جهاندیده. [ ج َ دی دَ / دِ ] ( ص مرکب ) آنکه بسیار در اقطار عالم سفر کرده. سیاحت کننده و جهانگرد. مسافر. ( برهان ). سیاح. ( انجمن آرای ناصری ). || مجرب.آزموده. کارکشته. تجربه کار. ( آنندراج ) : درست است گفتار فرزانگان جهاندیده و پاک دانندگان.فردوسی.گر از بنده لغوی شنیدی مرنج جهاندیده بسیار گوید دروغ.سعدی.
فرد با تجربه( گرم و سرد آزموده ) گرم و سرد آزمودن. [ گ َ م ُ س َ دَ زْ / زِ ] ( مص مرکب ) مجرب شدن. تجربه آموختن. جهاندیده گردیدن :خردمند باشد جهاندیده مردکه بسیار گرم آزموده است و سرد. بوستان ( سعدی ) . ... [مشاهده متن کامل] نشیب و فراز دیده. [ ن ِ / ن َ ب ُ ف َ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مجرب. که سخت و سست و پست و بلند جهان دیده است. سرد و گرم چشیده. تجربت اندوخته.جهاندیده، بسیار گوید دروغ. سعدی/گلستاندنیا دیدهکسی که کل جهان را دیده استبا تجربه- زمانه دیده ؛دنیادیده. مجرب :کار آن پادشا گزیده بودکه حکیم و زمانه دیده بود. سنائی.کسی که سفر های زیادی کرده وبیشتر جهان رو دیده کسی که تجربه زیادی دارد و بیشتر جا ها را دیده است می گوییم ( جهاندیده )جهاندیده به اصتلاح به کسی می گویند که خردمن باشد چون می گویند هرکس که بسیار سفر کند چیزهای زیادی می آموزدکسی که جهان رادیدهبا تجربهکسی که به بیشتر نقاط جهان سفر کرده_ جهان گرد. به عنوان کنایه هم استفاده میشود، چون کسی نمیتواند به همه جای جهان سفر کند .کسی به بیشتر جاهای جهان سفرکرده است جهان دیده میگویند به عنوان کنایه هم استفاده میشود. چون کسی نمیتواند به همه جای جهان سفر کند. کسی که بسیار سفر کرده و بیشتر شهرهای دنیا را دیده و تجربه اندوختهکسی که بسیار سفر کردهمشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)+ عکس و لینک