دانیال المتطبب

لغت نامه دهخدا

دانیال المتطبب. [ لُل ْ م ُ ت َ طَب ْ ب ِ ] ( اِخ ) عبیداﷲبن جبرئیل گوید: دانیال المتطبب مردی لطیف خلقت و در دانش متوسط بود و انسی به معالجت داشت اما در وی غفلتی بود و پریشان گویی. اورا معزالدولة بخدمت خویش اختصاص داده بود. روزی بر وی درآمد و گفت : ای دانیال ! در پاسخ گفت امیرا! لبیک ( نک من ). گفت : آیا تو معتقد نبودی که اگر به ( بهی ) را پیش از غذا بخورند طبع را ببندد و اگر پس از طعام خورند طبیعت را براند؟ گفت : آری. گفت : اما من اگر پس از طعام آنرا بخورم مرا بازدارد. دانیال گفت : مردم را چنین طبیعتی نیست. معزالدوله بدست بر سینه او نواخت و گفت : برخیز و ادب خدمت ملوک فراگیر و سپس بازآی. وی از پیشگاه او برون شد در حالیکه خون از سینه اش بیرون می آمد و پیوسته در رنج آن بود تا درگذشت. عبیداﷲ گوید این از لغزشهای علماست و دانیال را نیز چنین لغزشی افتاد و درگذشت. ( عیون الانباء ج 1 ص 237 ).

فرهنگ فارسی

عبید الله بن جبرئیل گوید دانیال المتطبب مردی لطیف خلقت و در دانش متوسط بود و انسی به معالجت داشت

پیشنهاد کاربران

بپرس