جزء

/joz~/

مترادف جزء: پاره، تکه، قطعه، شمه، عنصر

متضاد جزء: کل

برابر پارسی: بخش، بند، پاره، لخت

معنی انگلیسی:
clause, appurtenance, component, fragment, ingredient, member, part, particularity, section, segment

لغت نامه دهخدا

جزء. [ ج َزْءْ ] ( ع مص ) بخش کردن و پاره پاره نمودن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پاره پاره کردن. ( دهار ) ( ناظم الاطباء ). تقسیم و تجزیه کردن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || محکم بستن. ( ازمتن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد از قاموس ). || جُزء چیزی را گرفتن. ( از ذیل اقرب الموارد ). || بسنده کردن و قناعت کردن به چیزی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). جُزء. ( از متن اللغة ). رجوع به جُزء شود و بدین معنی با باء آید، چنانکه در «جزاء بالشی ٔ»؛ بسنده کرد به آن چیز. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ساقط کردن ، چنانکه در «جزاء الشعر»؛ یعنی ساقط کرد تمام یک جزء از آن شعر را. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || ( اصطلاح عروض ) حذف کردن دو جزء از یک بیت است همچون حذف کردن عروض و ضرب و آن را مجزو نامند. ( از تعریفات جرجانی ). و نزد اهل عروض ، ساقط کردن ضرب و عروض است از بیت و شعری را که جَزْء در آن روی داده مجزو نامند و اصل بحر مقتضب چهار «مستفعلن مفعولات ُ» باشد و آن بحر در شعر عرب جز بصورت مجزو نیاید. در کتاب عروض سیفی اینچنین ذکر شده است و در برخی از رسائل عروض عربی چنین آمده : مجزو یک بیت شعر است که جزء از آن افتاده باشد، خواه سداسی و خواه رباعی باشد. و برگشت هر دو به یک امر است و مؤید این معنی گفته صاحب عنوان الشرف است که گوید: مجزو بیتی را گویند که عروض و ضرب آن ساقط شده باشد. لیکن در رساله قطب الدین سرخسی آمده که : جَزْء ناقص بودن یکسوم اجزاء بیت باشد و بنابراین جزء جز در بحر مسدس متصور نیست. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

جزء. [ ج ُزْءْ ] ( ع اِ ) پاره و بخش. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). پاره. ( ترجمان القرآن عادل بن علی ). چیزیست که کل متقوم است یعنی بعض. ( دهار ). نصیب و پاره ای ازشی ٔ. ( از متن اللغة ). بخش و واچدا و واچشا و حصه و بهره و قسمت و ذره و ریزه و یک قسمت از چند قسمت. ( ناظم الاطباء ). برخ. لخت. برخی. نصیب. بعض. بهر. بهره.قسم. قطعه. پاره ای از کل. مقابل کل. ضد کل. آنچه ازاو و غیر او کل ترکیب شود. ( یادداشت مؤلف ). جَزْء.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، اَجْزاء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || یک قسمت از سی قسمت قرآن. ( ناظم الاطباء ). قرآن را بر سی قسمت تقسیم کرده اند و هر قسمتی را جزء خوانند و هر جزء چهار حزب است. ( از یادداشت مؤلف ). || آنچه امروز خارج قسمت گویند: حصت مردی از آن پنج درم باشد و این را قسم خوانند و نیز جزء خوانند. ( از التفهیم بیرونی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ معین

(جُ ) [ ع . ] (اِ. ) بخشی از چیزی ، پاره ای از شی ء مق کل . ج . اجزاء.
(جُ ) [ ع . ] (اِ. ) بخشی از چیزی ، پاره ای از شی ء. ج . اجزاء.

فرهنگستان زبان و ادب

{component} [شیمی، مهندسی بسپار] بخشی از یک مخلوط
{details/ detail} [هنرهای تجسمی] در هنرهای زیبا، بخش یا بخش هایی از یک اثر هنری که در کل اثر شاخص باشد متـ . جزئیات
{element} [مهندسی عمران] هریک از اعضای تشکیل دهندۀ یک سازه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بخش معینی از یک مرکب را جزء آن می گویند.
بخشی معین از مرکب را می گویند. معنای اصطلاحی جزء جزء به بخشی معین از شی ء مرکب اطلاق می شود؛ چنان که به قسمتهای مختلف یک جزء بعض می گویند. توضیح کامل جزء جزء گاهی در مقابل شرط به کار می رود، مانند اجزای نماز، از قبیل رکوع و سجود در مقابل شرایط آن، همچون طهارت و روبه قبله بودن. تفاوت جزء با شرط در این کاربرد آن است که جزء ماهیت شی ء مرکب را تشکیل می دهد؛ لیکن شرط خارج از ماهیت شی ء مرکب می باشد؛ هرچند در صحت آن دخیل است. جزئیات مقاله حاضر در این مقاله به برخی احکام جزء که در بابهای طهارت، صلات و وصیت آمده، اشاره می کنیم و تفصیل آن در مدخلهای مربوط خواهد آمد. جزء و طهارت واجب است اجزای جدا شده از میت با خود او دفن گردد. بر اجزای دارای حیات که از موجود زنده جدا می شود حکم میت جاری می گردد و در نتیجه نجس خواهد بود و مس آن در صورتی که استخوان داشته باشد بنابر مشهور موجب وجوب غسل مس میت است. جزء و صلات اخلال عمدی به اجزای واجب نماز، مانند قرائت و اخلال، مطلقا حتی از روی سهو در اجزای رکنی، از قبیل رکوع و دو سجده موجب بطلان نماز است . قضا ی اجزای فراموش شده جز در فراموشی یک سجده و تشهد واجب نیست. جزء و نیتدر اینکه نیت از اجزای عبادت است یا از شرایط آن، اختلاف است. جزء و قرآن بسم اللّٰه الرحمٰن الرحیم در ابتدای هر سوره- جز سوره توبه که بسم اللّٰه ندارد- آیه ای مستقل و جزء سوره است؛ هرچند از برخی قدما نقل شده که در غیر سوره حمد جزء سوره نیست . جزء و وصیت کسی که به جزئی از مالش برای دیگری وصیت کرده، بدون آنکه مقدار آن را معین کند، در اینکه باید یک دهمِ ثلث مالش را به او بدهند یا یک هفتمِ آن را، در مسئله دو قول است.

[ویکی اهل البیت] جزء در لغت به معنای بخشی از کل است و بسته به جایی که به کار می رود می تواند منظور از آن یکی از موارد زیر باشد:
1. جزء (قرآن) : نوعی تقسیم بندی قرآن کریم
2. جزء (حدیث): گونه ای از کتابهای حدیثی

[ویکی الکتاب] معنی جُزْءٌ: جزء - قسمت
معنی جِذْعِ: تنه درخت خرما
معنی فَصَّلْنَاهُ: آن جزء جزء کردیم - آن رامفصل بیان کردیم - آن را در نهایت روشنی بیان کردیم
معنی أَلْقِهْ: بینداز(هاء در آن هاء سکت است و جزء کلمه نمی باشد)
معنی مُقْتَسِمِینَ: قسمت کنندگان - جزء کنندگان - تفرقه افکنان
معنی مُفَصَّلاًَ: به صورت روشن و واضح - جزء به جزء شده - فصل به فصل شده - به تفصیل بیان شده(تفصیل به معنای روشن ساختن معانی و رفع اشتباه از آن است ، به نحوی که اگر خلط و تداخلی در آن معانی شده و در نتیجه مراد و مقصود مبهم شده باشد آن خلط و تداخل را از بین ببرد )
معنی مُّفَصَّلَاتٍ: به صورت روشن و واضحها - جزء به جزء شده ها - فصل به فصل شده ها- به تفصیل بیان شده ها(تفصیل به معنای روشن ساختن معانی و رفع اشتباه از آن است ، به نحوی که اگر خلط و تداخلی در آن معانی شده و در نتیجه مراد و مقصود مبهم شده باشد آن خلط و تداخل را از بین ب...
معنی یُفْرَقُ: جزء جزء می شود (به تمام جزئیاتش پرداخته می شود) - فیصله می یابد (از فرق به معنای جدا کردن چیزی از چیز دیگر است ، به طوری که از یکدیگر متمایز شوند.عبارت "فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ " یعنی : در آن شب هر کار استواری [به اراده خدا] فیصله مییابد...
معنی سَائِبَةٍ: شتری که ده شکم زاییده باشد(جزء حیواناتی است که اعراب جاهلیت کشتن و خوردن آن وسوار شدن بر آن را بر خود حرام کرده بودند)
معنی سُلْطَانِیَهْ: قدرت و توانم (هاء در آن هاء سکت است و جزء کلمه نمی باشد وتنها برای حفظ حرکت حرف آخر اضافه شده است )
معنی حَامٍ: شتر نری که آنرا بر ناقهها میجهانیدند (جزء حیواناتی است که اعراب جاهلیت کشتن و خوردن آن را بر خود حرام کرده بودند)
معنی وَصِیلَةٍ: ماده شتری که در یک شکم دو بچه بزاید(جزء حیواناتی است که اعراب جاهلیت کشتن و خوردن آن را بر خود حرام کرده بودند)
تکرار در قرآن: ۳(بار)
پاره. تکّه. برای جهنم هفت در است برای هر در از آنها قسمتی است قسمت شده . منظور از جزء در اینجا فرزند است به دلیل آیه بعدی که می‏گوید «اَم اَتَّخَذَ مِمّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ اَصْفیکُمْ بِالْبَنینَ». این کلمه تنها سه بار در قرآن عظیم آمده است حجر :44، بقره: 260، زخرف:15.

[ویکی فقه] جزء (ابهام زدایی). واژه جزء ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • جزء (علوم قرآنی)، جزء، نوعی تقسیم بندی قرآن کریم ، ابداع مسلمانان برای تسهیل قرائت و حفظ قرآن • جزء (تألیفات حدیثی)، جُزء، عنوان مشترک طیفی از تألیفات حدیثی دارای وجه مشترک محدود بودن حجم و دور بودن از جامعیت• جزء (فقه)، به معنای بخشی معین از مرکب یا در مقابل شرط و دارای کاربرد در ابواب مختلف فقهی
...

[ویکی فقه] جزء (تالیفات حدیثی). جُزء، عنوان مشترک طیفی از تألیفات حدیثی که وجه مشترک آن ها محدود بودن حجم و دور بودن از جامعیت است.
جزء نزد محدثان عبارت از صورت تألیف شدۀ احادیثی است که از فردی واحد از صحابه ، تابعین یا عالمان پسین نقل شده باشد، یا از حیث موضوع به مطلبی واحد از مطالب مورد بحث در کتـب جامـع ــ البته بـا امکان بسطـی بیشتـر ــ اختصاص یابد، مقید به محدودیت خاصی از علو اسانید ــ مانند ثنائیات و عشاریات ــ و یا صرفاً متضمن برخی فوائد حدیثی باشد.
انواع جزءهای حدیثی
جزء های حدیثی خود بر چند گونه اند: جزءهایی که در تقابل با کتب مسانید محدود خود را به بخشی از مسانید اختصاص داده اند، جزءهایی که در تقابل با جوامع محدودۀ خود به بخشی از موضوعات اختصاص دارند، جزءهایی که به اوصاف خاصی در سند مقید هستند، و جزءهایی که صرفاً مجموعه ای کوچک از احادیث اند، بدون آن که به انتخاب خاصی مقید باشند.
کاربرد واژه نزد محدثان
نزد محدثان «جزء» نوعی عنوان برای یک نوشته نیست و بسیاری از اجزاء ممکن است عنوان هایی دیگر را برخود حمل کنند؛ در واقع جزء اصطلاحی است که می تواند طیف وسیعی از کتابهای بدون عنوان را در خود جای دهد و از سدۀ ۳ق/۹م به بعد جایگزین اصطلاحات مبهمی مانند کتاب، صحیفه و نسخه شده است. در مجموع می توان گفت بیش تر ملاک های تدوین که در کل میراث حدیثی وجود دارد، در مقیاسی کوچک تر در تدوین اجزاء حدیثی دیده می شود و اجزاء با توجه به حجم اندک، زمینه ای برای تحقق این تنوع تألیفی بوده اند.
اجزاء حدیثی و کتاب سازی
...

[ویکی اهل البیت] جزء (حدیث). جزء (جمع آن : اجزاء) به گونه ای از کتاب های حدیثی گفته می شود که غالباً حجم کمی دارد. این کتابها یا شامل روایاتی است که از راوی واحدی (از صحابه ، تابعین و غیر از آنان ) نقل شده است یا اسناد مختلف یک حدیث در آن بررسی می شود. بر این اساس می توان گفت که بین اجزای حدیثی و کتابهای مُسنَد (مَسانید) رابطه عموم و خصوصِ مِن وجه وجود دارد زیرا بنابر تعریف ، مسانید کتابهایی هستند که در آنها فقط روایات صحابه به ترتیب الفبایی نامِ ایشان یا سابقه آنان در اسلام در بخشهایی مجزا آمده است ، بنابراین هر کدام از این بخشها به تنهایی جزئی است که از روایات یک صحابی فراهم آمده و هر مسند نیز شامل مجموعه ای از این اجزاست .
برخی از جزءهای حدیثی شامل روایاتی هستند که از راویان مختلف ، درباره موضوع خاصی نقل شده اند، مانند جزءٌ فی اتباع السنّة و اجتناب البِدَع تألیف محمدبن عبدالواحد مَقدسی ، جزءٌ فی صلاة الضُحی تألیف عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی (کویت 1407) و جزءُ القراءة خلف الامام تألیف احمد بن حسین بیهقی .
برخی مجموعه های حدیثی نیز به سبب ویژگی هایی در سند یا متن یا تعداد روایاتشان ، عناوین خاصی دارند و در شمار کتب اجزا قرار می گیرند، همچون «اربعونیات » (شامل چهل حدیث به همراه شرح آنها)، «ثلاثیات » (که در سند روایاتشان بین مؤلف تا معصوم سه راوی فاصله است )، «فوائد» (مشتمل بر احادیث مختلفی در ابواب متنوع همراه با رعایت برخی نکات سندی و متنی ) و «احادیث عددیه ».
با توجه به این تعاریف ، به نظر می رسد که این گونه کتابها را از آن رو جزء نامیده اند که در واقع جزئی (بخشی ) از کتابهای جامع حدیث هستند زیرا کتبِ جامع ، احادیث بسیاری دارند که به حسب موضوع دسته بندی شده اند و در هر باب از آنها نیز طرق مختلف یک روایت ، دست کم بر اساس طرق روایی مؤلف جامع آمده است . از این گذشته در روایات این کتب ویژگیهای سندی و متنی یاد شده نیز هست که پس از استخراج از کتاب جامع با نام دیگری می توان از آنها یاد کرد.
آقا بزرگ تهرانی بنا بر تتبعی که در کتب اصلی رجال شیعه نموده ، آثار حدیثی راویان شیعی را ــ که از آنها با عناوینی چون «اصل »، «کتاب » و «کتاب النوادر» یاد شده نیز از اجزای حدیثی دانسته است .، گرچه نام برخی دیگر از آثار حدیثی مؤلفان شیعی را که با عنوان «جزء» در منابع قدیم فهرست شده اند، نیز آورده است .
بنابر نظر عتر (همانجا)، تألیف جزءِ حدیثی توانایی علمی مؤلف را نشان می دهد زیرا پرداختن به موضوعی جزئی به احاطه و ژرف نگری همه جانبه نیاز دارد.

[ویکی فقه] جزء (علوم قرآنی). جزء، نوعی تقسیم بندی قرآن کریم که مسلمانان برای تسهیل قرائت و حفظ قرآن ابداع کرده اند، و نیز نام گونه ای از آثار حدیثی است.
به جز دو تقسیمِ آیه و سوره ، که در خود قرآن به آنها اشاره شده، مشهورترین تقسیمات ابداعی مسلمانان برای قرآن ، جزء، حزب ، رُبع و رکوع است . در برخی قرآن ها و کتاب های علوم قرآنی ، تقسیمات دیگری (نظیر وِرد، ثُمن ، مَنزِل ، قیراط و نَقْزَه ) نیز وجود دارد که چندان مشهور نیستند.

تقسیم بندی قرآن در زمان پیامبر
پاره ای از روایات تاریخی ، حاکی از آن است که در دوران پیامبر اکرم ، قرآن به بخشهایی تقسیم شده بود. در این تقسیم بندی ، که برحسب سوره ها صورت گرفته ، قرآن هفت حزب بوده است : حزب اول سه سوره ، شامل سوره های بقره ، آل عمران و نساء؛ حزب دوم پنج سوره ، شامل سوره های مائده ، اَنعام ، اَعراف ، اَنفال و توبه ؛ حزب سوم هفت سوره ، شامل سوره های یونس ، هود، یوسف ، رعد، ابراهیم ، حِجْر و نحل ؛ حزب چهارم نه سوره ، شامل سوره های اِسراء، کهف ، مریم ، طه، انبیاء، حج ، مؤمنون ، نور و فرقان ؛ حزب پنجم یازده سوره ، شامل سوره های شعراء، نمل ، قَصص ، عنکبوت ، روم ، لقمان ، سجده ، احزاب ، سبأ، فاطر و یس ؛ حزب ششم سیزده سوره ، شامل سوره های صافات ، ص، زمر، غافر، فُصِّلت ، شوری ، زُخرُف ، دُخان ، جاثیه ، اَحقاف ، محمد، فتح و حُجُرات ؛ و حزب هفتم (حزب مفصَّل )، از سوره ق تا آخر قرآن ، البته طبق برخی روایات شیعی ، حزب مفصّل ۶۷ یا ۶۸ سوره آخر قرآن را شامل می شده است .

تقسیم بندی فردی
ظاهراً در آن زمان هر مسلمانی ، به فراخور حال خود، برای تلاوت یا حفظ روزانه قرآن از تقسیم بندی خاصی استفاده می کرده است . این تقسیم بندیها فردی بوده و به احتمال زیاد یکسان نبوده است. مثلاً، از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که مصحف ایشان چهارده جزء داشته است .

تقسیم بندی بر اساس تعداد حروف
...

[ویکی فقه] جزء (فقه). بخش معینی از یک مرکب را جزء آن می گویند.
بخشی معین از مرکب را می گویند.

معنای اصطلاحی جزء
جزء به بخشی معین از شی ء مرکب اطلاق می شود؛ چنان که به قسمتهای مختلف یک جزء بعض می گویند.

توضیح کامل جزء
جزء گاهی در مقابل شرط به کار می رود، مانند اجزای نماز، از قبیل رکوع و سجود در مقابل شرایط آن، همچون طهارت و روبه قبله بودن. تفاوت جزء با شرط در این کاربرد آن است که جزء ماهیت شی ء مرکب را تشکیل می دهد؛ لیکن شرط خارج از ماهیت شی ء مرکب می باشد؛ هرچند در صحت آن دخیل است.

جزئیات مقاله حاضر
...

[ویکی شیعه] جزء (قرآن). جزء یکی از معیارهای تقسیم قرآن. هر جزء معادل یک سی ام قرآن کریم و تقریباً معادل بیست صفحه از آن به خط عثمان طه است. هر جزء به چهار حزب و هر حزب به چهار ربع حزب تقسیم می شود. جزء سی ام با داشتن ۳۷ سوره بیشترین تعداد سوره را دارا است. در برخی فرهنگ ها، جزء های قرآنی را به نام شماره آن جزء یا به نام کلمه آغازکننده جزء می خوانند.
جزء به معنای بخش و قسمت است و در صورت استفاده در کنار قرآن (به صورت جزء قرآن) به معنای یک سی ام از قرآن است. در برخی فرهنگ ها، جزء های قرآنی را به نام شماره آن جزء یا به نام کلمه آغازکننده جزء می خوانند؛ مثلا «عَمّ جُزء» به معنای جزء سی ام است که با «عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ» آغاز می شود.

[ویکی اهل البیت] جزء (قرآن). جزء، نوعی تقسیم بندی قرآن کریم است که مسلمانان برای تسهیل قرائت و حفظ قرآن ابداع کرده اند.
به غیر از دو تقسیمِ آیه و سوره که در خود قرآن به آنها اشاره شده ، مشهورترین تقسیمات ابداعی مسلمانان برای قرآن ، جزء، حزب ، رُبع و رکوع است . در برخی قرآنها و کتابهای علوم قرآنی ، تقسیمات دیگری نیز وجود دارد که چندان مشهور نیستند.
پاره ای از روایات تاریخی ، حاکی از آن است که در دوران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، قرآن به بخشهایی تقسیم شده بود. در این تقسیم بندی که بر حسب سوره ها صورت گرفته ، قرآن هفت حزب بوده است :
ظاهراً در آن زمان هر مسلمانی به فراخور حال خود برای تلاوت یا حفظ روزانه قرآن از تقسیم بندی خاصی استفاده می کرده است . این تقسیم بندی ها فردی بوده و به احتمال زیاد یکسان نبوده است . مثلاً، از امام جعفرصادق علیه السلام نقل شده که مصحف ایشان چهارده جزء داشته است .
در سده اول هجری ، در دوره حجاج بن یوسف (متوفی 95)، قرآن بر اساس تعداد حروفش به دو، سه ، چهار و هفت بخش تقسیم شد. پس از حجاج ، دیگران به پیروی از شیوه او در تقسیم قرآن ، تقسیمات دو، سه ، چهار، پنج ، شش ، هفت ، هشت ، نه و ده جزئی قرآن را ابداع کردند.
ابن جوزی تقسیمات جزئی تری را هم ذکر کرده است . ظاهراً غرض اصلی از همه این تقسیمات ، تعیین مقداری از قرآن بوده که یک مسلمان باید روزانه قرائت کند. ابن ندیم نام برخی کتابهایی را که در قرنهای دوم و سوم هجری در این باره تألیف شده ، آورده است .
بعدها برای سهولت بیشتر، قاریان و حافظان تقسیم سی جزئی قرآن را بکار بستند. این تقسیم بنابر قول ابن المنادی (متوفی 336) مبتنی بر تعداد حروف بوده ولی بعداً مردم تقسیم بندی شصت گانه را بر مبنای کلمات ابداع کردند. تقسیمات دیگری هم که از این تقسیم بندی شصت گانه نشئت گرفته مبتنی بر تعداد کلمات است . در همگی این تقسیمات از واژه جزء استفاده شده است .

دانشنامه آزاد فارسی

جزء (Component)
(یا: مؤلّفه) ۱. بخشی مجزا از یک سیستم یا یک ساختار بزرگ تر. ۲. یک روتین نرم افزاری۱ مدولار۲ که قبلاً کامپایل۳ شده و به طور پویا۴ به برنامه وصل شده است و می توان آن را با سایر اجزای برنامه یا برنامه های دیگر استفاده نمود.
Routin ProgramModularCompiledynamic

مترادف ها

part (اسم)
پا، نقطه، جزء، قطعه، پاره، بخش، عضو، برخه، شقه، نصیب، جزء مرکب چیزی، جزء مساوی، اسباب یدکی اتومبیل، نقش بازگیر

portion (اسم)
سهم، جزء، قسمت، اری، تکه، قطعه، پاره، بخش، برخه، شقه، بهره، نصیب

clause (اسم)
ماده، شرط، جزء، بند، فصل، قضیه، جزئی از جمله

appurtenance (اسم)
ضمیمه، متعلقات، دستگاه، اسباب، جهاز، جزء، حالت ربط و اتصال

gadget (اسم)
اسباب، جزء، ابزار، مکانیکی، الت کوچک

component (اسم)
جزء، مولفه، ترکیب کننده، ترکیب دهنده

ingredient (اسم)
جزء، جزء ترکیبی، ذرات

member (اسم)
جزء، شعبه، اندام، بخش، عضو، کارمند

detail (اسم)
جزء، فقره، تفصیل، جزئیات، تفاصیل، حساب ریز

sector (اسم)
جزء، ناحیه، بخش، محله، قطاع، قطاع دایره، قسمتی از جبهه

gizmo (اسم)
اسباب، جزء، ابزار، مکانیکی، الت کوچک

فارسی به عربی

تفصیل , جزء , عضو , مکون
( جزء (اجزای ) ) ادات

پیشنهاد کاربران

خرده، تکه
پیشنهاد واژه:
پاروَند = جزء، مولفه / برابر واژه Bestandteil در زبان آلمانی
جزئی از . . . ، مولفه ای از . . . = پاروندی از . . .
نکته 1 ) : پاروَند از دو تکواژ ( پار ) و ( وَند ) ساخته شده است که تکواژ ( پار ) دیسه پیشوندی واژه ( پاره ) است و ( وَند ) بُن کنونی کارواژه ( وَستن ) یا همان ( بستن ) می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته2 ) : می توان کارواژه ( پاروَستن ) و همچنین واژگانی چون ( پاروَسته ) و. . . را بکار گرفت.

یکی از
جزء یعنی قسمت . تکه. پاره .
پراکندن
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پاژ ( کردی )
کَسو ( اوستایی )
گَلا ( سنسکریت: کَلا )
پِهاج ( سنسکریت: بْهاجَ )

بپرس