جان بخش

/jAnbaxS/

مترادف جان بخش: جان افزا، جان پرور، روح انگیز، روحبخش، روح پرور

معنی انگلیسی:
bestowing life, bestower of life, life - bestowing, life-giving, regenerative, refreshments, vital

فرهنگ اسم ها

اسم: جان بخش (پسر) (فارسی) (تلفظ: jān bakhš) (فارسی: جانبخش) (انگلیسی: jan bakhsh)
معنی: زنده کننده، ویژگی آن که موجب شادی، آرامش و تازگی روح می شود و لذت بخش و خوشایند است
برچسب ها: اسم، اسم با ج، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

جان بخش. [ جام ْ ب َ ] ( نف مرکب ) بخشنده جان. ( شرفنامه منیری ) ( ناظم الاطباء ). حیات دهنده. زنده کننده. جان بخشنده. جان دهنده ( در مورد پروردگار و مجازاً درباره دیگران ) :
بگفتندلشکر که ای پهلوان
بیزدان جان بخش و فرخ روان.
فردوسی.
جان بخش و جان ستان ملکی ملک را ملک
آن به بود که باشد جانبخش و جان ستان
جان بخش و جان ستان بحقیقت بود خدای
تو سایه خدائی و باشی هم این و آن.
سوزنی.
جان بخش ابوالمظفر شاه اخستان که هردم
با عهد او بقا را پیمان تازه بینی.
خاقانی.
شاه جان بخش است و ما بر شاه جان کرده نثار
آب بفزودن بدریا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
جان بخش جهانیان دم تست
این جان عزیز همدم تست.
نظامی.
چو الب ارسلان جان بجان بخش داد
پسر تاج شاهی بسر برنهاد.
سعدی.
خسروا پیرانه سرحافظ جوانی میکند
بر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو.
حافظ.
|| مفرح و تازه کننده روان. ( ناظم الاطباء ) :
نکهت جان بخش دارد خاک کوی دلبران
عارفان آنجا مشام عقل مشکین میکنند.
حافظ.
دل کز لب جان بخش بتی طالب کام است
دندان بجگر برده در اندیشه خام است.
شاپور تهرانی ( از ارمغان آصفی ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) بخشند. جان حیات دهنده زنده کننده ( غالبا صفت خدای تعالی آید ).

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] آنچه باعث نشاط و تقویت روح و روان شود، جان پرور.
۲. زنده کننده.
۳. (اسم، صفت ) [قدیمی] بخشندۀ جان.
۴. [قدیمی، مجاز] یکی از صفات باری تعالی.

واژه نامه بختیاریکا

جُوَش

پیشنهاد کاربران

بپرس