بدمعامله


مترادف بدمعامله: کج باز، کج پلاس، کج معامله

متضاد بدمعامله: خوش معامله

لغت نامه دهخدا

بدمعامله. [ ب َ م ُ م َ / م ِ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) کسی که در معامله دارای کارهای ناپسند و زشت بود. ( ناظم الاطباء ). بدسودا، یعنی آنکه معامله بناراستی کند. ( آنندراج ). بَل . ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که معامله را بدرستی و سهولت انجام ندهد سخت معامله . بد منظر ( صفت ) آنچه بنظر بد آید بد نما بد نمود . بد منظری زشت بنظر آمدن بد نمایی بد نمود کردن.

فرهنگ عمید

کسی که در دادوستد سخت گیری یا نادرستی کند، بدحساب.

پیشنهاد کاربران

کج حساب . [ ک َ ح ِ ] ( ص مرکب ) بدمعامله . بدحساب . ( فرهنگ فارسی معین ) : کج حساب آنچه به ابرام برد از دگرست کام هرگز نگرفته ست چو ماهی قلاب . مخلص کاشی ( از آنندراج ) .

بپرس