بلندپروازی

/bolandparvAzi/

مترادف بلندپروازی: اوج طلبی، افزون خواهی، افزون طلبی، بیشی طلبی، جاه طلبی، عظمت طلبی، عظمت جویی

معنی انگلیسی:
ambition, flight

لغت نامه دهخدا

بلندپروازی. [ ب ُ ل َ پ َ ] ( حامص مرکب ) عمل و حالت بلندپرواز. ( فرهنگ فارسی معین ) :
ز چرخ صید کند نسر طایر و واقع
عقاب همت او از بلندپروازی.
سوزنی.
|| کنایه از لاف و گزاف و اظهار تجمل و خودنمایی و خودستایی.( ناظم الاطباء ) :
فریب حسن بتی را مخور که خوبی او
مثال زلف نماید بلندپروازی.
سلیم ( از آنندراج ).
من کجا وین بلندپروازی
سدره کی بلبل آشیان باشد.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
|| حرص و هوی و هوس. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بلندپرواز و بلندپروازی کردن شود.

فرهنگ فارسی

عمل و حالت بلند پرواز

فرهنگ عمید

۱. خودستایی.
۲. خودنمایی.
۳. آرزوی ترقی و عظمت داشتن.

مترادف ها

grandiloquence (اسم)
مبالغه، عبارت سازی، گزاف گویی، طمطراق، بلند پروازی، قلمبه نویسی

پیشنهاد کاربران

بپرس