که من قیصری را به فرمان شوم
بترسم ز تهدید و پیچان شوم.
فردوسی.
چنین گفت رستم به پولادوندکه تاچند این بیم و تهدید و بند.
فردوسی.
بهر تهدید سگدلان نفاق شیر چرخش بر آستان بستند.
خاقانی.
ناله سرنا و تهدید دهل چیزکی ماند بدان ناقور کل.
مولوی.
به تهدید اگر برکشد تیغ حکم بمانند کروبیان صم و بکم.
سعدی ( بوستان ).
نوآموز را ذکر و تحسین و زه ز توبیخ و تهدید استاد به.
سعدی ( بوستان ).
رجوع به ترکیبهای این کلمه شود.