باقرخان

/bAqerxAn/

لغت نامه دهخدا

باقرخان. [ ق ِ ] ( اِخ ) از شعرای پارسی گوی هندوستان و ازاحفاد امیر نجم ثانی است. او در زمان جهانگیر شاه میزیست و در اواسط قرن 11 هَ. ق. درگذشت. از اوست :
غالباً در هند زلف او طلسمی بسته اند
هر دل آواره کانجا رفت دیگر برنگشت.
( از قاموس الاعلام ترکی ج 2ص 1201 ).

باقرخان. [ ق ِ ] ( اِخ ) باقرخان خراسکانی از امرای آقا محمدخان قاجار در اصفهان. جعفرخان زند پسر صادق خان در اوائل ماه صفر 1200 هَ. ق. متوجه اصفهان شد و باقرخان خراسکانی که اصفهان را از طرف آقامحمدخان در تصرف داشت به قلعه طبرک پناهنده گردید و مدتی قلعه بمحاصره افتاد و آخر قلعه گشاده شد و باقرخان گرفتار گشت و به قتل رسید. و رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ، ص 361 شود.

باقرخان. [ ق ِ ] ( اِخ ) ( سالار ملی ) یکی از دو مدافع معروف تبریز ( مدافع دیگر ستارخان است ). قزوینی گوید: در مدت یازده ماه تمام از 23 جمادی الاولی 1326 تا اواسط ربیعالثانیه 1327 هَ.ق. در مقابل قشون عظیم دولتی که بحکم محمدعلی شاه تبریز را محاصره کرده بودند، در این مدت یازده ماهه ستارخان سردار ملی و همین باقرخان سالار ملی به همراهی اکثریت مردم شجاع از جان گذشته تبریز بانضمام عده کثیری از مجاهدین گرجی و ارامنه و قفقازی که از اطراف به مدد اهل تبریز روی آورده بودند شهر را مردانه دفاع نموده و با مقاومت شدید عدیم النظیر که چشم عالمی را فی الواقع خیره نموده بود حملات قشون دولتی را تقریباً در تمام مدت این یازده ماه که در اغلب روزها تجدید میشد رد کرده و حمله کنندگان را تا اردوی شان عقب میراندند و هر روز جمع کثیری از طرفین مقتول و مجروح می شدند تا بالاخره ملّیّون فاتح آمدند و قشون دولتی از اطراف تبریز برخاستند و بدین طریق اهالی تبریز در تحت سرکردگی ستارخان و باقرخان مشروطه را که بکلی در شرف زوال بود و در جمیع نقاط ایران شعله آن خاموش شده بود از دست استبداد محمدعلی میرزا و سرداران خونخوار و یغماگر او مثل شجاع نظام و رحیم خان چلبیانلو و حاج صمدخان شجاع الدوله و امثال ایشان بالاخره نجات دادند. پس از ختم غائله تبریز و انتقال ستارخان و باقرخان به طهران در واقعه مهاجرت ملیون از تهران به کرمانشاهان و از آنجا بقصر شیرین در اوایل جنگ عمومی اول ، باقرخان با جمعی از همراهان خود نیز جزو آن مهاجرین بودند. در مراجعت ثانوی عده مهاجرین بکرمانشاهان از جمله ایشان باقرخان بود. باقرخان با کسانش در دهی در ولایت کرمانشاهان منزل کرده بودند و شبی محض گذرانیدن وقت مجلس قماری با رفقا بر پا کرده بودندو بدون احتیاط پولها را در برد و باخت آشکارا به یکدیگر رد وبدل می کردند و صاحب منزل که یکی از رؤسای اکراد بوده این اعمال را می پاییده و ملتفت پول دار بودن آنها شده در اثناء شب وقتی که باقرخان و همراهان غرق خواب بوده اند کردها بطمع لیره و اموال ایشان جمیع ایشان را سربریده اجساد ایشان را در گودالی دفن و مخفی کرده بوده اند. و این واقعه در شهور سنه هزار وسیصد وسی و پنج قمری و بظن قوی در نیمه دوم سال مذکور مطابق شهور هزار و نهصد و هفده میلادی روی داده بوده است. بخواهش این جانب آقای عباس اقبال مدیر مجله یادگار مکتوبی بآقای سرتیپ هاشمی داماد مرحوم باقرخان نوشته و از تاریخ قتل آن مرحوم و کیفیت آن و محل آن سوءالاتی نموده بودند و اینک مکتوب ذیل را که آقای سرتیپ هاشمی در جواب مکتوب آقای اقبال مرقوم فرموده اند عیناً و بدون تصرف ذیلا نقل میکنیم ( تاریخ وصول این جواب به دست مرحوم قزوینی 23 اسفند 1326 بوده است ): «مرحوم باقرخان سالار ملی در تاریخ ششم محرم 1334 هَ. ق. با سایر مهاجرین از تهران خارج ، از طریق قم ،کاشان ، اصفهان ، بروجرد و کرمانشاه بخاک عراق رفته در بین همدان و کرمانشاهان نیز با روسها مصالحه نموده پس از عقب نشینی ترکها و آلمانها از عراق و تصرف آنها از طرف انگلیس ها عده ای از مهاجرین بطرف داخله ترکیه و اسلامبول رفته وعده ای دیگر به ایران مراجعت کردند، در همان موقع چون سالار ملی از رفتن بداخله ترکیه و پناهنده شدن بترکها امتناع ورزید، روسها هم همه جا در خط کرمانشاه بودند او از مراجعت به ایران و تسلیم شدن مثل سایر مهاجرین بروسها نیز خودداری و اظهارنمود که چون این عمل برای او ننگ است تا رفتن روسهااز خط کرمانشاه و آزاد شدن راه تهران ، در حدود کرمانشاه بسر خواهد برد، این است که با هیجده نفر از مجاهدین و کسان خود در نزدیک مرز قصر ( شیرین ) در قلعه وخانه شیخ وهاب و محمد امین کرد طالبانی متوقف میگردد. محمد امین مزبور که از اشرار معروف و از اشخاص ابن الوقت بوده گاه با ترک و گاه با انگلیس و گاه با روس علیه آن دیگری می ساختند، در یکی از شبها موقعیکه سالار ملی و کسان او در خواب بوده اند باعده ای از اتباع خود که محرمانه قبلا با آنها تبانی کرده بوده بواسطه فطرت پست و طمع اسب و اسلحه غفلةً در حین خواب سالار و کلیه همراهان او را مقتول و اجساد آنها را در گودالی مدفون و مخفی کرده اسب و اسلحه آنها را تصرف می نمایند، پس از چندی دیگر انگلیسی ها از این موضوع مطلع می شوند، محمد امین را اغفال و دستگیر و در زیر شکنجه او را مجبور باظهار حقیقت و جزئیات امر نموده اجساد را بیرون آورده پس از معاینه و عکس برداری با علامت مخصوص در همانجا دفن میکنند و محمدامین و مرتکبین را اعدام و قلعه را نیز ویران می نمایند، چون یادداشت ها در این مورد در دسترس نمیباشد تاریخ مقتول شدن آن مرحوم را نتوانست ذکر نماید، با مراجعه به تاریخ اشغال بغداد و مراجعت مهاجرین از خاک عراق که مقتول شدن مرحوم سالار ملی پس از مدت کمی از مهاجرت بوده تقریباً معلوم خواهد شد. تصور میرود بین سالهای 1295 - 1296 هَ. ق. باشد. ( از وفیات معاصرین قزوینی مجله یادگار سال پنجم شماره 1 و 2 ). مرحوم کسروی پایان کار سالار ملی را چنین مینگارد: باقرخان سالار ملی پس از ستارخان در میان سرداران آزادیخواهی دوم کس او شمرده میشد. این مرد درس نخوانده بود و دانشی نداشت ولی در سایه غیرتمندی و مردانگی و دلیری بکارهایی برخاست که نامش همیشه در تاریخ خواهد بود. در نگهداری یازده ماهه تبریز کوی خیابان کار بسیاری انجام داده وخیابانیان همیشه سرفراز کوششهای جانبازانه گذشتگان خود خواهند بود، سردسته خیابان نیز شادروانان باقرخان و میرهاشم خان بودند. سالار در تهران میزیست و گوشه گیری مینمود، چون داستان کوچ [ مهاجرت ] پیش آمد درتهران ماندن نتوانسته و از دنبال کوچندگان خود را بآنان رسانید و در همه جا همگام میبود و چون دوباره عثمانیان به ایران آمدند و کوچندگان دسته دسته در پی آنان می آمدند، سالار هم با میرزا علیخان یاوراف و حسن آقا قفقازی که اینان هم از مجاهدان بنام آذربایجان میبودند و با چند تن دیگر که روی هم هفت تن میشدند در دیهی در نزدیکی قصرشیرین شب را فرود آمدند و چون گمان دیگری نمیبردند و بیم نمیداشتند، پس از شام لخت شده و خوابیدند و کردان چون لیره و پول بسیار نزد ایشان سراغ میداشتند نیمه شب بسرشان ریختند و همه را در رختخواب سربریدند. بدینسان یکی از سرکردگان آزادی از میان رفت. ( تاریخ هیجده ساله آذربایجان ص 670 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دهی از بیرجند است
( ف. ۱۳۳۴ ه. ق. ? ) از مردم آذر بایجان و از رهبران دوره انقلاب مشروطیت ایران که به [ سالار ملی ] ملقب گردید . وی با رهبر دیگر مجاهدان آذر بایجان یعنی ستار خان سردار ملی در تبریز نیروی اعزامی محمد علیشاه قاجار را شکست داد و به قصد فتح تهران عازم پایتخت گردید .
از امرای آقا محمد خان قاجار بوده

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باقِرْخان (د ۱۳۳۵ق /۱۹۱۷م )، ملقب به «سالار ملی »، از رهبران برجسته انقلاب مشروطه و یار و هم رزم ستارخان (ه م ) می باشد.
باقِرْخان (د ۱۳۳۵ق /۱۹۱۷م )، ملقب به «سالار ملی »، از رهبران برجسته انقلاب مشروطه و یار و هم رزم ستارخان (ه م ) می باشد.باقرخان، فرزند حاج رضا تبریزی در محله «خیابان » تبریز، گویا در ۱۲۷۸ق /۱۲۴۰ش متولد شد و مردی عامی و بی سواد بود که از زندگی او پیش از ظهور در نهضت مشروطیت (۱۳۲۴/۱۹۰۶)، اطلاع چندانی در دست نیست . ظاهراً در جوانی به بنایی اشتغال داشت و در محله خود به دلیری و عیاری شهره بود و به این سبب ، یک چند کدخدای آنجا شد. گفته اند که به روزگار ولیعهدی مظفرالدین میرزا در تبریز، در زمره فراشان یا یوزباشیان دستگاه او درآمد و در استیفای آذربایجان هم مدتی مأمور گردآوری مالیات بود.
مشروطیت و باقرخان
اما آنچه او را برانگیخت تا استعداد خویش را در سازمان دهی جنبش توده ها و رهبری آن نشان دهد، تلاش های محمدعلی شاه در برافکندن بنیاد مشروطه و ظهور دوره استبداد صغیر بود.
← انتقال مرکز مقاومت به تبریز
در این کشاکش ها مجاهدان مشروطه خواه گیلان و اصفهان به سوی تهران پیشروی کردند، و در قریه بادامک به هم پیوستند و در ۲۳ جمادی الاخری ۱۳۲۷ وارد تهران شدند و پس از جنگ های خیابانی و تصرف مراکز دولتی به حکومت سیزده ماهه استبداد صغیر و به سلطنت خودکامه محمدعلی شاه (حک: ۱۳۲۴ـ۱۳۲۷) پایان دادند و حکومت موقت، را برقرار کردند.
← مخبرالسلطنه والی آذربایجان
...

دانشنامه آزاد فارسی

باقرخان (تبریز ۱۲۷۸ـ قصرشیرین ۱۳۳۵ق)
(ملقب به «سالار ملی ») از رهبران مجاهدان آذربایجان در دورۀ مشروطه . باقرخان از بنایان تبریز و از لوطی های محلۀ خیابان و مدتی هم کدخدای آن محله بود. وی مدت یازده ماه (از ۲۳ جمادی الاولی ۱۳۲۶ق تا اواسط ربیع الثانی ۱۳۲۷ق) در مقابل قوای عظیم دولتی ، که به حکم محمدعلی شاه تبریز را محاصره کرده بودند، به همراهی ستارخان و مردم شجاع تبریز و مشروطه خواهان ارمنی و قفقازی و گرجی از شهر دفاع کرد. سرانجام مجاهدان پیروز شدند و قوای دولتی را از اطراف تبریز عقب راندند. وی در جنگ جهانی اول ، هنگام مهاجرت ملّیون به کرمانشاه و قصرشیرین با جمعی از همراهانش به آن جا رفت و به مهاجرین کمک بسیار کرد. در هنگام عقب نشینی سپاهیان آلمانی و عثمانی ، او نیز ناچار در نزدیکی مرز ایران در قصرشیرین با هجده تن از مجاهدین خود در قلعه و خانۀ شیخ وهاب و محمد امین کُرد طالبانی متوقف شد و منزل کرد. محمد امین به طمع اموال آنان ، هنگام خواب سر همۀ آن ها را برید و اجساد را در گودالی ریخت و مخفی کرد (۱۳۳۵ق). جسد باقرخان را در ۱۳۵۴ش به تبریز منتقل و در آن جا دفن کردند.

پیشنهاد کاربران

بپرس