بادارنگ

لغت نامه دهخدا

بادارنگ. [ رَ ] ( اِ ) ترنج را گویند وآن میوه ای است معروف که پوست آنرا مربا سازند و آنرا بادابرنگ هم میگویند. ( برهان ). بمعنی ترنج است و آنرا بحذف الف دوم بادرنگ نیز گویند و رنگ آن زرد می شود. مسعودسعدسلمان گفته :
تا کیم از چرخ رسد آدرنگ
تا کی ازینگونه شود بادرنگ ؟
( آنندراج ) ( انجمن آرا ).
بادرنگ و بادرنج. ( ناظم الاطباء ). بالنگ. در تداول گناباد بر خیار اطلاق شود. رجوع به بادابرنگ و بادرنگ شود.

فرهنگ فارسی

ترنج را گویند
( باد آرنگ ) ( اسم ) بالنگ بادرنگ

فرهنگ عمید

= بادرنگ

پیشنهاد کاربران

بپرس