دستگاه
به فر و به برز و به تخت و کلاه.
فردوسی.
کند تخمه سام نیرم تباه
شکست اندر آرد بدین دستگاه.
فردوسی.
برین تخت زر چون نشسته ست شاه
به داد و به پیروزی و دستگاه.
فردوسی.
کزویست پیروزی و دستگاه
هم او آفریننده هور و ماه.
فردوسی.
همی گفت هرکس که راند سپاه
خرد باید و مردی و دستگاه.
فردوسی.
ز داد و ز فر و ز اورنگ شاه
وزآن روشنی بخت و آن دستگاه.
فردوسی.
که چندان سرافرازی و دستگاه
بزرگی و اورند و فر و کلاه.
فردوسی.
شد آن پادشاهی و چندان سپاه
بزرگی و مردی و آن دستگاه.
فردوسی.
اگر نیستی داد بهرام شاه
مراو را کجا ماندی دستگاه.
فردوسی.
سکندر فروماند ازآن جایگاه
وزآن فر و اورند و آن دستگاه.
فردوسی.
کجا آن جهان جستن ساوه شاه
کجا آنهمه گنج و آن دستگاه.
فردوسی.
هرآنکس که بودی ورا دستگاه
ببستی به شهر اندر آئین براه.
فردوسی.
کنون شاه خاقان نه مردیست خرد
همش دستگاهست و هم دستبرد.
فردوسی.
برآنم که او را ز هرسو سپاه
بیاید که هستش چنین دستگاه.
فردوسی.
همش دستگاه است و هم دل فراخ
یکی کلبه سازید در پیش کاخ.
فردوسی.
نبینم سزای کسی در سپاه بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

سامان واسباب وسرمایه، کارگاه وکارخانه وادوات
( اسم ) ۱ - سرمایه مایه . ۲ - اسباب مادی سامان ثروت . ۳ - قدرت توانایی . ۴ - جاه جلال . ۵ - علم فضل . ۶ - کارگاه کارخانه مجموعه آلاتی که در محلی برای انجام دادن کاری نصب شده . ۷ - مجموعه اعضایی که در بدن موجودی زنده مسئول اجرای عمل حیاتی مخصوص است جهاز . ۸ - یک آهنگ کامل موسیقی مجموعهای از عدهای آواز و نغمه و گوشه که در عین پریشانی شامل مدلهای ممتاز و موضوعات مطبوع میباشد . ۹ - ( تصوف ) حصول تمام صفات کمال است با وجود قدرت بر همه صفات . ۱٠ - واحد برای شمارش تعداد ساختمان خانه گرمابه ماشین آلات و غیره . یا دستگاه جنبش جهاز محرکه . دستگاه رویش جهاز نامیه . یا دستگاه متری عبارت است از : ۱ سانتیمتر ۱٠ میلیمتر ۱ دسیمتر ۱٠ سانتیمتر ۱٠٠ میلیمتر ۱ متر ۱٠ دسیمتر ۱٠٠٠ میلیمتر ۱ دکامتر ۱٠ متر ۱ هکتو متر ۱٠ دکامتر ۱٠٠ متر ۱ کیلومتر ۱٠ هکتومتر ۱٠٠٠ متر . یا دستگاه وجود ۱ - عالم هستی جهان آفرینش . ۲ - مجموعه حواس خمسه ظاهری و حواس خمسه باطنی قوای دهگانه بشری ( حواس ظاهره و باطنه ) .

فرهنگ معین

(دَ ) (اِمر. ) ۱ - ثروت . ۲ - نیرو، توانایی . ۳ - یک آهنگ کامل موسیقی . ۴ - هر مجموعه ابزار و آلاتی که برای انجام کاری فراهم شده باشد. ۵ - دسترس ، دسترسی . ۶ - شکوه ، جلال . ۷ - مساعدت ، فرصت مناسب . ۸ - پیروزی . ۹ - مجازاً رژیم ، نظام ، حکومت .

فرهنگ عمید

۱. وسیله ای ساخته شده از اجزا و قطعات مختلف به منظوری خاص.
۲. [مجاز] سامان و اسباب و سرمایه.
۳. [مجاز] کارگاه و کارخانه و تمام آلات و ادواتی که در یک جا و برای انجام دادن کاری فراهم آورده باشند.
۴. اعضایی که با هم در بدن عمل خاصی را انجام بدهند: دستگاه گوارش.
۵. (موسیقی ) یک آهنگ کامل موسیقی.
۶. [قدیمی، مجاز] جاه و جلال، شوکت و ثروت.
۷. [قدیمی، مجاز] قدرت و توانایی.
* دستگاه وجود: [قدیمی، مجاز]
۱. عالم هستی.
۲. [مجاز] حواس ظاهری و باطنی.
۳. مجموع اعضای بدن.

فرهنگستان زبان و ادب

{apparatus} [علوم مهندسی، مهندسی بسپار] وسیله ای که برای انجام کاری خاص طراحی شده باشد
{system} [عمومی] مجموعه ای از اندام ها یا بخش هایی از آنها که ساختاری مشابه دارند و با هم کاری واحد را انجام می دهند

واژه نامه بختیاریکا

دست گه

دانشنامه آزاد فارسی

دستگاه (موسیقی)
اصطلاحی خاص موسیقی ایران. مجموعه کاملی از مجموعه آهنگ هایی که با نظمی خاص و پی درپی نواخته می شوند. موسیقی ایران شامل هفت دستگاه است که عبارت اند از شور، ماهور، چهارگاه، همایون، سه گاه، نوا، راست پنج گاه. هر دستگاه از آهنگ ها و گوشه های متعددی تشکیل شده که با ترتیب و نظم خاصی در کنار هم قرار گرفته اند. اولین هنرمندی که دستگاه های موسیقی ایرانی را به خط نت نوشت و آن را به شیوۀ علمی تجزیه و تحلیل علمی کرد، علینقی وزیری بود و برای هر دستگاه قوانین خاص آن و نیز گام آن را نوشت. (منظور از گام، دوری از نت ها در فاصله یک اکتاو یا چهارم و پنجم درست است که روی برخی درجه های آن مقام یا گوشۀ خاصی بنا می شود و با مفهوم اروپایی گام متفاوت است). وزیری اعتقاد داشت که موسیقی ایرانی به جای هفت دستگاه، پنج دستگاه دارد. او راست پنج گاه را جزو ماهور، و نوا را جزو شور می دانست. دقیقاً معلوم نیست که از چه زمانی موسیقی ایرانی از حالت مقامی به صورت دستگاهی درآمد، ولی احتمالاً از زمان این تغییر بیش از ۱۰۰ سال نمی گذرد. برخی معتقدند که تنظیم ردیف ها به صورت کنونی و دستگاهی آن را میرزا عبدالله انجام داده است ولی از این موضوع اطلاع دقیقی در دست نیست. در گذشته که موسیقی به شکل «مقامی» مطرح بود، هر مقام محدوده ای در حدود۴/۱ یا۵/۱ درست را شامل می شد. ولی امروز از کنار هم قراردادن مقام ها، دُوْری از نت ها با محدوده ای بیشتر از قدیم، استفاده می شود. برای نمونه اگر برای چهارگاه دوری از نت ها را در محدودۀ یک اکتاو در نظر بگیریم، ملاحظه خواهیم کرد که غیر از درجۀ دوم و هفتم آن، بقیه درجه ها یا نت ها، هر کدام شاهد گوشۀ خاصی است. مثلاً اگر گام چهارگاه را از پایۀ نت do در نظر آوریم: درجۀ اول آن شاهد خود چهارگاه، درجۀ سوم شاهد زابل، درجۀ چهارم شاهد مویه، درجۀ پنجم شاهد حصار، درجۀ ششم شاهد مخالف، و درجۀ هشتم شاهد مغلوب و منصوری است. این در مورد دستگاه های دیگر، البته در مورد هر یک با قوانین و ملاحظات خاص آن دستگاه، صادق است؛ و نیز اگر دُورِ گام ماهور را در فاصلۀ یک اکتاو و از پایۀ نتِ do در نظر آوریم: درجۀ اول آن، نت do، شاهد خود ماهور، Re یا درجۀ دوم شاهد گشایش و داد، نت fa یا درجۀ چهارم شاهد ماهورِ صغیر و حصار و ابول، نت sol یا درجۀ پنجم شاهد دلکش و شکسته، درجۀ ششم یا La شاهد خاوران و نیشابورک و درجۀ هشتم که خود do در اکتاو بالاتر است شاهد عراق و راک است. پشت سر هم اجرا کردن گوشه های ذکرشده، که هر یک، یک مقام نیز محسوب می شوند، را دستگاه ماهور می نامند. در مورد بقیۀ دستگاه ها و آوازها نیز همین وضعیت است. پس شاید بتوان این طور جمع بندی کرد که از کنار هم قرار دادن برخی مقام های موسیقی گذشته با سلیقه و آرایش خاص، دستگاه های موسیقی ایرانی به وجود آمده است. شاید اولین انگیزۀ تنظیم این گونۀ موسیقی، دست یافتن به نوعی رپرتوآر متنوع و جدید برای اجرا در مقایسه با رپرتوآرهای قبلی بوده است؛ که بعدها جزو سنت اجرایی موسیقی ایرانی درآمد. در کشورهای همسایه ایران و کشورهای دیگری که موسیقی ایران در آن ها تأثیرگذار بوده است، هنوز موسیقی را به شکل مقامی اجرا می کنند و نظام دستگاهی خاص موسیقی ایران است.

مترادف ها

apparatus (اسم)
لوازم، ساز، دستگاه، ماشین، اسباب، جهاز، الت

set (اسم)
دوره، جهت، مجموعه، دستگاه، دست، دسته، یک دست

appurtenance (اسم)
ضمیمه، متعلقات، دستگاه، اسباب، جهاز، جزء، حالت ربط و اتصال

device (اسم)
اندیشه، دستگاه، اسباب، اختراع، شعار، شیوه

machine (اسم)
دستگاه، ماشین

system (اسم)
دستگاه، جهاز، ترتیب، نظم، رشته، سبک، سلسله، روش، منظومه، اسلوب، نظام، سیستم، همست، همستاد، قاعده رویه

machinery (اسم)
دستگاه، ماشین الات، ماشین ها، تشکیلات و سازمان

plant (اسم)
دستگاه، ماشین، نبات، کارخانه، گیاه، رستنی، نهال، ماشینالات کارخانه

mechanism (اسم)
ساختمان، دستگاه، ماشین، مکانیزم، طرز کار، اجزاء متشکله چیزی، اجزاء و عوامل مکانیکی

فارسی به عربی

آلیة , ادات , جهاز , مجموعة , نظام

پیشنهاد کاربران

سامانه
شکوه، قدرت، حکومت، ♥
عصا
دستگه - اداره
گال ( gal )
پسوندی به آرِش دستگاه مانند شمارگال ( دستگاه اعداد )
عظمت قدرتمند شکوه
راستش خودم هم نمیدونم فقط زده بودم مانیش رو بفهمم
شکوه قدرت عظمت
شکوه، قدرت، عظمت

بپرس