او را گزید لشکر او را گزید رعیت
او را گزید دولت او را گزید باری.
منوچهری.
در ظاهر و در باطن پشت تو بود دولت در عاجل و در آجل یار تو بود باری.
منوچهری.
ناید ز جهان هیچ کار و باری الا که بتقدیر و امر باری.
ناصرخسرو.
شمع تو راه بیابان بردو دریاشمع من راهنمایست سوی باری.
ناصرخسرو.
تمییز و هوش و فکرت و بیداری چو داد خیر خیر ترا باری.
ناصرخسرو.
بی بار منت تو کسی نیست در جهان از بندگان باری عز اسمه و جل.
سوزنی.
فان الباری جل و علا استعظم کیدهن. ( سندبادنامه عربی ص 382 ). کودک اندر جهل و پندار و شک است
شکر باری قوت او اندک است.
مولوی.
سرشته است باری شفا در نبات اگر شخص را مانده باشد حیات.
سعدی ( بوستان ).
بیشتر بخوانید ...