خطبه امام سجاد در کوفه

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] خطبه امام سجاد (ع) در کوفه. خطبه امام سجاد (ع) در کوفه، به سخنرانی امام سجاد (ع) پس از واقعه کربلا و هنگام اسارت در کوفه می گویند. هنگامی که اسیران کربلا وارد کوفه شدند، پس از خطبه حضرت زینب(س)، فاطمه صغری و ام کلثوم، امام سجاد(ع) نیز خطبه ای در سرزنش مردم این شهر ایراد کرد.
مهمترین مطالب این خطبه عبارت است از:
طبق گزارش ها، مردم که از سخنان امام متأثر شده بودند، به گریه افتادند و به امام پیشنهاد خون خواهی و انتقام دادند؛ اما امام با یادآوری عهدشکنی های آنها گفت: «از شما می خواهم که نه یاری مان کنید و نه با ما بجنگید.»

[ویکی اهل البیت] خطبه امام سجاد(ع) در کوفه. پس از ورود کاروان اسرای اهل بیت امام حسین علیه السلام به کوفه، زینب، ام کلثوم و فاطمه دختر امام حسین هر کدام سخنانی ایراد کردند و با افشاگری هایشان، پرده از جنایات حکومت اموی برداشتند و صدای گریه و ناله از مردم کوفه بلند شد.
پس از آن امام سجاد علیه السلام برخاست به مردم اشاره کرد که: «ساکت شوید». آنان ساکت شدند. امام علیه السلام برخاست و پس از حمد و ثنای خداوند و یادکرد پیامبر صلی الله علیه و آله ـ آنگونه که سزامندش بود ـ و درود فرستادن بر او فرمود: «ای مردم! هر کس مرا می شناسد که می شناسد. هر کس مرا نمی شناسد، خودم را به او می شناسانم. من، علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب هستم. من پسر کسی هستم که در رود فرات، بدون آن که کسی از شما را کشته باشد و خونی ریخته باشد، سر بُریده شد. من پسر کسی هستم که حریمش هتک شد و نعمتش سلب گردید و مالش به غارت رفت و خانواده اش اسیر شدند. من پسر کسی هستم که او را در میان گرفتند و پس از مدتی کشتند و این برای افتخار من، کافی است. ای مردم! شما را به خدا سوگند می دهم، آیا می دانید که شما به پدرم نامه نوشتید و به او نیرنگ زدید و از سوی خود با او عهد و پیمان بستید و دست بیعت به او دادید و سپس با او جنگیدید و او را وانهادید؟! نابود باد آنچه برای خود، پیش فرستاده اید و بدا به رأیتان! با چه چشمی به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می نگرید، آنگاه که به شما می گوید: خاندانم را کُشتید و حرمتم را هتک کردید. پس شما از امّت من نیستید».
صدای مردم از هر سو بلند شد و به همدیگر گفتند: هلاک شده اید و نمی دانید! امام علیه السلام فرمود: «خدا، رحمت کند کسی را که اندرزم را بپذیرد و سفارشم را درباره خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندانش حفظ کند که پیامبر خدا، الگویی نیکو برای ماست». آنان، همگی گفتند: ای فرزند پیامبر خدا! همه ما گوش به فرمان و مطیعیم و عهد تو را پاس می داریم. نه به آن، بی رغبتی می کنیم و نه از آن، روی می گردانیم. خدا، تو را رحمت کند! هر فرمانی که می خواهی، بده. جنگ تو، جنگ ما و صلح تو صلح ماست. ما یزید را دستگیر می کنیم و از هر که بر تو و ما ستم کرده، بیزاری می جوییم. امام علیه السلام فرمود: «دور باد، دور باد! ای خیانتکاران مکار! میان شما و هوس هایتان، فاصله افتاده است. آیا می خواهید با من همان کنید که پیش تر با پدرم کردید؟! هرگز! به پروردگارِ اَختران سوگند که هنوز زخم التیام نیافته است. پدرم ـ که درودهای خدا بر او باد ـ و خانواده اش همین دیروز کشته شده اند و هنوز از دست رفتن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و پدرم و پسران پدرم را از یاد نبرده ام و اندوهش میان سینه ام و تلخی اش در گلو و حلقم و غصّه هایش در تخت سینه ام جاری است و درخواستم این است که نه با ما و نه بر ضدّ ما باشید».
سپس فرمود: {شگفت نیست، اگر حسین کشته شد؛ چرا که پدرش نیز شد؛ همو که از حسین بهتر و شریف تر بود.} {ای کوفیان! به آنچه بر حسین گذشته، شادی نکنید که این جرمش بزرگتر است.} {کشته ای به کنار رود ! جانم فدایش! سزای کسی که او را به خاک افکنْد ، دوزخ است.} سپس فرمود: «ما در عوضِ هر یک کشته، به همان کشتگان ، راضی هستیم و دیگر پس از این، هیچ روزی نه به سود ما و نه به ضرر ما، جنگی نخواهیم داشت».

پیشنهاد کاربران

بپرس