حمره

لغت نامه دهخدا

( حمرة ) حمرة. [ ح ُ رَ ] ( ع اِ ) سرخی. ( منتهی الارب ). و آن رنگ معروفی است. ( از اقرب الموارد ).
- ذوحمرة ؛ شیرین : گویند رطب ذوحمرة. ( از اقرب الموارد ).
|| صبغی است که برای قرمز کردن رنگهابکار میرود. ( از اقرب الموارد ). || درختی است که خران دوست دارند. || آماسی است ازجنس طاعون و بفارسی سرخ باده گویند و آن ورم حار صفراوی محض است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

حمرة. [ ح ُ م َ رَ ] ( ع اِ ) یکی حمر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و آن مرغی است سرخ رنگ. رجوع به حمر شود.

حمرة. [ ح ُم ْ م َ رَ ] ( ع اِ ) یکی حمر. ( منتهی الارب ). رجوع به حمر شود.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) سرخی قرمزی . ۲ - ( اسم ) رنگ سرخ قرمز . ۳ - نوعی آماس در بدن باد سرخ سرخ باد .
یکی حمر و آن مرغی است سرخ رنگ

مترادف ها

erysipelas (اسم)
حمره

پیشنهاد کاربران

بپرس