حفاظت

/hefAzat/

مترادف حفاظت: حراست، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهداری، وقایت، وقایه، قرق

برابر پارسی: نگاهبانی، پاس بانی، نگهداری

معنی انگلیسی:
guardianship, custody, keeping, safeguarding, security, aegis, lee, maintenance, preservation, protection, safekeeping

لغت نامه دهخدا

حفاظت. [ح ِ ظَ ] ( مص ) مصدری بدین صورت در لغت نامه های عرب دیده نشد لکن کلمه حق الحفاظة به معنی سود ربح ربوی باگروگان منقول در این اواخر مصطلح شده است. از مصدرهای مجعول است و در کتب لغت وجود ندارد. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز، سال اول ، شماره 3 ) :
حفاظت چنان باد در کار من
که خشنود گردی ز گفتار من.
نظامی.

فرهنگ فارسی

نگاهداری، حراست
۱ - ( مصدر ) نگاهداشتن . ۲ - ( اسم ) نگهداری مراقبت : (( از حفاظت امانت غفلت مکن . ) ) توضیح مصدریست مجهول و در کتب عربی نیامده .

فرهنگ معین

(حِ ظَ ) [ ع . حفاظة ] (مص م . ) نگاه داشتن .

فرهنگ عمید

نگه داری، نگهبانی، حراست.

فرهنگستان زبان و ادب

{conservation} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] نگهداری و حفظ کیفیت زیست محیطی منابع طبیعی یا برقراری توازن بین گونه های موجود در یک ناحیۀ خاص
{protection} [علوم نظامی] حفظ و نگهداری استعداد جنگی یک نیرو به طوری که بتواند توان رزمی خود را در زمان و مکان مشخص به کار گیرد

دانشنامه عمومی

حفاظت (فیلم ۱۹۸۷). «حفاظت» ( انگلیسی: Hifazat ) فیلمی هندی است که در سال ۱۹۸۷ منتشر شد.
عکس حفاظت (فیلم ۱۹۸۷)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

نگهداری ، نگهبانی

مترادف ها

aegis (اسم)
حمایت، ظل، سپر، حفاظت

protection (اسم)
حمایت، حفاظت، سایه، حفاظ، محافظت، حفظ، حراست، نیکداشت، تامین نامه، حجر، سوگیری

conservation (اسم)
حفاظت، نگهداری، حفظ منابع طبیعی

safekeeping (اسم)
حفاظت، امانت، حفظ چیزی از خطر و غیره

keep (اسم)
توجه، حفاظت، امانت داری، علوفه، نگاهداری

custody (اسم)
حفاظت، توقیف، حبس

فارسی به عربی

حمایة , رعایة , عیش

پیشنهاد کاربران

نگهداری
حفاظت کننده
زِنیدن: محافظت کردن
زِنوَر: حافظ، محافظ
زِنش: محافظت
در فارسی میانه
Zēnēnīdan : محافظت کردن، look after، preserve
Zēnhār : محافظت، protection
Zēn : زره، محافظ، سلاح، weapon، armor
Zēnig : مسلح، armed
Zēndān : زندان، prison
پی رس: فرهنگ پهلوی مکنزی
‏پوشُبانیدن = protect
پوشُبانِش = protection
{پوشُبانیدن: پوش ( بن اکنون پوشیدن ) بانیدن. نگهبانی کردن و حفاظت از چیزی به وسیله پوشش، پوشاندن، دربرگرفتن. }
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
حفاظت

بپرس