خمیر

/xamir/

مترادف خمیر: آرد خیسانده، نواله

برابر پارسی: ورآ، کشا

معنی انگلیسی:
leavening, dough, paste, pulp, half baked, underdone

لغت نامه دهخدا

خمیر. [ خ َ ] ( ع اِ ) آرد آمیخته شده با آب و برآمده و ترش شده جهت ساختن نان. ( ناظم الاطباء ).عجین. آرد سرشته. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
دین را طلب نکردی و دنیا ز دست شد
همچون سپوس تر نه خمیری و نه فطیر.
ناصرخسرو.
کس نکرده ست جز بمایه خمیر.
ناصرخسرو.
- خبز خمیر ؛ نان شبینه. نان بائت. ( از ناظم الاطباء ).
- مایه ٔخمیر ؛ خمیر ترش که بوسیله آن خمیر نان را درست می کنند. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خمیرمایه شود.
- نان خمیر ؛ نانی که خوب پخته نشده است. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
ما را نه ازین خمیر و نه از آن فطیر. ( جامعالتمثیل ).
|| مایه. ترشه. ( یادداشت بخط مؤلف ). هر چیزی که مخصوص باشد مر حصول تخمیر را در جسمی وخصوصاً قطعه ای از خمیر ترش که آن را داخل در خمیر نان کنند جهت برآمده شدن و آماسیدن وی و برازده نیز می گویند. ( ناظم الاطباء ). خمیرمایه. || اصل هر چیزی که آن چیز از آن شکل می گیرد چون خمیر انسان و آن را خمیره نیز گویند :
ای خمیرت کرد در چل صبح تأیید خدای
چون تنورت گرم شد آن به که بربندی فطیر.
ناصرخسرو.
|| هر چیز که نرم شود در آن حالت نرمی خمیر آن شی گویند و در آن حالت می تواند شکل بگیردچون آهن و امثال آن که برابر حرارت گرم کنند و آن را نرم گردانند تا بتوانند از آن اشیاء آهنی سازند :
یکی سرو بودی چو آهن قوی
ترا سرو چنبر شد آهن خمیر.
ناصرخسرو.
بر هر که تیر راست کند بخت بد
بر سینه چون خمیر شود جوشنش.
ناصرخسرو.
- خمیرکردن ؛ نرم کردن. بشکل خمیر درآوردن :
گر کدخدای شاه جهان خواجه بوعلی است
بس گردنا که او بکند نرم چون خمیر.
فرخی.
وآن نسترن چو مشک فروش معاینه ست
در کاسه بلور کند عنبرین خمیر.
فرخی.
بدست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر.
سعدی.

خمیر. [ خ ِم ْ می ] ( ع ص ) دائم الخمر. کسی که همیشه شراب می خورد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

خمیر. [ خ ِم ْ می ] ( اِخ ) لقب یزیدبن معاویه است : و اگرخواجه روا دارد که ازین «اولی الامر» وقتی یزید خمیر را خواهد و وقتی ولید پلید را خواهد. اگر من گویم که مراد از اولی الامر علی مرتضی ( ع ) است و حسن مجتبی ( ع ) است ، خواجه مصنف سنی گوید که دروغ است. ( نقض الفضائح ص 284 - 285 ). از مذهب شیعه معلوم است که بوسفیان و زنش هند عتبه را و پدرش صخر را و پسرش معاویه و پسرزاده اش یزید خمیر را چه گویند از نفرین و لعنت. ( نقض الفضائح ص 267 ). اگر باری تعالی به نص قرآن طاعت بوسفیان جاهل و یزید خمیر و عمروعاص عاصی را بر خلقان بواجب کرده است لابد حسن علی ( ع ) را بخدمت معاویه باید رفتن. ( نقض الفضائح ص 359 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آرد جو یا گندم که برای پختن نان با آب آمیخته باشند . ۲ - هر چیز مخلوط با آب که غلیظ باشد ( مانند گل ) . یا خمیر دندان . خمیری طبی که برای شستشوی دندانها بکار رود .
نام یکی از دهستان های چهار گانه بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است با هوای گرم و مرطوب .

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - هر چیز که با آب مخلوط و غلیظ شود. ۲ - آرد جو یا گندم که برای پختن نان یا شیرینی با آب آمیخته باشند.

فرهنگ عمید

۱. آرد آمیخته با آب و ورزدادۀ دانه هایی مانندِ گندم یا جو.
۲. هر مادۀ نرم و شکل پذیر: خمیر بازی.
۳. خاک رس و گچ که با آب مخلوط کرده باشند و آبکی نباشد.

واژه نامه بختیاریکا

هویر؛ شُله

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خمیر مخلوطی از آرد و آب می باشد. از آن به مناسبت در باب طهارت و حدود نام برده‏اند.
خمیر آمیخته‏ای از آرد گندم یا جو و مانند آن با آب یا مایعی دیگر است.
احکام خمیر
بنابر مشهور خمیر نجس با پختن و تبدیل شدن به نان پاک نمی‏شود؛ امّا اگر پس از تبدیل به نان در آب کثیر قرار داده شود و آب به همه اجزای آن نفوذ کند، پاک می‏گردد. برخی در حصول طهارت با آن اشکال کرده‏اند.
اگر با خمیر تهیّه شده از آرد و شراب، نان پخته شود، در اینکه خوردن چنین نانی موجب ثبوت حد (هشتاد تازیانه) خواهد شد یا تعزیر، اختلاف است.

دانشنامه عمومی

خمیر ترکیب آرد و آب است، که از آن برای تهیهٔ نان و شیرینی استفاده می شود. معمولاً در هنگام تهیه خمیر به آن خمیرمایه اضافه می شود؛ خمیرمایه در واقع خمیری ترش حاوی مخمر است که باعث ورم کردن خمیر می شود که به نوبهٔ خود باعث بهتر شدن نان می شود. به خمیری که بدون استفاده از خمیرمایه تهیه شده باشد، فطیر می گویند.
واژهٔ خمیر برای توصیف کردن سایر موادی که قوامی شبیه به خمیر داشته باشند هم به کار می رود. به عنوان نمونه می توان به خمیر دندان اشاره کرد که ترکیبی شیمیایی است که قوام خمیری دارد. در متون قدیمی فارسی نیز از خمیر به این معنا استفاده شده. ناصرخسرو در بیتی از صفت «خمیر» برای توصیف آهن گداخته که نرم می شود استفاده می کند:
در فرهنگ نامه فارسی عمید نیز خمیر اینگونه آمده است: آرد گندم یا جو که با آب آمیخته و خمیر مایه به آن زده باشند برای نان پختن؛ و هر چیز مانند آرد که با آب مخلوط کرده باشند و آبکی نباشد.
خمیرهای کیک و شیرینی به طورکلی به ۸ گروه اصلی تقسیم می شوند:[ ۱]
عکس خمیرعکس خمیرعکس خمیرعکس خمیرعکس خمیرعکس خمیر

خمیر (فیلم ۲۰۰۰). خمیر ( به هندی: Khauff ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۰ و به کارگردانی سانجی گوپتا است. در این فیلم بازیگرانی همچون سانجی دات، مانیشا کویرالا، شاراد کاپور، سیمران، موکش خانا، سورش اوبروی، تینو آناند، جاسپال بهاتی، فریده جلال، راوینا تاندون ایفای نقش کرده اند.
عکس خمیر (فیلم ۲۰۰۰)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

خمیر (dough)
عمدتاً مخلوطِ آرد، آب، و خمیرمایه، برای تهیه نان. در تهیه خمیر، ابتدا اجزاء را با ورزدادن مخلوط می کنند و در جای گرمی می گذارند تا «وربیاید» و ازدیاد حجم پیدا کند. در این حالت، آنزیم های خمیر نشاستۀ آرد را به مولکول های قندی کوچک تری می شکنند و بعداً خمیرمایه آن ها را تخمیر می کند. این فرآیند سبب آزاد شدن دی اکسید کربن می شود و به همین سبب، خمیر متورم می شود.

جدول کلمات

خمیر

مترادف ها

paste (اسم)
چسب، خمیر، نوعی شیرینی، سریش، گل یا خمیر

batter (اسم)
خمیر، خمیدگی

dough (اسم)
خمیر، پول، خمیره

duff (اسم)
خمیر، سبزی های فاسد جنگل، خاکه زغال سنگ، تغییر علامت

unguent (اسم)
مرهم، خمیر، روغن

فارسی به عربی

عجینة , مرهم , معجون
( خمیر(دراشپزی ) ) خفیق

پیشنهاد کاربران

عجین
به نظرم واژه های خمیر و مخمر و خمار و . . . بی ربط با واژه خم ( کوزه ) نیستن که در گذاشته از آن برای شراب سازی و سرکه سازی و چه بسا خمیر سازی بکار میرفت ، فراموش نکنیم برای اینکه نان درست شود با ید به آرد و آب خمیر مایه زد و شاید خمیر چیزی بود که در خمره و خم گذاشته میشد تا برای پخت نان آماده شود .
پارسی خمیر خازه و سریش است و خمیر شدن را خازیدن گویند و خمیر کردن را خازاندن و سرشتن گویند
سرشتم سرشتی سرشت
و اینده را گوییی
سرشم سرشی سَرَشَد
اگر به پارسی دری بود و اگر به پهلوی بود هرکه به زبان خود بگوید
...
[مشاهده متن کامل]

و انکه برتی چسباندن به کار برند تنها پس از خازه کردن و سرشتن انرا سریش و سریشم گویند و نه پیشتر -
و مایه خازه را خاز مایه گویند - دوستی که گفت خمیر پارسی است ازچرت گویی چه میتوان یافت ایا نمیدانید که خمیر از خمر و خمار و تخمیر است

خمیر
این واژه پارسی ست :
خَمیر : خَم - ایر
خَم : هنگامی که آرد را با آب می آمیزند ، می توانند با خَماندن به آن شکل دلخواه دهند.
- ایر : پسوند نامساز
خَمیر : دیس یا چهری که از خماندن به دست می آید
الکلی ، دائم الخمر
برابرهای پارسی واژه ی خمیر �خازه� و �سیب� هستند
در پارسی " خاز " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

بپرس