جریحه دار

/jarihedAr/

مترادف جریحه دار: افگار، خسته، زخمدار، زخمناک، زخمی، مجروح

برابر پارسی: زخمدار

معنی انگلیسی:
wounded

لغت نامه دهخدا

جریحه دار. [ ج َ ح َ / ح ِ ] ( نف مرکب ) در تداول فارسی ، زخمی. مجروح.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه زخم برداشته مجروح خسته : ( ( قلبش را جریحه دار کرد. ) )

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) مجروح .

فرهنگ عمید

آزرده.

مترادف ها

wounded (صفت)
خسته، مجروح، جریحه دار

فارسی به عربی

خام

پیشنهاد کاربران

جریحه دار: دل آزرده هم میشه گفت
جریحه همون زخمی کردنه اما زمانی که به زبان پارسی اومده فقط برای احساسات به کار برده شده و واژه ی برابرش همون زخمی کردن احساسات یا زخمناک کردن احساساته
crushed
جریحه دار
?Wasn't Mr. Cantrell just crushed
آقای مانترا غرورش جریحه دار شده؟

بپرس