بنابر

/banAbar/

معنی انگلیسی:
according to, from, under, upon, with, per

لغت نامه دهخدا

بنابر. [ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان وزوأبوش دستجرد شهرستان قم. 24کیلومتری شمال دستجرد دارای 198 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، بنشن ، شغل اهالی زراعت ، و سر راه فرعی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

دهی جزو دهستان وزوائ بوش دستجرد شهرستان قم ۲۴ کیلومتری شمال دستجرد است ٠ آب از قنات محصول : غلات بن شن . شغل زراعت سر راه فرعی ٠

مترادف ها

on (حرف اضافه)
روی، درباره، راجع به، بالای، سر، بر، به، بطرف، بنا بر، در روی، بعلت، برای، بر روی، در بر، بخرج، وصل

at (حرف اضافه)
در، نزدیک، بر حسب، سر، بر، به، بسوی، در نتیجه، بطرف، بنا بر، از قرار، پهلوی، بقرار

because of (حرف ربط)
بنا بر، بدین دلیل

فارسی به عربی

فی
آلی

پیشنهاد کاربران

از برای
به دلیل ، به علت
در اینجا منظور این است که معلول روی داد یا روی خواهد داد به علتِ. . . به دلیلِ. . .
واژه ی " بُنابَر" را می توان از آمیختنِ بُن و بَر [به چم علت و معلول] ساخت وبه جای واژه علیت به کار گرفت.
فرنود بُنابَر = برهان علیت
بر مبنای
be predicated on/upon something
در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ )
بنه بر این
در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ )
بنه بر
مترادف برحسب: براساس، برطبق، مطابق، موافق
برابر پارسی: به فراخور
معنی: بر طبق، مطابق، طبق، بر حسب، بقول، بعقیدهء
معانی دیگر: 1 - طبق، بنابر، 2 - به نسبت، به ترتیب

براساس، َ با توجه به

بپرس