حکمت الهی عام و خاص

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] حکمت الهی عام و خاص با نام کامل «حکمت الهی عام و خاص به‎ضمیمه شرح فصوص حکیم فارابی و قسمت روانشناسی و منطق»، نوشته محی‎الدین مهدی الهی قمشه‎ای(1280-1352ش)، کتابی است دو جلدی به زبان فارسی با موضوع حکمت و فلسفه. نویسنده در جلد اول این کتاب به بیان مباحث فلسفی در سه بخش، کلیات فلسفه، جوهر و عرض و الهیات بمعنی الاخص پرداخته و در جلد دوم، به شرح فصوص فارابی، خطبه اول نهج‎البلاغه و مباحثی از اخلاق عملی بر مبنای روایات پرداخته است. ظاهراً او در این دو جلد به دنبال جمع مباحث حکمت نظری و عملی بوده است.
کتاب دارای دو جلد است و جلد اول، دارای مقدمه‎ای است که به تعریف فلسفه مطلق و فلسفه کلی (که به علم حکمت اعلی و امور عامه معروف است) پرداخته است. نویسنده در ابتدای جلد اول ساختار کتاب را این‎گونه شرح داده است؛ این کتاب تقسیم شود به چهار تعلیم و یک خاتمه، تعلیم اول در فلسفه اعلی که علم الهی اعم و علم کلی و امور عامه معروف است و این تعلیم مشتمل بر یک مقدمه و هفت فصل و دو تذکره است، تعلیم ثانی در جواهر و اعراض و این تعلیم مشتمل بر چهارفصل و یک تبصره است. تعلیم سوم در الهیات خاص و در آن چهارفصل و یک خاتمه است. تعلیم چهارم شرح رساله حکیم فارابی است که مشتمل است بر شصت‎وشش فصل و یک ضمیمه در روانشناسی و یک خاتمه در علم منطق
نویسنده در جلد اول کتاب، مباحث مربوط به امور عامه فلسفی را در بخش اول، مباحث جوهر و عرض را در بخش دوم و الهیات بمعنی الاخص را در بخش سوم مطرح کرده است. او در جلد دوم به ارائه شرح فصوص معلم ثانی(حکیم ابونصر فارابی)، شرح خطبه اول نهج‎البلاغه(در حکمت نظری) و ده مقاله از گفتار سید الموحدین(در گفتار عملی) که آن را اخلاق مرتضوی نام نهاده، می‎پردازد.
در بخش اول (تعلیم اول) از جلد اول کتاب، مباحثی مانند اشتراک وجود، توجهات سه‎گانه در قضایا، انواع امکان، وحدت و کثرت، حدوث و قدم، قوه و فعل، علت و معلول و انواع علت، بخت و اتفاق، نظام احسن، قاعده الواحد و... است. وی در بیان انواع فاعل می‎نویسد: «پس معلوم شد که فاعل یا الهی است یا طبیعی و صناعی و تنها از فاعلیت الهی اشیا موجود شوند و احتیاج در نفس‎الامر به علتی جز فاعل الهی ندارند و آن علل دیگر با خود معلول از فاعل وجود یابند و در فاعل طبیعی و صناعی است که چهار علت همه با هم منشأ حصول معلول است... چنانچه گذشت اقسام فاعل بر هشت قسم‎اند؛ فاعل بالطبع، فاعل بالقسر، فاعل بالقصد، فاعل بالجبر، فاعل بالتسخیر، فاعل بالعنایة، فاعل بالرضا، فاعل بالتجلی...» نویسنده برای فاعل بالطبع به نار در فعل احراق یا خورشید در فعل اشراق یا قوه غاذیه در انسان مثال می‎زند و برای فاعل بالقسر به حرکت سنگ و تیر و گلوله به‎طرف بالا یا فعل مرض از قوای طبیعی بدن انسان، برای فاعل بالقصد به عمل طبیب به غرض صحت یا اخذ اجرت و...، برای فاعل بالجبر به حرکت دزد به‎طرف زندان و جانی به سمت دار، برای فاعل بالعنایة به مهندس مثال می‎زند که وی اولاً عالم به ذات و کمال خودش است و از آن علم، علم به‎صورت هندسی عمارتی حاصل می‎شود و از آن صورت علمی، عمارتی در خارج بنا می‎گردد. برای فاعل بالرضا به انسان مثال می‎زند که توجه او به صور علمیه و نقوش ذهنیه خود که علم به آن‎ها نفس وجود آن‎هاست و نفس علم تفصیلی به این صورت‎ها ندارد بلکه فقط علم سابقش علم به ذات خود است که به‎صورت علم اجمالی وجود دارد، مثال می‎زند. وی در این اثنا تفاوت‎های و شباهت‎ها و نقایص و کمالات هرکدام از این اقسام را بیان می‎دارد و در آخر، فاعل بالتجلی را کامل‎ترین نوع فاعل می‎داند که کمالات فاعل بالعنایة و بالرضا را دارا و از نقایص آن‎ها پیراسته است.
وی در بخش دوم (تعلیم دوم) به بیان مباحث مربوط به جوهر و عرض می‎پردازد. او در این بخش مباحثی مانند تعریف جوهر و عرض و هریک از اعراض، بیان احکام کم، ماهیت زمان، کیف و اقسام آن، کیفیات نفسانیه، مباحث لذت و الم، بحث در قوه بینایی و شنوایی و اشرف قوای حسی، بیان قوای نفسانی و فضایل حاصله از آن‎ها (حکمت، عدالت، شجاعت، عفت)، ماهیت علم، ادله وجود ذهنی، اشکالات بر وجود ذهنی و پاسخ به آن‎ها، مباحث مربوط به عشق، مقوله أین و دلیل بطلان خلأ، شرح و تعریف هریک از مقولات نه‎گانه عرضی، معانی عقل و براهین بر وجود آن، هیولی و...، مباحث مربوط به حرکت و حرکت جوهری، نظر علمای هیئت جدید درباره نظم کرات آسمانی و مباحث طبیعیات مانند تیر شهاب و رعدوبرق و دخان و باران و برف و... را مطرح می‎کند.
وی در قسمتی از این بخش در توضیح عشق، سخنانی در تعریف عشق از زبان اهل حکمت و حال و صاحبان معرفت و کمال بیان می‎کند: «با آنکه گفتیم که مقام عشق از حد و لغت و صفت بیرون است از آثار و ظهورات آن به بیانات زیر تعبیر توان کرد (عشق) جذبه و الهام الهی و تحریک روح قدسی است به‎سوی اقلیم حسن و زیبایی تابان الهام، کاری که از غیر عشق برنیاید، عشق انجام دهد (عشق) ظهور جذبه حسن و حسن جذاب است (عشق) درمان هر درد و درد بی‎درمان است (عشق) فرمانده کل قوای وجود و معزول کننده حکم عقل و شهود است (عشق) الم لذیذ و لذت الیم جان انسان است یا به زبان تازی... العشق نار الله الموقده تحترق بها اشواق الافئده؛ عشق آتش شوق الهی است که شوق ماسوی الله را پاک می‎سوزاند و نابود می‎گرداند، یا العشق نور یشرق من مطالع الحسن الی مظاهر الانس؛ عشق نور خداست که از هر افق حسن و زیبایی تابش کند و قوای ادراکی را مشغول خود سازد...»

پیشنهاد کاربران

بپرس