خوشامد

/xoSAmad/

مترادف خوشامد: ( خوش آمد ) استقبال، پیشواز ، ترحیب

متضاد خوشامد: ( خوش آمد ) بدرقه

معنی انگلیسی:
welcome, glad hand

لغت نامه دهخدا

( خوش آمد ) خوش آمد. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) تملق. تبصبص. چاپلوسی. ( یادداشت مؤلف ) :
من چو طبع لطیف خواجه کمال
غزلی بد نمیتوانم گفت
گر نگویم قصیده باکی نیست
من خوش آمد نمی توانم گفت.
مولا طوسی ( از تذکره دولتشاه سمرقندی ).
از نظم و نثر هرچه بطبعش خوش آمده ست
دیوان بنده پر ز خوش آمد نوشته است.
آذری.
روشندلان خوش آمد شاهان نکرده اند
آئینه عیب پوش سکندر نمیشود.
الهی.
- برای خوش آمد ؛ برای تملق. برای چاپلوسی : حسین فلان کار را برای خوش آمد حسن کرد.
|| موردپسند. مطبوع. موردعلاقه :
مجنون ز خوش آمد سلامش
بنمود تقربی تمامش.
نظامی.
آنچه خصم از خصم برحسب خوش آمد خویش گوید اعتماد را نشاید. ( رساله سیر و سلوک خواجه طوسی ).
خوش آمد نیست سعدی را در این زندان جسمانی
اگر تو یکدلی با او چو او در عالم جان آی.
سعدی ( خواتیم ).

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) سخنی مبنی بر تبریک و تهنیت و تعارف .
( خوش آمد ) ( صفت اسم ) سخنی مبنی بر تبریک و تهنیت و تعارف .
تملق تبصبص چاپلوسی

فرهنگ معین

( خوش آمد ) ( ~. مَ )(مص مر. اِمر. ) = خوشامد: س خنی مبنی بر تبریک و تهنیت و تعارف .

فرهنگ عمید

۱. گفتاری که در استقبال از مهمان گفته شود.
۲. مطبوع و دل پسند بودن.
۳. [قدیمی] تملق، چاپلوسی.
۴. (صفت ) [قدیمی] دلپسند، مطبوع.
* خوشامد گفتن: تبریک ورود گفتن و تعارف کردن.

مترادف ها

flattery (اسم)
چاپلوسی، خوشایند، خود ستایی، خوشامد، خوش آمد، تملق

compliment (اسم)
خوشایند، تعارف، تعریف، خوشامد، درود، خوش آمد

greeting (اسم)
برخورد، سلام، خوشامد، درود، خوش آمد، تبریک، تهنیت، احترام، تبریکات، خوش باش، سلام کننده

welcome (اسم)
خوشامد، خوش آمد، خوش باش

فارسی به عربی

مرحبا

پیشنهاد کاربران

من هم معنی های که نوشتم میخوام شبیه کنجکاوی پرس وجو خوشامد گوی معرفی
خیرمقدم
استقبال_تعارف_تهنیت
تعارف کردن . به تازه وارد گفتن که خوش آمدی.

بپرس