جام جم یا جام جهان نما در شاهنامه منسوب به جمشید نیست بلکه فردوسی آن را به کیخسرو نسبت کرده است :
تاکی زکاس ذویزن گاهی عسل گاهی لبن
می کش بسان تهمتن اندر عجم از جام جم.
سنائی.
جام جم خاص تست خاقانی دردی دهر دلگسل چه خوری ؟
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 856 ).
زان جام جم که تا خط بغداد داشتی بیش از هزار دجله مزیدم بصبحگاه.
خاقانی.
گر چه خرد در خطا است بر خط می دار سرتا خط بغداد ده دجله صفت جام جم.
خاقانی ( ایضاً ص 387 ).
عمر جام جم است کایّامش بشکند خرد پس ببندد خوار.
خاقانی.
آن جام جم پرورد کو، آن شاهدرخ زرد کوآن عیسی هر دردکو، تریاق بیمار آمده.
خاقانی.
ما بمستی جام جم برداشتیم.عطار.
سخن میرفت دوش از لوح محفوظنگه کردم چو جام جم نباشد.
عطار.
بسعی ای آهنین دل مدتی باری بکش کآهن بسعی آئینه گیتی نماو جام جم گردد.
سعدی.
روان تشنه ما را بجرعه ای دریاب چو میدهند زلال خضر ز جام جمت.
حافظ.
سالها دل طلب جام جم از ما میکردآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد.
حافظ.
حافظ مرید جام جم است ای صبا برووز بنده بندگی برسان شیخ جام را .
حافظ.
دلی که غیب نمایست و جام جم داردز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد.
حافظ.
جام جم آئینه دار کاسه زانوی ماست ما چو طفلان هر طرف بهر تماشا میرویم.
صائب.
جهان ای برادر چو جام جم است نماینده سیرت مردم است.
ادیب پیشاوری.
|| کنایه از دهان : بطاق دو ابرو برآورده خم
گره بسته بر خنده جام جم.
نظامی.
|| جام شراب. ( مزدیسنا ).