جگر

/jegar/

مترادف جگر: ریه، شش، کبد، عزیز، نازنین، دلاوری، دلیری، شجاعت

معنی انگلیسی:
liver, courage, compassion, power, [fig.] courage, pluck, guts

لغت نامه دهخدا

جگر. [ ج ِ گ َ ] ( اِ ) کبد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( بهارعجم ). جزئی است از اجزای بدن انسان و حیوان که در داخل شکم است و متصل به دل و شش. ( فرهنگ نظام ). محل قوت طبیعی است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). غذا یافتن اندامها و پرورش تن بدوست از بهر آنکه غذای راستین خون است و کیلوس در جگر خون گردد و قوت هاضمه که کیلوس را خون گرداند در گوشت اوست و قوت جاذبه و ماسکه و دافعه او در رگهای اوست که در میان گوشت او پراکنده است. درازی و کوتاهی انگشتان نشان بزرگی و کوچکی جگر است و سرخی و سفیدی و تازگی رنگ روی نشان درستی قوت اوست و زردی روی نشان گرمی اوست ، لیکن تیرگی نشان گرمی و خشکی بود... و چون در سپرز و گرده و زهره خللی و تقصیری افتد در جگر نیزپدید آید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). یکی از اندامهای درونی انسان و حیوان و آن عضوی است گوشتی به رنگ سرخ تیره در پهلوی راست انسان و حیوان زیر حجاب حاجز که صفرا از آن ترشح میشود و آنرا جگر سیاه هم مینامند.
جگر غده بزرگی است که اعمال فیزیولوژیکی زیادی دارد و مهمترین آنها از این قرار است : یکی صفرا ترشح میکند و دیگری کلیکوژن میسازد و آنرا بصورت گلوکز بخون میریزد. جگر محفظه زیر حجاب حاجزی راست شکم را اشغال میکند. از بالا و خارج بحجاب حاجز محدود است از پائین به قولون عرضی و بند آن محدود میشود. ناحیه زلاتی ( سلیاک ) در طرف داخل آن میباشد، معهذا کبد از طرف داخل از ناحیه زیر حجاب حاجزی راست تجاوز نموده ناحیه زلاتی و قسمتی از ناحیه زیر حجاب حاجزی چپ را هم میگیرد و باصطلاح سابقین جگر در ناحیه زیرغضروفی راست قرار گرفته که بناحیه شرموفی و زیرغضروفی چپ نیز امتداد می یابد.
رنگ جگر قرمز قهوه ای و دارای سختی و صلابت ثابتی میباشد با وجود این تا اندازه ای نرم و بواسطه عناصر مجاور فشرده میشود. جگر بزرگترین غده بدن میباشد. وزن آن در مرد، 1500گرم و در زنده علاوه بر آن دارای 800 تا 950گرم خون است یعنی مجموعاً 2300 تا 2500 گرم وزن دارد. 16 سانتی متر طول و 28سانتی متر عرض و 8 سانتی متر ضخامت ( در ناحیه درشت قطعه راست ) دارد. حد فوقانی جگر که در زیر حجاب حاجز قالب میشود به پنجم فضای بین دنده ای راست کمی خارج خط پستانی راست میرسد. کنار قدامی جگر به کنار دنده ای راست رسیده در امتداد خطی است که از 9 غضروف دنده ای راست به 8 غضروف دنده ای چپ برود، کبد حفره شرسوفی ( اپی گاستریک ) را تقاطع میکند. جگر بشکل قطعه فوقانی یک شبه تخم مرغی است که محور اطولش عرضی و انتهای بزرگش راست باشد و بطوری که شبه تخم مرغ را از چپ به راست بسطح مایلی که بجلو و بالا و راست متوجه است قطع کرده باشند. جگر دارای سه سطح صاف میباشد: سطح فوقانی ، تحتانی و خلفی و نیز دارای سه کنار است : قدامی ، خلفی فوقانی و خلفی تحتانی. جگر از عده بسیاری از قطعات کوچک ( بقطر یک تا 2 میلی متر )ساخته شده که آنها را حجرات کبد گویند. و سلولهای کبدی را در بردارند. جگر دارای یک رگ تغذیه ای است بنام شریان کبدی و یک رگ عملی باسم ورید باب. موادی که در معده و امعاء جذب خون وریدی شده بکبد آورده و بوسیله سلول های کبدی تبادلاتی پیدا میکنند. خونی که بوسیله این دو رگ بکبد می آید توسط وریدی های فوق کبدی به ورید اجوف تحتانی میریزد. سطح تحتانی کبد بوسیله 3 شیار که مجموعاً به شکل H میباشند بچهار قطعه ( راست و چپ و قدام و خلف ) تقسیم میشود. رجوع به کالبدشناسی توصیفی ، کتاب هفتم ، دستگاه گوارش تألیف چند تن از استادان کالبدشناسی دانشکده پزشکی چ دانشگاه ازص 228 ببعد و رجوع به لاروس مدیکال و رجوع به کبد درهمین لغت نامه شود : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- یکی از احشائ بطنی و مهمترین غد. گوارشی بدن که رنگش سرخ تیره و وزنش نزد انسان در حدود ۱/۵ کیلو گرم است در زیر حجاب حاجز در طرف راست شکم قرار دارد بطوریکه قسمت فوقانی معده را فرا میگیرد. جگر دارای یک ترشح خارجی است که صفرا یا زرداب نامیده میشود و دارای ترشحات داخلی نیز میباشد که مستقیما وارد خون میشود ۱- کبد. یا جگر سیاه . ۲- عزیز عزیز دلم ( بفرزندان و پسران و دختران گرامی اطلاق کنند ) . ۳- غم غصه رنج محنت . ۴- انتظار. ۵- وسط هر چیز میانه . ۶- شفقت مرحمت . ۷- شجاعت دلیری .

فرهنگ معین

تشنه ( ~. تِ نِ )(ص مر. ) بسیار مشتاق .
(جَ یا جِ گَ ) [ په . ] (اِ. ) کبد، یکی از اعضای داخلی بدن انسان و حیوان به رنگ سرخ تیره که نقش مهمی در سیستم گوارشی بدن دارد. ، ~به دندان گرفتن (کن . ) تحمل کردن ، شکیبایی کردن . ، ~ ِ کسی آتش گرفتن (کن . ) الف - احساس تشنگی شدید کردن . ب - احساس دلسوزی

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) یکی از اعضای درون بدن انسان و بعضی حیوانات به رنگ سرخ تیره و در بدن انسان در پهلوی راست زیر حجاب حاجز قرار دارد و صفرا از آن مترشح می شود و نقش مهمی در سوخت وساز مواد سفیده ای و چربی دارد. وزنش در حدود یک ونیم تا دو کیلوگرم و معادل یک سی ام وزن بدن است، کبد.
۲. [عامیانه، مجاز] جرئت.
۳. [عامیانه، مجاز] شخص بسیار دوست داشتنی و محبوب.
۴. (زیست شناسی ) کبد گاو، گوساله، و گوسفند که از غذاهای مقوی و دارای مقدار زیاد ویتامین a، c، و d است، جگر سیاه.
۵. [قدیمی، مجاز] غم وغصه: قسم هر روزش بیاید بی جگر / حاجتش نَبْوَد تقاضای دگر (مولوی: ۷۵ ).
* جگر داشتن: (مصدر لازم ) [مجاز] جرئت داشتن، دلیر بودن.

واژه نامه بختیاریکا

جَر

جدول کلمات

کبد

مترادف ها

liver (اسم)
کبد، جگر، جگر سیاه، زندگی کننده

فارسی به عربی

کبد

پیشنهاد کاربران

واژه جگر
معادل ابجد 223
تعداد حروف 3
تلفظ jegar
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: ĵikar]
مختصات ( کن . )
آواشناسی jegar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
واژه یِ " جگر" از واژه یِ اوستاییِ " یاکَر yakar" است. آوایِ " ی" در آغازِ برخی واژگانِ اوستایی با " ج" در پارسیِ کُنونی همپیوند هست؛ بمانندِ " یاتو /جادو" ، "یَشن/جَشن" و. . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

پَسگَشت ( reference ) :
بخشِ 1282 از نبیگِ" فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"

جگر
سرخ سوار. [ س ُ س َ ] ( اِ مرکب ) سوار قرمزپوش . سواری که لباس او سرخ باشد. || کنایه از جگر است و آن ازجمله آلات اندرونی انسان و حیوانات دیگر باشد و بعربی کبد خوانند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . مرحوم وحید در حاشیه ٔ مخزن الاسرار سرخ سوار را قلب صنوبری حیوانی و لعل قبا را جگر معنی کرده است :
...
[مشاهده متن کامل]

سرخ سواری به ادب پیش او
لعل قبایی ظفراندیش او.
نظامی ( مخزن الاسرار چ 3 ص 51 ) .

واژه جگر در غزل 370 حضرت حافظ جان و یا پاره جان را تداعی می کند. آنجا که می فرماید:
جگر چون نافه ام خون گشت . . .
واژه جگر از واژه جاگوز ماق که خودش یعنی پاره جان می آید
جگرو/jegaru/:در گویش شهرستان بهاباد به خوراک جگر گفته می شود.
جگر:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "جگر " می نویسد : ( ( جگر در پهلوی در ریخت یگر yagar بکار می رفته است . ) )
( ( پر از درد خوالیگران را جگر
پر از خون دو دیده پر از کینه سر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 289. )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه جگر با واژه های liver در انگلیسی، Lever در هلندی ، Leber در آلمانی سنجیدنی است .
در ترکی پخته ی آن "جئقیر بئقیر " و در فارسی" جغور بغور " می باشد . ترکمن ها به جگر Bagyr ، قرقیز ها Boor ، قزاق ها Bawır می گویند که در ترکی به کلیه بئویر گفته می شود .

جگر : کنایه از درد و غم
بر در این دکان قصابی
بی جگر کم نواله ای یابی
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۲۸.
می بخشید، در بخش مترادف، جگر مترادف ریه و شش نیست. ریه یا شش در دستگاه تنفس است. سپاس
کبد

بپرس