جمهوری

/jomhuri/

برابر پارسی: مردمی، مردم سالاری

معنی انگلیسی:
republic, republican

لغت نامه دهخدا

جمهوری. [ ج َ ] ( اِ ) شراب کهنه انگوری را گویند، و بعضی شرابی را گفته اند که سال بر آن گذشته باشد، و بعضی گفته اند شراب مثلث است یعنی سه من شراب انگوری را بجوشانند تا یک من شود، و بعضی دیگر گویند شراب جمهوری آنست که بعد از جوشانیدن یک من به نیم من آید. ( برهان ). و رجوع به ماده بعد شود.

جمهوری. [ ج ُ ی ی ] ( ع اِ ) شرابی است مسکر یا نبید انگور که سه سال بر وی گذشته باشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). آب انگوری که جوشیده شود تا حدی که نصف حجم آن بخار گردد. وجه تسمیه این قسم آب انگور جوشیده بدان جهت است که تهیه آن عمومیت داشته و با وجود آنکه تا حدی سکرآوربوده مصرفش معمول و مشروع بوده است. آب انگور غلیظشده. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده قبل شود.

جمهوری. [ ج ُ ] ( ص نسبی ، اِ ) طرز حکومتی که رئیس آن ( رئیس جمهور ) از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود. جمهوریت در عربی به این معنی مستعمل است و جمهوری بمعنی طرفدار حکومت مذکور وجمهوریخواه است. ( فرهنگ فارسی معین ). امروز در عربی جمهور بضم اول و سوم بمعنی حکومتی که زمام آن بدست نمایندگان ملت و رئیس آن رئیس جمهور خوانده شود و جمهوری بمعنی طرفدار حکومت مزبور استعمال شود. ( حاشیه برهان چ معین از دزی ).

فرهنگ فارسی

رژیم وطرزحکومت که بجای پادشاه یک تن ازطرف مردم، کشورانتخاب میشودبرای مدت معین ورئیس جمهورگوین
( صفت ) ۱- طرز حکومتی که رئیس آن ( رئیس جمهور ) از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود. توضیح در عربی باین معنی ( ( جمهور ) ) مستعمل است و جمهوری معنی طرفدار حکومت مذکور و جمهوریخواه است . ۲- آب انگوری که جوشیده شود تا حدی که نصف حجم آن بخار گردد. وجه تسمی. این قسم آب انگور جوشیده بدان جهت است که تهی. آن عمومیت داشته و با وجود آنکه تا حدی سکر آور بوده مصرفش معمول و مشروع بوده است آب انگور غلیظ شده .
شرابی است مسکر یا نبیند انگور که سه سال بر وی گذشته باشد آب انگوری که جوشیده شود تا حدی که نصف حجم آن بخار گردد وجه تسمیه این قسم آب انگور جوشیده بدانجهت است که تهیه آن عمومیت داشته و با وجود آنکه تا حدی مسکر آور بوده مصرفش معمول و مشروع بوده است آب انگور غلیظ شده .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) نوعی از حکومت که رییس آن از سوی مردم کشور برای مدتی محدود برگزیده شود و آن انواع مختلف دارد: جمهوری اسلامی ، جهموری سوسیالیستی ، جمهوری دموکراتیک ، جهموری فدرال و غیره .

فرهنگ عمید

۱. نظام و حکومتی که به جای پادشاه یک تن از طرف مردم برای مدت معینی به عنوان رئیس جمهور انتخاب می شود.
۲. (اسم ) [مجاز] کشوری که این نظام در آن حاکم است: جمهوری اسلامی ایران.
۳. [قدیمی] شراب انگور که چند سال بر آن گذشته و غلیظ شده باشد، شراب مسکر، شراب کهنه.

دانشنامه آزاد فارسی

در اصطلاح سیاسی، حکومت دموکراتیک یا غیر دموکراتیکی که زمامدار آن با رأی مستقیم یا غیرمستقیم مردم انتخاب شود و توارث در آن دخالتی نداشته باشد و نیز بر حسب مورد مدت زمامداری محدود باشد. جمهوری در مفهوم تاریخی و وسیع آن، حکومتی است که قدرت و حق حاکمیت آن ناشی از میل و ارادۀ کسانی است که آن را انتخاب کرده اند. جمهوری اغلب به رژیم دموکراتیک پارلمانی گفته می شود، هرچند که در برخی از کشورها با وجود داشتن رژیم جمهوری، دموکراسی پارلمانی رعایت نمی شود. جمهوری می تواند از نوع نژاده سالاری، جرگه سالاری یا مردم سالاری باشد. قدیمی ترین جمهوری ها، یعنی جمهوری یونان و جمهوری روم، مانند جمهوری های ونیز، فلورانس، جنووا و دیگر شهرهای ایتالیا در قرون وسطا عمدتاً دولت شهرهایی نژاده سالار بودند و حکومت در دست برگزیدگان طبقۀ اعیان و اشراف بود. در جمهوری های کنونی حق حاکمیت با منتخبان مردم است و قدرت آن ها از ارادۀ عموم (رأی دهندگان) نشأت می گیرد. امروزه جمهوری به حکومت کشوری دارای دموکراسی و یا دیکتاتوری غیرسلطنتی نیز اطلاق می شود. جمهوری به خودی خود معرف دموکراسی نیست، بلکه سیستم های محدودکنندۀ قدرت رئیس جمهور، مانند احزاب و پارلمان، نیز نقش مهمی در نظام یک کشور ایفا می کنند. اگرچه هم اکنون اغلب کشورهای اسلامی عنوان جمهوری به خود داده اند، اما میزان انطباق این عنوان با واقعیت رژیم حکومتی آن ها متفاوت است. اصطلاح جمهوریت را ترک های عثمانی، برگرفته از واژۀ عربی جمهور به معنی عامۀ مردم، در اواخر قرن ۱۸ به کار بردند و نخستین بار به اولین جمهوری فرانسه و جمهوری های تأسیس شده به تقلید از جمهوری فرانسه اطلاق شد. سپس این اصطلاح در میان اعراب و نیز در ایران و هند رواج یافت. اساساً نخستین وظیفۀ جمهوری ها فراهم کردن حداقل معاش (مانند غذا، کار، مسکن و بهداشت) برای مردم و آگاه کردن و تربیت آنان است، اما گاه دیده می شود که در برخی جمهوری ها زمامداران از غفلت عامۀ مردم که خود حاکمان واقعی این نوع حکومت اند، سوءاستفاده کرده و با حاکم کردن ارادۀ خویش، اساس دموکراسی را متزلزل می کنند. جمهوری های جدید را می توان به چند شکل عمده تقسیم بندی کرد: ۱. جمهوری های دموکراتیک نوع غربی، که در اصل از درون قالب دموکراسی و ارادۀ عمومی پدید آمده اند و زادۀ انقلاب های آزادی خواهانۀ قرن های ۱۸ و ۱۹ در اروپا هستند. در این نوع جمهوری ها زمامدار از طریق انتخابات عمومی برگزیده می شود و احزاب و پارلمان نقش بسزایی دارند؛ ۲. جمهوری های دموکراتیک توده ای، که پس از ظهور انقلاب های کمونیستی در اروپای شرقی، آسیا و دیگر نقاط جهان تکوین یافتند. این کشورها حاکمیت را ناشی از دیکتاتوری پرولتاریا می دانند؛ ۳. جمهوری های دیکتاتورمَنشانه، که ارادۀ عمومی دخالتی در مملکت داری ندارد و قدرت منحصراً در دست زمامدار است. در این نوع جمهوری ها که می توان نمونه های امریکای لاتینی آن را مثال زد، اصل تفکیک قوا رعایت نمی شود، رئیس جمهور اغلب با کودتای نظامی و زدوبندهای سیاسی بر سر کار می آید و قدرتی نامحدود می یابد، انتخابات فرمایشی است، مجلس یا پارلمان آلت دست رژیم حاکم است، و رؤسای جمهور گاه تا پایان عمر زمام کشور را در دست دارند. انواع دیگری از جمهوری های متداول عبارت اند از ۱. جمهوری اشرافی، که در آن تصدی مقامات عالیه به اشراف اختصاص دارد، و در غیر این صورت جمهوری دموکراتیک یا جمهوری ملی خوانده می شود؛ ۲. جمهوری باواسطه، که در آن ملت توسط نمایندگان خود حق حاکمیتشان را اعمال می کنند؛ ۳. جمهوری بی واسطه، که در آن مردم بدون نمایندگان حق حاکمیت خود را طلب می کنند؛ ۴. جمهوری سلطنتی، که در آن پس از درگذشت رئیس جمهور، مقام ریاست جمهوری مانند رژیم های سلطنتی به فرزند وی می رسد. نخستین جمهوری به مفهوم جدید در ایالات متحده در ۱۷۸۹ تشکیل شد. در تاریخ فرانسه، از دوران انقلاب کبیر و سقوط سلطنت لوئی شانزدهم تاکنون پنج جمهوری تشکیل شده است (از ۱۷۹۲ تا ۱۸۰۴؛ از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۱؛ از ۱۸۷۰ تا ۱۹۴۰؛ از ۱۹۴۴ تا۱۹۴۸؛ از ۱۹۵۸ تاکنون). مکزیک (از ۱۸۲۴ تا ۱۸۶۳ و از ۱۸۶۷ تاکنون)، اسپانیا (از ۱۸۷۳ تا ۱۸۷۴ و از ۱۹۳۱ تا ۱۹۴۷)، پرتغال (از ۱۹۹۰)، چین (از ۱۹۱۲)، لهستان (از ۱۹۱۶)، آلمان (از ۱۹۱۸)، ترکیه (از ۱۹۲۳)، لبنان (از ۱۹۲۶)، سوریه (از ۱۹۳۰)، ایتالیا (از ۱۹۴۵)، اندونزی (از ۱۹۴۵)، مصر (از ۱۹۵۳)، پاکستان (از ۱۹۵۳)، سودان (از ۱۹۵۶)، عراق (از ۱۹۵۸)، تونس (از ۱۹۵۹)، و ایران (از ۱۹۷۹/۱۳۵۷ش) جمهوری بوده اند. سان مارینو و آندورا کوچک ترین جمهوری های جهان اند. آلمان، سوئیس و ایالات متحده امریکا جمهوری هایی فدرالی اند. همچنین، برخی مستعمرات سابق انگلستان، ازجمله هندوستان، غنا، نیجریه و زامبیا، از زمان دست یابی به استقلال نظام جمهوری را اختیار کرده اند، اگرچه همچنان عضو جامعۀ مشترک المنافع انگلستان باقی مانده اند.

جمهوری (کتاب). جُمهوری (کتاب)
بزرگ ترین محاورۀ افلاطون، دربردارندۀ آرای او در باب سیاست و عدالت، به زبان یونانی، نوشته شده در میان ۳۸۹ تا ۳۶۹پ م. در این محاوره نیز سقراط شخصیت اصلی است. سقراط گفت وگویی را که با کفالوس و دوستان او داشته برای شخصی ناشناس روایت می کند. نخستین مسئله ای که در باب آن بحث می شود، مسئلۀ عدالت است. درپی این بحث، بحث دولت آرمانی طرح می شود. دولت آرمانی افلاطون، که آن را دانا و توانا و خردمند و عادل می داند، خرد را در اعتدلال می جوید و در این جاست که افلاطون تعریف خود را از عدالت نیز بیان می کند؛ عدالت از نظر افلاطون همانا در جای خود قرارداشتن همه چیز است بدان سان که هر کس وظیفۀ خود را به انجام رساند. افلاطون بر آن است که در دولت آرمانی، یا فیلسوفان حکومت می کنند، یا شاهان فیلسوف اند. در این جا بحثی عمدتاً فلسفی شکل می گیرد؛ فیلسوف کیست؟ به باور افلاطون، فیلسوف کسی است که دانش را بر گمان ارجح می داند. در جامعه ای که فلاسفه حکومت آن را برعهده دارند، تربیت مرحله به مرحله انجام می شود. از مهم ترین مباحثی که در جمهوری مطرح می شود، نظریۀ مُثُل است. این سخن معروف افلاطون که باید شاعران را از مدینۀ فاضله بیرون کرد، در جمهوری طرح شده است. جمهوری نقطۀ اوج و بلوغ فلسفی افلاطون است. او می کوشد در این مرحلۀ فکری، بنیادی فلسفی و مابعدطبیعی برای سیاست پی افکند. جمهوری، به رغم آن که از آثار دورۀ پیری او به شمار می رود، هنوز و همچنان دارای چنان شور و هیجانی است که در آثار جدلی تر دورۀ جوانی افلاطون به چشم می خورد.

مترادف ها

commonwealth (اسم)
اجتماع، کشور، رفاه عمومی، جمهوری

state (اسم)
ایالت، حالت، چگونگی، حال، کشور، جمهوری، استان، دولت، کیفیت، دولتی حالت

republic (اسم)
جمهوری

republican (صفت)
اجتماعی، جمهوری، گروهی، جمهوری خواه

فارسی به عربی

جمهوری , جمهوریة , هالة ، الجمهوریة

پیشنهاد کاربران

واژه جمهوری
معادل ابجد 264
تعداد حروف 6
تلفظ jomhuri
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت نسبی، منسوب به جمهور ) [عربی. فارسی]
مختصات ( ~. ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی jomhuri
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
اگر از زاویه و بعد مفاهیم ریشه ای حروف در کلمات به این کلمه نگاه کنیم شاید بشه بهتر به مفهوم این کلمه دسترسی پیدا کنیم. از آنجایی که کلمات زنجیروار به صورت ریشه ای باهم مرتبط هستند و قانون چرخش حروف در
...
[مشاهده متن کامل]
کلمات باعث ایجاد کلماتی جدید در ابعاد مختلف ولی در یک راستا می شوند می شود مفهوم اون کلمه را همانند باز نمودن پنجره ای برای رسیدن به باطن اون کلمه درک نمود مثل کلمه مستقیم در جمله صراط المستقیم که مرتبط با استقامت مقاومت قوت قوام قیام قم تقوا تقویت تقویم می باشد. این کلمه جمهور هم با توجه قوانین ذاتی و فطری خداوند متعال که دل طبیعت و وجود ما جاری و ساری نموده خارج از این قائده و قانون نیست جمله جمهور مردم با توجه فلسفه ذاتی حیات و ممات ما در دل طبیعت هم یعنی مردم مهاجر الی الله که در این مسافرخانه دنیا که وسیله ای با قوانین خاص و ذاتی و محدودیت های فطری برای هجرت و مهاجرت همه ما از این عالم به عالمی متعالی تر بنا گردیده. قوانینی که شرع مقدس توسط شارعی حکیم برای شریعت و عشیره و عشایر و معاشرت و عیش و معاش ما با یکسری شعر و شعارهایی تبیین نموده. آن هم نه بر مبنای دیدگاه های مبتنی بر اطلاعات محدود یک شخص بلکه با مراجعه به قوانین خداوند متعال که در دل هر ذره و کائنات و هستی جاری و ساری نموده. به قول اون شاعر که می گفت آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین. شکر خدا ما بزرگان و حکیمان و عارفان این چنینی زیاد در فرهنگ خودمون داریم که اگر دل به گفته ها و آثار این بزرگان اهل ادب و معرفت بدهیم به اصل دین و تمدن خدا در دل ذرات عالم پی خواهیم برد.

در همین واژه نامه آبادیس، اگر رئیس جمهور را جستجو کنید، برای برابر پارسی تنها واژه “فرمهان” آورده شده است. از آنجا که ناهمخوانی بنیادین میان شهریاری و جمهوری موروثی نبودن بالاترین مقام کشور هست، می توان مانند استاندار و استانداری، واژه فرمهانی را برای جمهوری گزید.
از دیدگاه من بهترین برابر برای واژه عربی جمهوری واژه پارسی برتوده هست که از واژه انگلیسی آن به چم Republic رای گرفته ام. Republic از دو پاره Re به چم بر یا بازگشت و Public به چم عموم که پارسی آن توده میشود درست شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

برای نمونه :
برتوده پیمانی آلمان = جمهوری فدرال آلمان ( واژه لاتین فدرال از ریشه فُئِدوسْ به چم پیمان گرفته شده است )
برتوده مردم چین = جمهوری خلق چین
برتوده اسلامی ایران = جمهوری اسلامی ایران

جمهوریت، برآمده از مدنیت است. مدنیت را می توان حاکمیت قانون و نظم در برابر ساختار قبیله ای و سلیقه ای تعریف کرد. ده به عنوان کوچکترین واحد، بخش پایه و نخستین از نظام شهری و مدنی تلقی می شود و این اشتباه است اگر واژه دهاتی را در برابر شهری قرار بدهیم.
...
[مشاهده متن کامل]

تمایز جوامع مدنی با اجتماعات بدوی بر حسب مساحت و محدوده جغرافیایی نیز اشتباه می باشد. گاه گستره بدوی ها برابر با مساحت چندین کشور دنیاست ضمن آنکه بارها پیش آمده که در جهان، جامعه مدنی محدود به یک ده و حتی یک گوشه از غار گشته است.
از وجوه تمایز اجتماع بدوی در برابر جامعه مدنی، اقتصاد تک محصولی آن است و هر چه قابلیت تولید و فراوری محصولات خام، بالا برود، نشان از آن است که جامعه به نظم و قوانین پویا دسترسی بیشتری دارد. حتی جوامع کوچرو و عشایری در صورتی که قابلیت تولید چندگانه را داشته و تعارضی با قوانین پیشرو نداشته باشند، در طول و هم راستای جوامع مدنی می باشند. ای بسا در میان عشایر، چند مهارت لازم را می توان با یکدیگر فرا گرفت اما در برخی فضاهای به اصطلاح شهری، مهارت های لازم بدست نمی آید.
وجه اصلی مدنیت، نه ساختمانها بلکه ساختار اداری آنجاست. ساختمانها به عنوان محصول، ممکن است دستخوش ساختارهای بدوی قرار بگیرند. ای بسا سرزمینهایی پر از آسمانخراش که گرفتار اجتماعات بدوی و قبیله ای هستند. بدوی ها تنها در شرایط اضطرار و بحرانی، ممکن است در رهبری یک فرد شایسته به وحدت و اتفاق نظر برسند اما در شرایط معمول، افراد صالح و شایسته را به حال خود رها می کنند و به تشریفات سنتی و اصل وراثت قومی و قبیله ای باز می گردند در حالی که موضوع صلاحیت، توانمندی و شایستگی رهبران، همواره در نظام مدنی مطرح می باشد و رهبران را ناگزیر می کند که از نزدیک در برابر منتقدان، پاسخگو باشند. حتی در برخی جوامع چادرنشین، اصل شایسته سالاری بر سیادت قبیله ای می چربد اما ای بسا شهرهایی که خودشان را سخت گرفتار سادات نالایق می نمایند.
شاید عبارت دقیق تر جامعه مدنی، مردم بسامان باشد که می توان آن را در برابر مردم بی سامان و یا نابسامان قرار داد. همه قدرتهای بزرگ، بدون استثناء از پیشرفت شبکه های کوچک اما سامان مند پدید آمده اند. این نقش در ایران، با موجودیت چند سامانه و شبکه های کوچک محلی، از ساکنان غارها و تپه های میان دشتها، آغاز شد و سپس به آتشکده ها و بعدها مساجد، زورخانه ها، خانقاه ها تا مدارس، دانشگاهها و شبکه های مجازی هم رسید. هیچ سیاستمداری بدون پشتیبانی این شبکه های رسمی و غیررسمی، قادر نیست تبدیل به یک چهره شود. اما ای بسا سیاستمداران بزرگ و سرشناس ما، خودشان در نابودی یا انفعال و سرخوردگی شبکه هایی که ایشان را چهره کردند، بیشترین نقش را ایفا می کنند. به همین دلیل، با وجود نقش مهمی که مساجد در اوان جمهوری اسلامی ایران، ایفا نمودند، امروزه نقش مهمی از آنها انتظار نمی رود. شبکه هایی که از تبلیغ یک مسیر عدالتخواهانه و سامان بخش، منحرف به تبلیغ افراد خاص یا اساسا بی تفاوت نسبت به بی عدالتی می شوند، محکوم به چنین حالتی هستند. به تعبیری از خیام و حافظ، گاهی باید از مسجد و خانقاه به خرابات و میخانه گریخت تا ندای عدالتخواهی را در آنجا شنید. یکی از وجوه مدنیت و ساماندهی در هر ده یا آبادی که بخشی از یک شهر واقعی باشد، فضایی برای نقد آرا و ابراز وجود مخالفان دارای هویت بدون هیچ واهمه و ترس بیهوده است.
در شهر واقعی، همه می توانند به شرط کسب توانایی علمی و جسمی، شهریار باشند. حزب که سیداحمد کسروی واژه مناسبتر برای آن را باهماد می انگارد، اگر بدان معنا باشد که ابزارهای مدنی را از دیگر شهروندان و احزاب بگیرد، نبودنش بهتر از بودنش است؛ چرا که باعث می شود اصل شهریاری، مفهوم خود را از دست بدهد و آن دسته از مردم جویا را که حقیقت را در چهره و نهادهای رسمی نمی یایند، به سوی نهادهای زیرزمینی با جریان هایی رادیکالیزه، شهرآشوب تر و افراطی تر براند

به عنوان یک پژوهنده، لازم می بینم که برای رسیدن به یک مفهوم رساتر از جمهوری، به تاریخچه آن مخصوصا در ایران بیشتر بپردازم. دوره اشکانی از آن نظر اهمیت دارد که محل شکل گیری فرهنگ پهلوی و شاهنامه پیش از دوره ساسانیان است و همچنین زمینه جمهوریت در آن به چشم می خورد. آثار باستانی چون شهرهای مدور، ساختمانهای گنبدی، شبستان و میدان هایی برای انجمن و گرهمایی نمایندگان و همچنین گزارشها و نوشته ها، دستکم وجود شوراها را در مقاطعی تایید می کنند. نشان از آن نیست که اشکانیان، رسما به نظام جمهوری دست یافته باشند اما برخی از شهرها و سرزمینهای مهم از جمله شهر شوش در خوزستان، تا مدتها ماهیتی متفاوت از نظام پادشاهی دارند و ضمنا تابع دولت اشکانی هم به شمار می روند. همچنین فرهنگ میترایی به عنوان نماد کثرت پذیری آیینی در فرهنگ ایرانی، تقریبا آخرین درخشش خود را در همین برهه نشان می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

بعدها جمهوریت در ایران قرن بیستم میلادی، جان تازه ای می گیرد. آغاز قرن با اعلام جمهوری در گیلان همراه است و پایان آن با اعلام جمهوری اسلامی در کل کشور. هر دو دستخوش امواج مثبت و منفی جمهوریخواهان انقلابی در فرانسه و روسیه قرار می گیرند اما جمهوری آنها ماهیتی تقریبا مستقل از آنها دارد؛ چرا که فرهنگ و مکتبهایی دیرینه در این سرزمین پدیدارند. از میان مراجع این مکتبها، شاهنامه در جهان ایرانی و قرآن در جهان اسلام، مهمترین کتابها هستند. به جز آثار مکتوب، شیوه زندگانی مردم و برخی سنتها و آیینهای شفاهی در پیدایش نوع ایرانی از جمهوری اثرگذارند. در شهرها، بازارها و طبقه وکلا و روحانیان، بازرگانان و پیشه ور مهمند اما طبقه بورژوا به خودی خود عامل جمهوریت نیست و نقش مکمل و تداوم بخش را طبقه پرولتاریا در روستاها ایفا می کنند. این استعداد در پاره هایی از ایران وجود دارد. مثلا گیلان، سرزمینی بوده که تا همین دهه های اخیر به علت تولید انبوه ابریشم، از میان نوغان دار ها تا ریسندگان و بازاری ها شبکه های پیوند اجتماعی عمیق داشته و چون محل انجمن مدنی در روستاها داشت، از نخستین سرزمینهای ایران است که به جنبش مشروطیت و سپس جمهوریت بها می دهد. در جامعه شبانی، وجود چنین انجمنهایی کمرنگ تر است. به همین دلیل، مشروطه خواهان بختیاری، عمدتا متاثر از خوانین به اروپا رفته خود برای فتح تهران، به جوش در می آیند در حالی که مشروطه خواهان گیلانی، خوانین شان را به حرکت در می آورند. در ادامه به نوبه خود سعی می کنم بیشتر به شناخت نقاط قوت و آسیب شناسی جمهوریت مخصوصا از نوع ایرانی بپردازم

در پاسخ به چکوفسکی:
به قول شاعری بزرگ، داد از غم تنهایی. . .
به فال نیک باید گرفت اگر دلزده از نابسامانی و هیاهوهای بیهوده در هر شهر و محله، جویای پادشاه خوبان می شویم؛ با آرزوی این که یکی بیاید و همه مشکلات عالم از جمله کوچه و خانه ما را جمع کند. اما پرسش این است که پادشاه خوبان، کیست و کجاست؟ جهان ما به چند مومیایی ریز و درشت دیگر، به چند هرم غول پیکر و چند حرم مقدس مابانه احتیاج دارد؟ در لابلای کدام قاب عکس، پرده و تندیس، باید او را بیابیم؟ از سادات کدام سلسله و تبار است؟ آیا غذای ناپاک ما را نمی خورد، به مستراح نیاز ندارد و گند نمی زند؟ آیا از آسمانها آمده و دور سرش، هاله نور می کشند؟ ادعای ربوبیت و الوهیت دارد؟ به خودش حقانیت مادام العمر می دهد؟ مردم را خوار و زبون می سازد و جویای نگاه آنها نیست؟ تنها اطرافیان و طرفدارانش را آزاد می گذارد و فرصت نقد، نفی و نهی از فرامین معروف یا منکراتش را به دیگران نمی دهد؟ بی توجه به فقر و گرسنگی مردم، سرای لوکس و زرنگار می سازد؟ مخالفان سیاسی را دشنام می دهد و یا به زندان می اندازد و نابود می کند؟
...
[مشاهده متن کامل]

اینها رفتارهای معمول در یک نظام مطلق پادشاهی است و البته در جماهیر داخل پرانتز نیز کمابیش وجود دارد ( مخصوصا جمهوری اتیوپی که عملا نتوانست یا بهتر بگوییم که نخواست به تکثر در چارچوب مدنیت و تحزب واقعی بپردازد ) . جمهوری از آن نوع خلق، یعنی باز هم یک حزب واحد. نهایت امیال و آرزوهایش یک استالین دیگر است که ای بسا اصالت را در حذف رقبای برون حزبی و حتی درون حزبی خود می بیند و در زمان داشتن قدرت، جویای تعامل و بهسازی نیروها به کمک سلایق مختلف نیست.
در همین حد، به خدا ایمان دارم که ولایت و پادشاهی مطلق را جز او سزاوار هیچ احدالناسی نیست. چون جامعه ، متغیر است و دارای سلایق گوناگون، گروه واحدی بر سر کار نبوده و نخواهد ماند. اگر رهبر حاکم تنها بر حسب وراثت و به کمک صنف خاص، بر سر کار بیاید و تنها با طبع مرگ و جنگ و کودتا کنار برود، هزینه زیادی را تا مرز توخالی شدن جامعه و نابودی آن به بار می آورد. درست است که جمهوری، خود یک آرمان است و به ندرت مطلوب مطلق آن به چشم می خورد اما نظام هایی که خود را درون قدر مطلق آن قرار می دهند و به آن پایبندی بالاتری نشان می دهند، به یک ضریب بالاتر از آرامش و آسایش پایدار می رسند چون به هر جا برسند در ضمن آگاهی و رشد افکار عمومی است. من پادشاه خوبان را در همسایگی خود جستجو می کنم؛ مهارت و دانش او در برخی موارد از عموم ما بیشتر است و ممکن است در مواردی خطا و اشتباه کند؛ هر چند روز در بازار محل مان، او را می بینم؛ غذایی را خرید می کند که عین غذای ماست و گاه به همان مستراحی می رود که ما می رویم؛ بر همان مرکب ما سوار می شود؛ نیاز به تخت و تاج، کاخ یا مدفن زرنگار ندارد؛ اجازه نمی دهد از او تندیس بسازیم و یا قاب عکس او را درشت کنیم؛ از بزرگ تا کوچکترین اعضای محل، جویای نظر و مشورت آنهاست و نه فقط در کلام، بلکه در عمل و رفتار، بیش از همه نشان می دهد که به فکر مردم غریب و آشنا، حتی حیوانات و گیاهان دور و نزدیک ماست. شاید اشتباه می کنم؛ شاید چپ می روم یا راست می روم؛ بالا می روم یا پایین می روم اما من با چنین فردی می روم؛ چنین فردی را هم بزرگمهر یا رئیس جمهور خودم می شناسم، و هم پادشاه خوبان، و در میان این واژگان، برای او تفاوتی نمی بینم

پاسخ به کاربر غریب اشنا:
براستی چپ گرایی یک بیماری وخیم است که واژگان امروزیِ غربی را در لابه لای تاریخ ایران می اندازد، تا بدین امید، آرمانِ تخیلیِ خود را از آن نتیجه بگیرد. شما به این واژگان بنگرید:
...
[مشاهده متن کامل]

فریدون و کیخسرو/ توزیع نسبی ثروت /ذوالقرنین/پرولتاریا/مهرورزی/اسکندر/طبقه متوسط/عصرآهن/جمهوری/آیین میترایی/توسعه بازار ابریشم/ضحاک/تکنولوژی
هر جا بسودتان هست، با تفسیرِ نادرست، بهره برداری سیاسی می کنید. جمهوری فرانسه و اتیوپی و دیگر کشورها را دوست نداری گردن بگیری؟! تناقض ها و پادگویی های چپول گرایان بسیار نمایان است ولی برای این جماعت یک پیام دارم: شما که از اشکانیان چیزی کذایی می خواهید بیرون بیاورید تا بدین امید هخامنشیان و ساسانیان را بزنید، باید بگویم که همان اشکانیان پادشاهی بودند. افزون بر آن، اگر سنجه شما مهرورزی است که باید بگویم کوروش بزرگ خودِ مهروزی بوده که اینچنین فیلسوفان یونانی همچون سقراط و شاگردانش گزنفون و افلاطون در ستایش مهرورزی کوروش برآمدند و او یک پادشاه بود. ولی می دانید واقعیت چیه؟ شما به گونه ای وارونه می خواهید بر پایه نتیجه گیری خود ( =آرمانهای چپول گرایی ) ، فرضیات تخیلی خودتان را بچینید تا با حزب بازی ایران را به ورطه نابودی برسانید و زهی خیال باطل. چه کسی از گفتن و بکار بردن نام شاه اکراه دارد؟؟! آنچه روشن است این است که مردم ایران امروزه از هر آنچه غربی ها و شرقی ها برای ما نسخه می پیچند بیزار شده اند، دیگر جوانان ایرانی خواهان آموزه های غربی و شرقی ( ایسم ها ) نیستند و خواهان بازگشت به دوران شکوهمند ایرانِ بزرگ هستند، برای همین هم هست که شما می خواهید از گُرده ی اشکانیان بالا روید تا اعتباری بدست بیاورید ولی ما گوشهایمان دراز نیست.
یک بیمار روانی به نام مارکس که فرزندان خود را فدای باورهای دوزاری خود کرد و الگویش فردی تناقض گرا بنام هگل بود ( تز/آنتی تز/سنتز ) ، که مایه خنده ی فیلسوفان بزرگ خود غرب بود.
تاریخِ جمهوریِ اتیوپی را برای روسیه، چین و آمریکا و اروپا بخواه، ما ایرانی ها به بزک نمایی شما نیازی نداریم.

از برجسته ترین بخش های شاهنامه، بازتاب انفعال طولانی در برابر اشخاصی خودکامه چون جمشید، ضخاک و کیکاووس و سرانجام کار آنهاست؛ شخصیتهای نمادینی که شبیه آنها در میان شاهان و رهبران معظم ما بسیارند. اما چه
...
[مشاهده متن کامل]
چیزهایی در فریدون و کیخسرو وجود دارد که در دیگر نمادها نیست یا کمتر به چشم می خورد. آنها هر دو مهرباورند و با دلاوری در برابر طاغوت و استبداد می ایستند، مانوس با مردمان دور و نزدیک هستند، برآمده از مردمند و با مردم داری حکومت می کنند؛ به میزان و قسط توجه دارند و تمرکز بر پایتخت و کلان شهر ندارند، ضمن اینکه خودشان با پرهیز از حکومت مادام العمر از تبدیل شدن به فرعون ( چون جمشید ) اکراه داشته و پیش از مرگ، با وجود محبوبیت، از قدرت کناره می گیرند. این سخن از فردوسی حکیم است که: فریدون فرخ، فرشته نبود؛ ز مشک و ز عنبر سرشته نبود. . . چهره اسکندر در شاهنامه بر اساس فرضیه تطبیق او با ذوالقرنین که دو قرن آرامش را در گیتی از هند تا روم پدید آورد، ترسیم شد و این تطبیق، گرچه از نظر تاریخی، مورد تردید است اما توزیع نسبی ثروت و نزدیک دو قرن امنیت که محصول نمادین آن توسعه بازار ابریشم است، از رشد قدرت طبقه متوسط، تنظیم گسترده روابط دهقان، پیشه ور و بازرگان ( پرولتاریا ) به عنوان ارکان مهم زندگی مدنی و جمهوریت در یک دایره وسیع از هند و چین تا روم، حکایت دارد. جمهوری بصورت کنونی آن در فرانسه و در قرون جدید شکل گرفته اما با الهام از مفاهیمی در گذشته است و اتفاقا در گرماگرم انقلاب فرانسه، بارها از آیین میترایی نیز یاد می شود. جمهوری در ماهیت اولیه خود، نسبت به پادشاهی موقت و موردتایید مردم، تضاد چندانی ندارد و اتفاقا جمهوریت کهن در چهره برخی پادشاهان یا شبه پادشاهان نمود یافت از جمله پریکلس در جمهوری آتن، بیش از سی سال حکومت کرد یا مهرداد اول اشکانی که خود را علاقمند به محوریت شورا و تعامل میان گروهها و قومیتهای مختلف، نشان داد. جمهوری نظام پیچیده ای است و گاه در طول و عرض با پادشاهان می آمیزد. مثلا ممکن است در برخی شهرها، برش و رهبری کشور با اقلیتی باشد اما در سایر شهرها چنان تعیین کننده نباشند. در دوران اشکانی، بارها امپراتورهایی قدرتمندتر از اسکندر چون تراژان به ایران زمین یورش می برند و چه بسا شهرهایی را می کوبند و تاج و تخت شاه و حرمسرای او را می ربایند اما بر خلاف دوره هخامنشی، ایران با شکست یکی دو تا، یکسره تسلیم نمی شود بلکه دفاع غیر عامل در شهرهای کوچکتر و دهکده ها، چنان رشد کرده که متجاوزان را با کمترین درگیری پس می زند. گسترش شهرها و پیشرفت ارتباطات و تکنولوژی مخصوصا رسانه های گروهی نقش مهمی در پیشبرد نسبی جمهوریت، تکامل و گاه تحریف مفهوم آن دارد تا جایی که امروزه پرچمداران بزرگ استبداد و اسراف نیز از لفظ پادشاه برای خود اکراه می ورزند و حداقل نام خود را مزین به جمهوری می کنند اما مفهوم جمهوریت همچنان برمی گردد به عصر آهن و بکارگیری اصول مهرورزانه با جامعه پذیری در عین مهار خطرات طبیعی و انسانی، متجاوزان و قدرتهای متعدی توسط نخستین شبانکاره ها و دهقانان

شوربختانه دیدگاه های دیروز من در اینجا چاپ نشد. تنها به یک نکته بسنده می کنم،
شما انقلاب های فرانسه و کشتار های آن را بروید بخوانید، آنگاه از دستاورد آموزه تان باخبر و آگاه شوید. تا آنجایی که مطابق ابیات قبلی، حکومت اشکانیان به طور افسارگسیخته بود و مطابق میل اسکندر و جانشینانش، جز چیرگی غربی ها دستاورد دیگری نداشت و هنگامیکه قدرت به پیرامونِ یک فرد رسید، اشکانیان شکستهای سختی به غربیان وارد کردند.
...
[مشاهده متن کامل]

اشکانیان تنها قدرتی بودند که در برابر روم ایستادند؟!!! این گزاره بسیار نادرست است.
( ( سرگذشت کشور اتیوپی را بخوانید و ببینید مردم اتیوپی به چه فلاکت و بدبختی افتاده اند، این همان چیزی است که آموزه و اندیشه شما برای ما می خواهد. ) )

اینجانب با وجود هزاران هزار لغزش، نام خودم را می آورم و از بیم کسی پنهان نیستم؛ با پذیرش این حقیقت که دیدگاه نارسایم، با هر نگاه انتقادی، می تواند تکمیل و رسا شود. ما ناگزیر به اختصاریم و در هر اختصار هم نارسایی هست. شاهنامه بسی بلندتر از گفتار ماست که اگر هر بخشی را در اینجا بیاوریم، از بخش دیگر جا می مانیم. پس بهتر است از شاهنامه شناسان جویا شد که ماهیت شاهنامه چیست. هرچند پاسخ به این که چه رابطه ای بین شاهنامه و جمهوریت وجود دارد، در این گفتار نمی گنجد اما به عنوان کسی که اهل شاهنامه خوانی است، بر این نظرم که عمیقا این رابطه در پس آن به چشم می خورد؛ البته هدف فردوسی برای نوشتن کتاب خود، چیزی فراتر از جمهوریت، رسیدن به نظام عدالت است. آیا اساسا می توان جمهوری نامه نوشت یا حتی به جمهوری، با صراحت اندیشید؟ پاسخ به آن با درک زمانه ای که امثال سلطان محمود غزنوی حکومت می کنند، چندان دشوار نخواهد بود.
...
[مشاهده متن کامل]

مهر، یک واژه ایرانی است به معنای رحمان و رحیم که بارها در شاهنامه تکرار می شود و مفهوم آن محدود به محبت نیست. پیش از آن که این واژه شکل بگیرد، ایران هم وجود نداشت؛ البته بر حسب این احتمال که ایرانیان، نخستین مردمان جهان نیستند، جمهوری پدیدار بود. حتی اگر نخستین شهرها را شاهان پدید آورده باشند، هسته موجودیت هر مدینه بر عهده اهل قراء آنجاست. با این حال، مهرباوران ایرانی، مربوط به اعصار پیش از تاریخ ایران هستند چرا که روزگار تاریخی ایران، بارها آلوده به نامهربانان بزرگ شده است. نام مهر یا میترا از فرهنگ هیتی در آغاز عصر آهن به یاد مانده، همان فرهنگی که نخستین متن قانون اساسی برآمده از جامعه و نه افراد را نیز از خود به یادگار نهاده اما درست در زمانی که نظام سیاسی هیتی، متاثر از فراعنه مصر و بابل به پادشاهی می گراید. در دوره نزول قدرت هخامنشیان، کمابیش از مهر در کنار اهورامزدا یاد می شود و در دوره اوج گیری اشکانیان، بیش از هر نام دیگری بر زبان می آید. متاسفانه یکی از پیامدهای استبداد در این سرزمین است که بارها زمان خود را در نقطه صفر یا نزدیک به صفر قرار داده و آثار گذشته را نابود می سازد از جمله در دوره برخی شاهان هخامنشی و ساسانی که در کنار پروژه های عمرانی خود، از ویران کردن اسناد تاریخ، سخن می رانند. حکومت دوره اشکانی، در مقاطعی، سلطنت مشروطه محسوب می شود، در مقاطعی به افراد، قدرت مطلقه یا خدایی و نیمه خدایی می دهد و گاهی اساسا پادشاه ندارد اما به هر حال، احیای وحدت ایرانی با همه نارسایی هایش در همین دوره رخ می دهد. این اشکانیان هستند که به کار مقدونی ها در ایران پایان می دهند؛ کاری که هیچ قدرت دیگری مخصوصا هخامنشی ها از پس آن بر نیامده بودند و باز اشکانیان، تنها قدرتی هستند که در مقابل روم می ایستند. به جز فرهنگ پهلوی اشکانی که بیش از فرهنگ هخامنشی، زبان مادری ایرانیان را اینک شکل داده است، قالبهای سیاسی و اجتماعی جامعه نیز در همین زمان ریخته می شود. هم از آیین شاه فشان اهورامزدا، کورسویی می تابد که در کج انگاری از توحید، به سوی باتلاق استبداد می افتد و هم از مهر که به جمهوریت نزدیکتر است و خود را با نگرشهای هندی و یونانی سازگار کرده و متاسفانه از همین رهگذر، در دنیای تاریک شرک و چنددستگی های بیهوده، رها می شود. حتی کیش گریزان از هر شهر و شهریار، بودا هم در این سرزمین، کارش بالا می گیرد.
سخنم باز به درازا کشید و باید آن را کوتاه کنم. خلاصه این است که اولا نظام جمهوری در هر جامعه پویا ریشه دارد و این ریشه را حتی در کشورهای استبدادزده چون ایران، هرچند به سختی، می توان یافت. دوم این که مفهوم جمهوری با عوام جویی و پوپولیسم، ضمن شباهت ها، تفاوتهایی دارد و بر خلاف آن است. از مبانی جمهوری در پذیرش حقوق انسانی و مدنی، برابری و برادری میان گروههای مختلف مردم و امکان شنیدن صدای اقلیت همزمان با حاکمیت سیاسی مطلوب اکثریت است. هر گاه جمهوری، محدود به رای توده ها، بسیج می شود که برای اقلیت، خفقان ایجاد کند، که اگر حتی حق یک انسان را پایمال نماید، از پایه و رکن خود دور شده است و این، نه جمهوری بلکه بی مهری است.

شما مصرعهای شاهنامه را به دلخواه دستچین کردید تا به هدف خود برسید و این یعنی مغلطه گری. اسکندر و جانشیانش، برای اینکه سلطه خود و کشورشان را از گزند دور نگه دارند، پادشاهان را کشتند و به هر یک از شاهزادگان، شهری یا ولایتی را بخشیدند تا با این کار این شاهزادگان با یکدیگر به ستیز در آیند و به خود مشغول شوند تا به غرب گزندی نرسد.
...
[مشاهده متن کامل]

آن سروده ای که شما می گویید، چنین است:
بزرگان که از تخم آرش بدند دلیر و سبکسار و سرکش بدند
به گیتی به هر گوشه ای بر یکی گرفته ز هر کشوری اندکی
چو بر تختشان شاد بنشاندند ملوک طوایف همی خواندند
برین گونه بگذشت سالی دویست تو گفتی که اندر زمین شاه نیست
نکردند یاد این ازان آن ازین برآسود یک چند روی زمین
سکندر سگالید زین گونه رای که تا روم آباد ماند به جای
و مصرعِ ( سکندر سگالید زین گونه رای ) به خوبی نشان می دهد که این هدف اسکندر بود تا با این کار روم آباد بماند. و این همان چیزی است که آموزه فکری شما تجویز می کند. نیاز به یادآوری است که اشکانیان نیز پادشاهی بودند و اینکه نمی دانم چطور دست به دامان اشکانیان شده اید؟!

جمهوری به معنای فلسفی آن، با همیاری مردم و مهربانی نسبت به مخالفان آرای یکدیگر، بیشتر می آمیزد تا با عوام گرایی و پذیرش بی چون و چرای نظر توده های مردم. حتی جمهوری تعریف شده در رساله افلاطون ماهیتی متفاوت
...
[مشاهده متن کامل]
از ریپوبلیک محض و مردمگرایی به معنی عوام الناس و حکومت مطلق اکثریت دارد. اتفاقا استبداد بیش از جمهوری بر پوپولیسم، نگاه عامیانه و اجتماع اکثریتی کم سواد، سوار می شود. جمهوری مایل به رعایت حقوق اقلیت، رهبری نخبگان، بیدارسازی و دانش ورزی مردم، فعالیت نهادهای مدنی و نظام دفاعی غیرعامل کمتر جنگ سالار است. فردوسی بزرگ درباره روزگار اشکانیان که ماناترین روزگار در تاریخ ایران ( ۴۷۵ سال ) ، با پادشاهانی وفادارتر به مهرگرایی و گاه حتی فاقد پادشاه است، جز چند سطر نمی نویسد چرا که بعدها پاکسازی گسترده علیه وجوه تاریخی آن مخصوصا در دوره ساسانی انجام گرفته است اما شاهنامه اتفاقا از همان خاستگاه اشکانیان، سرزمین پارت، بخارا و خراسان می تراود و بخش اعظم حماسه و اسطوره در آن، متاثر از فرهنگ دوره اشکانی و آیین مهر است. فردوسی در همان بخش کوتاه درباره عهد اشکانیان نیز می آورد: که گفتی اندر زمین، شاه نیست و ایران برآسود یک چند روی زمین

جمهوری ساخته اندیشه پر از مغلطه و متناقضِ فردی بنام افلاطون بوده است.
فردوسیِ بزرگ، جمهوری نامه نَسراییده است. کجا فردوسی سخن از جمهوری آورده است؟کجا مولانا و دیگران سخن از جمهوریت گفتند؟کمتر دروغ بگوئید. جمهوری یعنی اینکه کسی یا گروهی چند سال در راس کار بیاید و کلِ دوراندیشی اش همان چند سال باشد، چراکه اگر بیش از آن زحمتی به خود دهد، بنام کس یا گروه دیگری نوشته خواهد شد. غرب گرایان همیشه تکثرگرایی وجمهوریت را برای مردمان دیگر کشورها میخواهند، تا انرژی آن کشور صرف درگیریِ گروهی و جناحی شود و آن کشور هیچگاه پا نگیرد. زنده باد اقتدارگرایی.
...
[مشاهده متن کامل]

سر آغاز هر شهری که با بنیاد مدنی و اجتماع محور باشد و صرفا بر اساس سوداگری اقلیت و گماردن توده ای برده و کارگر ( نظیر استخراج منابع معدنی و نفتی ) و یا سربازگیری و مسائل نظامی پدید نیامده باشد، جمهوریت
...
[مشاهده متن کامل]
است. از جمله نمادهای مدنیت و جمهوری در فرهنگ باستانی ایران، مهرگان است که در هفتمین ماه پس از بهار، به پاس مدیریت و پیشبرد امور مدنی، کمابیش هر ساله گرامی داشته می شود. در ایران باستان، مبنای بودجه هر آبادی کوچک و بزرگ، مالیات ارضی و کشاورزی آنجا به عنوان یکی از نخستین زیرشاخه های مالیات بر درآمد است و سپردن این خراج به اهل آن پس از فصل برداشت محصول به شکرانه رشد امنیت، تعاون، آبیاری و. . . ، تا مدتها اهمیت زیادی پیدا می کند. در جمهوری روم باستان، بجای ریاست جمهوری، ۲ تن به عنوان مجیسترات و بعدها به عنوان کنسول در هر ۱۲ ماه، از سناتورها یا مهستان و بزرگان آنجا پروانه می گرفتند. معادل کنسول را به فارسی می توان شهریار دانست. پیش از آن که جمهوریت رومی، با چند انحراف به امپراتوری روم بینجامد، مهرگرایان هستند که دچار کژی و سستی می شوند و مفهوم شهریار به شاهنشاهی بی چون و چرا و فرعون سان می گراید. در زمان گسترش قدرت پادشاهان، جشن مهرگان نیز محدود به یک آیین تشریفاتی می گردد البته مهرباوری همچنان نمودهایی در تاریخ ایران و سرزمینهای همجوار دارد. جالب این که حکومت پیامبر اسلام در مدینه نیز همزمان با مهرگان آغاز می گردد و نوعا به جمهوریت نزدیکتر است تا پادشاهی. گرایش به نفی استبداد یا خودکامگی، و منش جمهوریت خواهی و شهریارطلبی در اهل فتوت و پهلوانان، و نیز بازرگانهای اهل اخوت، مبارزان سیاسی چون یعقوب صفاری و وکیل الرعایا کریمخان زند، و البته متون ادبی شاعران نامی چون فردوسی، جلال الدین بلخی و حافظ، کمابیش به چشم می خورد

شاید بتوان با کاستن از پیچیدگی واژگان، فرهنگ خود را بازسازی کرد و از کجرویها دور داشت. واژه republic از فرهنگ لاتین گرفته شده که re پیشوند گردش و تکرار است و public هم به معنای مردمی بودن. ریپوبلیک به
...
[مشاهده متن کامل]
معنای بازگشتن به مردم یا مردم گردانی است. واژه parties به عنوان جانمایه نظام ریپولیک، مفهوم مشارکت و جایگاه گروههای مختلف را دارد که ما معمولا آن را معادل احزاب قرار می دهیم که اساسا بار مثبتی حتی در قرآن مجید ندارد و رئسای جمهور ما گاه به خود می بالند که وابسته به هیچ حزبی نیستند. معمولا گروههای مخالف آنها نیز در ساختار قدرت، جایگاهی برای پرسیدن و پاسخ خواستن ندارند! president که pre پیشوند پیشگامی و resident به مفهوم اقامت داشتن و بومی بودن است به معنای واقعی یعنی پیشگام بودن میان اهالی که فرد یا افرادی مافوق او در سیستم اجرا نباشد. به راستی نمی دانم جمهوری از کجا آمده؟ و مفهوم واقعی آن چیست؟ اما به نظر می رسد که تفاوت زیادی بین جمهوریت و ریپوبلیک، پارتیز و احزاب، رئیس جمهوری و پرزیدنت به وجود آمده است. رئیس جمهوری در بیشتر کشورهای عربی و اسلامی، یا واقعا رئیس جمهوری و در رأس ملت نیست و فرد یا افرادی مافوق اختیاراتش قرار می گیرند که او را تبدیل به تدارکاتچی و مترسک می کنند یا اینکه فردی چون صدام، اختیاراتی نامتعارف دارد که مادام العمر بر کرسی می نشیند و همه مخالفانش را تا سالها قلع و قمع می کند. به گمان، نظام ریپوبیک، ریشه در ممالک کهن شرق دارد و حتی شاید برگرفته از واژه جمهوریت باشد اما باید دید که این واژه را امروز چگونه می شناسیم. در فرهنگ فارسی، واژه بزرگمهر می تواند به نوعی، نزدیک با رئیس جمهور باشد البته در شاهنامه به یک اسم خاص، اطلاق شده. جمهوریت را نیز می توان با مهرگری برابر دانست و باهماد را با حزب؛ اما باز هم نمی توان ادعا کرد که با چنین واژگانی، برداشت عموم با نظام ریپوبلیک، پرزیدنت و پارتیز، برابر می شود یا نه.

جمهوری یعنی اکثریت بر اساس فضیلت و حقیقت رفتار بکنند
عزیزم این واژه عربی نیست و سومری هم نیست میترایی است ووتمدن مصر و سومر و همه تمدنهای جهان را پیامبران میترایی بنیانگذار بودند، هر چند صد سال یکبار یکوپیامبر در میترایی ها می آمد و دوازده یار گرد می آورد و گوشه ای از جهان تمدن بوجود می اوردند مثلا تمدن مصر از تخته زمردین بنیانگذاری شده که تری مجوس توس یا پیامبر سه مجوس یا میترا اهل شهر توس یا تات یا توت یا ثوث یا سوس یا شوش بود ، ممکه شوش دانیال باشه یا توس دردمشهد، وومصریها ایزد تحوت را میپرستیدند تحوت یا تات یا سوس یا توس یا شوش هم گفته شده که دانش فرمانروایی فرهنگ آدابیان نمایش ساختو ساز و. . . . را رابه مصر برد و مصریها او را میپرستیدند ، در تمدن سومر هم از پیری دانا گفته شده که همه دانشها را به مصر برده،
...
[مشاهده متن کامل]

این
عربها این واژه را از میترایان آریایی گرفتند، نه تنها عربها بلکه یونانیها نیز همینگونه از میترایان گرفتند
ما دو تمدن آریایی داشتیم زردتشتی پادشاهی سکولار دموکرات موروثی و جمهوری گزینشی میترایی، میترایان با زردتشتیان یک کتاب مشترک با اندک ناهمسانی ها بوده نمونش همین گونه فرمانروایی اهورا پرستان پادشاهی موروثی و میترایان جمهوری انتخاباتی و یا گزینشی
جمهور از دو واژه پارسی پدید آمده
جم یا جَم به چم و ماناک جمع و هور که هور ریشه بنیادین خور یا خورشید است، به ماناک جمع خورشیدان یا جمع خورشیدپرستان میترایی،
جمهور واژه ای پارسی و از زبان پارسی به عربی رفته، دموکراسی یونان را نیز پیامبر چندم میترایی با دوازده یارش که به یونان رفته بودند دموکراسی و جمهوری را به یونانیان آموختند، و خود یونانیها گفتند که افلاطون کتاب جمهوری را از پیامبر میترا یا زردتشت آموخته است

جمهوری در اصل واژه ای عربی نیست طبق گفته دوستمون تو نظرات بالا فارسی هم نیست جمهوری واژه ای سومری است در سومری تو سنگنبشته ها گمهوری نام برده شده بود.
جمهوری
مردم شاهی، مردم مداری، مردم فرمایی،
مردم گَردانی، مردم چَرخانی، مردم رایی،
جمهوری
به گُمان واژهء جُمهوری پارسی است :
جُمهوری:جُم - هور - ای
جُم : در واژهء انجُمَن، گِردآمدن
جُم به جَم دگریده شده و به اَرَبی رفته و چهر اَرَبی گرفته و واژه هایی از آن بَرساخته شده:
...
[مشاهده متن کامل]

جَمع: جامعه، اجتماع، اِجماع، تَجمیع. . .
جُم به گُم آلیده ( تبدیل ) شده :
گُم شدن = به میان مردم رفتن و ناپدید شدن
جُم ، جَم شده در واژهء جَمشید: شید= نور
جَم<جام: آوند="" و="" ظرفی="" که="" همه="" از="" آن="">
جام جَم : جامی که همه چیز رانشان میدهد
جام< گام: باهم، دسته جمعی: همگام
هور
همان خور و خورشید است
مینهء مگاشی ( معنی مجازی ) آن در جُم هور :
مردم یا جمعی که به خورشید و نیروی ( نور ) آن باور دارند که این نور و نیر ( نیرو ) زندگی بخش است ، باید به همدیگر نور و نیر/نیرو برسانند هم از نگر تَنی و گِنشی ( جِنسی ) هم زِهنی ( ذِهنی )
و اَندیشه ای ( روشنگری کردن = با نور تاریکی را روشن کردن )
- ای= پسوند خویشوندی ( نسبت )

جُمهوری یا جُمهوریت نوعی حکومت است که در آن مسئولین حکومتی موروثی انتخاب نشوند، ریاست کشور با رای مستقیم یا غیر مستقیم مردم برگزیده شده و دوران تصدی او محدود باشد.
در ایران هر چهار سال یک بار با رفراندوم عمومی ( انتخابات ) رئیس جمهور تعیین می گردد.
حکومته مردم به جای حاکم
توده مردمی
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
گوماری ( کردی )
رَجیستوم ( رجی rajy اوستایی = حکومت + ستوم از سنسکریت: سْتُمَ= اکثریت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس