تعمیم

/ta~mim/

مترادف تعمیم: شمول، عمومیت، فراگیر، کلیت تخصیص ، فراگیر کردن، عمومیت دادن

متضاد تعمیم: تجوید، تخصیص

معنی انگلیسی:
generalization, generality

لغت نامه دهخدا

تعمیم. [ ت َ ] ( ع مص ) مهتر گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || عمامه پوشانیدن. ( دهار ) ( آنندراج ). عمامه پوشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). عمامه پوشانیدن و عمامه بسر بستن. ( از منتهی الارب )( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). یقال : عمم الرجل ( مجهولاً )؛ ای سود لأن العمائم تیجان العرب کما قیل فی العجم توج و کذا عمم رأسه ؛ ای الفت علیه عمامة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || کف برآوردن شیر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تشبیهاً بالعمامة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || همه را فرارسیدن.( تاج المصادر بیهقی ). همه را فارسیدن. ( زوزنی ). همه را رسانیدن. ( دهار ). همه را فرارسیدن. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). ضد تخصیص. ( از اقرب الموارد ). عام وشامل گردانیدن چیزی را. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

شامل همه گردانیدن، همگانی کردن، عمومیت دادن
۱ -( مصدر ) وا رسیدن همه رس بودن فرا گرفتنشامل همه کردن عمومیت دادن مقابل تخصیص . ۲ -( اسم ) وارسی شمول عمومیت . جمع : تعمیمات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) عمومیت دادن .

فرهنگ عمید

شامل همه گردانیدن، همگانی کردن، عمومیت دادن.

فرهنگستان زبان و ادب

{generalization} [روان شناسی] فرایند ساختن یک مفهوم یا حکم یا اصل یا نظریه از تعداد محدودی موارد خاص و به کار بردن آن به طور گسترده تر برای یک گروه کامل از اشیا یا رویدادها یا افراد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تعمیم یعنی توسعه دادن و همه را شامل گردانیدن.که از آن به مناسبت در بابهای صلات، نکاح، مزارعه و وکالت سخن رفته است. تعمیم در دعا مستحب است؛ بدین گونه که دعا کننده، دیگر مؤمنان را نیز در دعای خود شریک و سهیم کند؛ چه اینکه این‏گونه دعا به اجابت نزدیک‏تر است. بر تعمیم در دعا برای امام جماعت تأکید بیشتری شده است. از شرایط استجابت دعوت مؤمن آن است که دعوت‏کننده دعوت خود را به فقرا نیز تعمیم دهد و در صورت اختصاص دعوت به توانگران، اجابت آن رجحان ندارد. مردی که از سوی زنی وکیل شده تا او را به عقد کسی درآورد، نمی‏تواند زن را برای خود عقد کند مگر آنکه زن تصریح به تعمیم مورد وکالت کرده باشد. در عقد مزارعه مزروع (آنچه زراعت می‏شود از گندم، جو و غیر آن) باید تعیین گردد و اگر تصریح به تعمیم آن شود عقد صحیح است و زراعتکار بین انواع زراعت مخیر خواهد بود.
۱. ↑ ذکری الشیعةج۳، ص۴۵۵.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۵۳۴.
...

[ویکی فقه] تعمیم (ابهام زدایی). واژه تعمیم ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تعمیم (فقه)، از اصطلاحات به کار رفته در فقه، به معنای توسعه دادن و همه را شامل گردانیدن• تعمیم (فلسفه اخلاق)، از اصطلاحات به کار رفته در فلسفه اخلاق، به معنای سرایت دادن برخورد در یک موقعیت به موقعیت های مشابه• تعمیم (روان شناسی)، از اصطلاحات به کار رفته در روان شناسی، به معنای سرایت یافتن رفتار در یک امر شرطی شده به موارد مشابه
...

[ویکی فقه] تعمیم (فقه). تعمیم یعنی توسعه دادن و همه را شامل گردانیدن.که از آن به مناسبت در بابهاى صلات، نکاح، مزارعه و وکالت سخن رفته است. تعمیم در دعا مستحب است؛ بدین گونه که دعا کننده، دیگر مؤمنان را نیز در دعاى خود شریک و سهیم کند؛ چه اینکه این‏گونه دعا به اجابت نزدیک‏تر است.
۱. ↑ ذکری الشیعةج۳، ص۴۵۵.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۵۳۴.
...

دانشنامه عمومی

تعمیم[ ۱] ( به انگلیسی: Generalization ) نوعی انتزاع است که بواسطه آن ویژگی های مشترک نمونه های خاص، به صورت مفاهیم یا بیانیه های همگانی فرمول بندی می شوند. [ ۲] [ ۳] تعمیم، فرض می کند که یک دامنه یا مجموعه ای از عناصر وجود دارد، همچنین فرض می کند که یک یا بیشتر ویژگی بین آن عناصر، مشترک است ( بنابراین یک مدل مفهومی را می سازد ) . از این رو، تعمیم مبنی اساسی برای همه استدلال های استنتاجی ( مخصوصا در منطق، ریاضیات و علوم ) است، در این موارد برای تعیین آنکه که آیا یک تعمیم برای یک وضعیت داده شده صحیح است یا نه، از یک فرایند راستی آزمایی استفاده می شود.
از تعمیم برای ارجاع به فرایند تعیین اجزای یک کل می توان استفاده کرد، تا تعیین شود که آیا به کل تعلق دارد یا نه. اجزایی که ممکن است هنگام جداسازی، غیر مرتبط تشخیص داده شوند، به صورت یک گروه کنار هم قرار می گیرند، تا با ایجاد یک رابطه مشترک به کل متعلق گردند.
با این حال، اجزا نمی توانند به یک کل تعمیم شوند مگر آنکه یک «رابطه مشترک» بین همه اجزا بر قرار گردد. این به آن معنی نیست که اجزا با هم مرتبط نیستند، بلکه یعنی تا کنون هیچ رابطه مشترکی برای تعمیم بر قرار نشده است.
مفهوم تعمیم کاربرد گسترده ای در رشته های مرتبط دارد، و همچنین تعمیم می تواند معنای خاصی در یک زمینه تخصصی داشته باشد ( مثلا تعمیم در روانشناسی، تعمیم در یادگیری ) . [ ۳]
به صورت کلی، اگر دو مفهوم مرتبط A و B داشته باشیم، آنوقت A یک «تعمیم» از B است ( یا به صورت هم ارز «B نوع خاصی از A است» ) اگر و تنها اگر هر دو این بیانیه ها برقرار باشد:
• هر نمونه از مفهوم B حتما یک نمونه از نیز مفهوم A هست.
• نمونه هایی از مفهوم A وجود دارند که نمونه مفهوم B نیستند.
برای مثال، مفهوم جانور یک تعمیم برای مفهوم پرنده است، زیرا هر پرنده یک جانور است، اما همه جانوران پرنده نیستند ( مثلا سگ ) . مفهوم «خصوصی سازی» در زیست شناسی را ببینید.
رابطه تعمیم و ویژه سازی ( جزئی سازی ) در واژه های متضاد فرانام و زیرنام بازتاب یافته است.
یک فرانام ( به انگلیسی: Hypernym ) به عنوان یک کل، به معنی یک کلاس یا گروه از نمونه های هم رتبه است، مثل درخت که برای «نمونه های هم رتبه» ای مثل درخت هلو یا درخت بلوط به کار می رود، یا واژه کشتی که برای «نمونه های هم رتبه» لنج و هم قایق و هم کشتی بخار به کار می رود.
عکس تعمیمعکس تعمیم
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

تعمیم (روان شناسی). تعمیم (روان شناسی)(generalization)
گسترش پاسخ از محرک اولیه به محرک های مشابه. پس از آن که جانداری پاسخ شرطی به محرکی را آموخت، ممکن است بدون آموزش بیشتر به محرک های مشابه نیز همان پاسخ را بدهد. مثلاً سگ سیاه بزرگی، کودکی را گاز بگیرد و کودک دیگر نه فقط از آن سگ که از هر سگ بزرگ دیگری هم بترسد. این پدیده را تعمیم می گویند. همچنین، ممکن است محرک هایی که شباهت کمتری با محرک اولیه دارند، موجب تعمیم کمتری شوند؛ مثلاً کودک از سگ های کوچک تر کمتر بترسد.

تعمیم (ریاضیات). تَعْمیم (ریاضیات)(generalize)
در ریاضیات، استخراج حکم یا قاعده ای کلی. در این حالت، نتایج خاص نمونه هایی از آن حکم اند. مثلاً ۳+۵=۵+۳ و ۱.۵+۲.۷=۲.۷+۱.۵ را مصادیقی از حکم کلیa+b = b+a می دانند و این حکم حاصل تعمیم آن هاست. همچنین، این اصطلاح به گسترده کردن دامنۀ مصادیق یک حکم نیز اطلاق می شود. مثلاً قانون یا قضیهای را که برای اعداد حقیقی بیان شده است به صورتی درمی آورند که شامل اعداد مختلط نیز بشود.

مترادف ها

extension (اسم)
مد، اضافی، بسط، توسعه، کشش، تمدید، گسترش، تعمیم، توسیع، تلفن فرعی

distribution (اسم)
پخش، بخش، اشاعه، توزیع، تعمیم

generalization (اسم)
تعمیم، کلیت بخشی

popularization (اسم)
تعمیم، اشتهار، محبوب سازی

فارسی به عربی

امتداد

پیشنهاد کاربران

عمومیت در جملات وحرف ها
در زمان حاکمیّت کلیسا وزمین را "مرکز جهان" ترویج میکردند چون "انسان خلیفة الله یا فرزند الله یا "ثالوث مُقدّس ( سه گانه خدائی ) "" عقیده دارند وهستند ودر بعض نقاط زمین این عقائد داشتند ودارند؛ این امر "غیر علمی" توسّط دانشمندان امروز میدانند وتعمیم میکردند که کلّ أمتها وتمدنها قبل از گالیلو به این عقائد وتوهمّات ایمان داشتند.
...
[مشاهده متن کامل]

این دروغ وتحریف تاریخ است. چون اکثر دانشمندان ومردم از قدیم الایام میدانند که زمین دور خورشید میچرخه وخورشید خیلی بزرگتر از زمین است وهمه کواکب گرده حتی زمین است.
"فلما رأی الشمسَ بازغة قال هذا ربی هذا أکبر. . . "
وعلّت این ترویج اکاذیب وتعمیم جهل وبی سوادی به همه مردم کهن دنیا اینکه دانشمندان یهود مانند نیوتن وآنشتاین و. . . توانستند جهان را از جهل نجات بدهند وأدیان توهّم بشراست!
وهیچ خالقی وجود ندارد وانسان باهوش زندگی وآینده خودش با"تکامل" تعیین میکنه!
دین گریزی برای سلطت انسان ( قوی ) بر جهان است.
آفت دین وعلم؛ قیاس وتعمیم است؛ چون ابزار قدرتمند "إبلیس الأبالیس الملعون".
تعمیم" پوشیدن لباس عمامة روحانی = تلبیس" با تعمیم"یکسان کردن همه" ( یک لفظ ) إشتباه نگیر.
وبا تعمیم"کور کردن دیگران را" ( بازهم یه لفظ هست ) إشتباه نگیرید.
. . .

مرتبط ساختن، بهمدیگه ربط دادن
interpolation
همگانش
عمومیت دادن
شمول، عمومیت، فراگیر، کلیت تخصیص ، فراگیر کردن، عمومیت دادن
‏آم = عام
آمیگ = عمومی
آمیگاندن = تعمیم دادن
آمیگانِش = تعمیم
آمیگانده = تعمیم داده شده
{واژه عام همان �هام� پهلوی است که به چم همه است ( برای نمونه �هام دبیره� = دبیره عموم ) . از این رو به نگرم می توان واژه عام را به ریخت �آم� نوشت}
...
[مشاهده متن کامل]

بن مایه: فرهنگ فارسی به پهلوی، استاد فره وشی
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست

تکرار باعث میشود گیرنده پیام به طور ناخود اگاه به تعمیم دست بزند ( کتاب تفکر سواد رسانه ای دهم )
در این جمله به معنای پخش کردن و عمومیت دادن
برابرنهاد پارسی ( تعمیم یافتن ) واژه ( همگانَسته شدن ) و برابر نهاد واژه ( تعمیم یافته ) واژه ( همگانَسته ) می باشد. برگرفته از رویه 163 نسک بنیادهای منطق نگریک ترگویه ای از شمس الدین ادیب سلطانی.
تعمیم، یک مفهوم ریاضی نیست؛ بلکه یک فرایند فکری است. تعمیم درواقع، شناخت یک الگو و به کار بردن آن در شرایط متفاوت است.
یعنی شامل شدن یک دسته در دستهی دیگر یا کلی بودن یک دسته و توان در بر گرفتن دستهی کوچک تر
یعنی استخراج حکم یا قاعده ی کلی
همگانی نمایی
فراگیرنمایی
عمومیت دادن
عمومیت بخشیدن
همه شمول دانستن
همگانی کردن
عمومی کردن
همگان پذیزی
همگانی کردن
فراگیرکردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس