انتقال

/~enteqAl/

مترادف انتقال: جابجایی، نقل، سرایت، احاله، واگذاری

برابر پارسی: جابجایی، ترابرد، برگردان، جابجا کردن

معنی انگلیسی:
transfer, transmission, transition, devolution, gradation, cession, negotiation, relocation, removal, switch, transference, change - over, switch - over

لغت نامه دهخدا

انتقال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) از جایی بجایی شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( مجمل اللغه ) ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). از جایی بجایی بگشتن. ( از اقرب الموارد ). از جایی بجایی رفتن. ( غیاث اللغات ). از جایی بجایی رفتن و نقل نمودن.( آنندراج ). جابجا شدن. از جایی بجای دیگر رفتن. نقل کردن. کوچیدن. کوچ کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). گویندنقلته من موضع الی موضع کذا فانتقل. ( از ناظم الاطباء ). || تند رفتن ، چنانکه گفته اند: «لو طلبونا وجدونا ننتقل ُ». ( از اقرب الموارد ). || مردن. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). مردن. درگذشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). گویند انتقل فلان الی رحمةاﷲ أو الی رضوانه. ( از اقرب الموارد ). || گذاشتن اسب دو پایش را در جای دو دستش در هنگام رفتن. ( از المنجد ). || بخود نقل کردن : انتقلته ؛ نقلته الی نفسی. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح نجوم ) عبارت از تحویل قمر است و تحویلات قمر را انتقالات گفته اند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح کلام ) عبارت از حصول شی است در حیزی پس از آنکه در حیزی دیگر بوده باشد و این انتقال جوهر است ، و انتقال عرض آنست که عرضی که قبلاً در محلی قائم بوده ، عیناً در محلی دیگر قائم گردد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح علم جدل ) آنست که استدلال کننده قبل از آنکه حکم را اثبات کند از کلامی بکلامی دیگر منتقل شود و برای مجاب کردن طرف از لونی دیگر با وی سخن گوید چنانکه در مناظره ابراهیم خلیل با جبار بود که ابراهیم گفت : ربی الذی یُحیی و یمیت.جبار گفت : انا احیی و امیت ، پس کسی را که واجب القتل بود آزاد کرد و کسی دیگررا که قتل او واجب نبود کشت. ابراهیم متوجه شد که جبار معنی احیاء و اماته را نفهمیده است و گفت : فان اﷲ یأتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب . جبار نتوانست و مبهوت ماند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همین کتاب شود.
- انتقال ذهن ؛ در تداول حکمت اشراق ، توجه ذهن : فیضل ضلالاً مبیناً بخلاف صاحب الاشراقات العقلیة لانتقال ذهنه عند سماع تلک الالفاظ الی ما باشره من النور بالذوق و وصل الیه بالیقین. ( شرح اشراق صص 307 - 308 ).
- انتقال محمود ؛ ( اصطلاح طب ) رانده شدن مادّه است از عضوی شریف به عضوی خسیس. ( یادداشت بخط مؤلف ).
|| ( اِمص ) نقل و جابجاشدگی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). نقل مکان و تبدیل مکان. ( ناظم الاطباء ) : خوش آمد امیرالمؤمنین را انتقال آن امام بدار قرار چرا که میداند خدا عوض میدهد به او همصحبتی پیغمبران نیکوکار را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ). || تحویل و مهاجرت. ( ناظم الاطباء ). || اخراج بلد ( کذا ). || عبور و گذار. مرگ. ( ناظم الاطباء ). موت. فوت. درگذشت. ( فرهنگ فارسی معین ). رحلت. وفات : از زوال و فنا وانتقال... امن صورت نبندد. ( کلیله و دمنه ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جابجاشدن، ازجائی بجای دیگررفتن، نقل کردن، درفارسی به معنی واگذاری چیزی ازمال خودبدیگری، ونیزدرک کردن ودریافت مطلبی
۱ - ( مصدر ) جابجا شدن از جایی بجای دیگر رفتن نقل کردن کوچیدن کوچ کردن. ۲ - مردن در گذشتن. ۳ - محل کار کارمندی از وزارتخانه اداره دایرهای بوزارتخانه اداره یا دایر. دیگر تغییر یافتن . ۴ - عوض شدن مای. یک قطعه و آن در موسیقی سازی وزهی هر دو انجام میگیرد . ۵ - ( اسم ) نقل جابجا شدگی . ۶ - واگذاری چیزی از مال خودبدیگری . ۷ - درک مطب دریافت اندریافت . ۸ - موت فوت در گذشت . یاانتقال بانکی . برگردان .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) از جایی به جایی رفتن ، کوچ کردن . ۲ - (اِمص . ) وا - گذاری ، نقل مکان کردن .

فرهنگ عمید

۱. جابه جا کردن چیزی یا کسی.
۲. جابه جا شدن.
۳. تغییر کردن محل کار کارمند یا کارگر.
۴. سرایت کردن.
۵. (جامعه شناسی ) منتقل شدن از یک نظام اجتماعی به نظام اجتماعی دیگر: انتقال از فئودالیسم به سرمایه داری.
۶. (ریاضی ) تبدیلی که در آن همۀ نقاط یک شکل مسطح با یک بردار تغییر مکان جابه جا می شوند.
۷. (اقتصاد ) منتقل کردن مبلغی از یک حساب به حساب دیگر.
۸. درک کردن و دریافت مطلبی.
۹. (موسیقی ) نوشتن یا اجرای یک قطعۀ موسیقی در مایۀ دیگر، مُدلاسیون.
۱۰. [قدیمی، مجاز] مرگ.

فرهنگستان زبان و ادب

{transfer} [ورزش] جابه جایی بازیکن از باشگاهی به باشگاه دیگر که در طی مراحل اداری و حقوقی و در زمان مشخص و معمولاً در مقابل مبادلۀ مبلغی صورت می گیرد
{transference} [روان شناسی] در روان کاوی، برون فکنی احساسات و آرزوهای ناخودآگاهانۀ فرد به روان کاو، یعنی برون فکنی آن دسته از احساسات و آرزوهایی که دراصل به افراد مهم زندگی فرد در دوران کودکی اش معطوف بوده اند، مانند پدر و مادر
{translation} [فیزیک] جابه جایی جسم در فضا بی آنکه شکل یا سمت گیری آن تغییر کند
{transmission} [علوم سلامت] رفتن عامل بیماری زا از یک میزبان به میزبان دیگر
{transposition} [موسیقی] نت نویسی یا اجرای موسیقی در نغمه ای متفاوت با نغمۀ اولیه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] انتقال،از مطهرات است و همچنین گردیدن از حالتی به حالتی دیگر یا از حکمی به حکمی دیگر و یا جابه ‎جا شدن ملک یا حقی از شخصی به دیگری را انتقال می گویند که از انتقال به معنای نخست در باب طهارت سخن رفته و به مفهوم دوم به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، حجر، ضمان، طلاق، ظهار و ارث سخن گفته‏اند.
مراد از آن، انتقال نجس به جسم پاک و جزئی از آن شدن است، همچون انتقال خون انسان یا حیوان دارای خون جهنده به بدن پشه که خون جهنده ندارد یا انتقال ادرار نجس ـ مانند ادرار انسان ـ به گیاه از راه ریشه.

شرط مطهر بودن انتقال
انتقال، از مطهرات است به شرط آنکه نجس حقیقتاً به جسم پاک نسبت داده شود. برای نمونه، در مثال بالا، خون پشه بر آن صدق می کند. بنابراین، اگر پس از انتقال، این نسبت، مشکوک باشد، حکم به طهارت آن نمی‏شود.

حکم انتقال
حکم انتقال بر حسب موارد، مختلف است که بدان اشاره می‏شود.

← انتقال به بدل
...

[ویکی فقه] انتقال (ابهام زدایی). واژه انتقال ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • انتقال (فقه)، از اصطلاحات فقهی به معنای گردیدن از حالتی به حالتی دیگر یا از حکمی به حکمی دیگر و یا جابه جا شدن ملک یا حقی از شخصی به دیگری یا یکی از مطهرات• انتقال (روان شناسی)، یکی از اصطلات به کار رفته در روان شناسی و یکی از مهم ترین منابع محتوایی برای روانکاوی
...

[ویکی فقه] انتقال (روان شناسی). انتقال، یکی از مهم ترین منابع محتوایی برای روانکاوی است. در روانکاوی، نگرش های درمان جو نسبت به درمانگر، بخش مهمی از جریان درمان به شمار می آید. درمان جو دیر یا زود پاسخ های عاطفی نیرومندی نسبت به روانکاو پیدا می کند.این پاسخ ها گاه مثبت و دوستانه است و گاهی منفی و خصمانه. این واکنش ها غالبا مناسبتی با آنچه که در جلسات درمانی روی می دهد، ندارد. درمانگران روان پویشی باید به آرامی و عمیقا گوش کنند، ولی نباید افشاگری های مُراجع آنها را شوکه کند و نباید عقاید یا قضاوت های خود را ابراز کنند.
روابط فرد با دیگران و دنیا، برگرفته از تعارضات ناهشیار است. شیوه ادراک دیگران از سوی بزرگسالان و رابطه آنها با دیگران، تقریبا محصول احساسات و آرزوهای ناهشیاری است که آنها در دوران کودکی نسبت به اطرافیانشان داشته اند.آنها احساسات و واکنش های خود نسبت به پدر و مادرشان را به دیگران انتقال می دهند و از دیگران به عنوان مفرهایی بر آرزوها، احساسات و تخیلات تغییرشکل یافته خود استفاده می کنند؛ همچنین به این روش می خواهند به آرزوها و تخیلات خویش اقرار نکنند.
تاد، جودیت و بوهارت، آرتور، اصول روان شناسی بالینی و مشاوره، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، مؤسسه فرهنگی رسا، ۱۳۷۹، چاپ اول، ص۲۰۹.
بیمار در جریان واکنش های انتقال، دست خوش احساساتی نسبت به روانکاو می شود که برازنده روانکاو نیست، بلکه در واقع به افراد مهم زندگی گذشته بیمار مربوط می شود.
پروچاسکا، جیمز و نورکراس، جان، نظریه های روان درمانی، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران، رشد، ۱۳۸۱، چاپ اول، ص۷۹ - ۸۰.
گاهی انتقال به صورت خطای ادراکی ظاهر می شود. مثلا درمان جو با گذاردن درمانگر در نقش مادر خود، وی را به خطا در لباس مادر خود می بیند. اما در اکثر موارد بیمار فقط احساساتی را نسبت به روانکاو نشان می دهد که نسبت به افراد با اهمیت دوران کودکی خود احساس می کرده است.
اتکینسون، ریتا و دیگران، زمینه روان شناسی، ترجمه محمدنقی براهنی و دیگران، تهران، رشد، ۱۳۷۸، چاپ هشتم، ج۲، ص۲۶۷.
...

[ویکی فقه] انتقال (فقه). انتقال،از مطهرات است و همچنین گردیدن از حالتی به حالتی دیگر یا از حکمی به حکمی دیگر و یا جابه ‎جا شدن ملک یا حقی از شخصی به دیگری را انتقال می گویند که از انتقال به معنای نخست در باب طهارت سخن رفته و به مفهوم دوم به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، حجر، ضمان، طلاق، ظهار و ارث سخن گفته‏اند.
مراد از آن، انتقال نجس به جسم پاک و جزئی از آن شدن است، همچون انتقال خون انسان یا حیوان دارای خون جهنده به بدن پشه که خون جهنده ندارد یا انتقال ادرار نجس ـ مانند ادرار انسان ـ به گیاه از راه ریشه.

شرط مطهر بودن انتقال
انتقال، از مطهرات است به شرط آنکه نجس حقیقتاً به جسم پاک نسبت داده شود. برای نمونه، در مثال بالا، خون پشه بر آن صدق می کند. بنابراین، اگر پس از انتقال، این نسبت، مشکوک باشد، حکم به طهارت آن نمی‏شود.
جواهر الکلام ج۶، ص۲۹۳.
حکم انتقال بر حسب موارد، مختلف است که بدان اشاره می‏شود.

← انتقال به بدل
...

دانشنامه عمومی

انتقال (روان شناسی). انتقال یا ترا - فِکَنی ( به انگلیسی: Transference ) در روانکاوی به حالتی اشاره دارد که شخصی، به طور ناخودآگاه، فرد دیگری را ( معمولا روانکاو خود را ) آماج احساسات، آرزوها، و تجربیات قدیمی اش قرار دهد.
مفهوم ترا فکنی توسط زیگموند فروید تعریف شد. او کشف کرد که مراجعه کنندگان برای نمونه او را به عنوان پدری سختگیر می دیدند وقتی که خود از سوی پدرشان طرد شده بودند. یا برای نمونه عاشق او می شدند زمانی که او را به صورت پدری مهربان تجربه می کردند. فروید در آغاز ترا فکنی را به صورت یک معضل می دید اما بعداً آموخت که می تواند از آن برای درمان استفاده کند. مثلاً اگر بیماری همواره فکر می کرد که فروید کار کمی برای درمان او انجام می دهد و به این خاطر عصبانی می شد، فروید این گونه نتیجه گیری می کرد که شاید مشکل روانی او به این مربوط است که حس می کند بقیه تلاش لازم را برای او انجام نداده یا نمی دهند.
عکس انتقال (روان شناسی)

انتقال (موسیقی). انتقال ( انگلیسی: Transposition ) در موسیقی فرایند و عملی است در حرکتِ مجموعه ای از زیروبمی نت ها به بالا یا پایین که بر پایهٔ یک فاصلهٔ ثابت منتقل می شود. به عنوانِ مثال می توان یک قطعهٔ آهنگسازی شده را به صورتِ کامل به تنالیته ای دیگر انتقال داد. در موارد مشابه و به همین روش می توان ردیفی از تن ها یا مجموعه ای از زیروبمی های بدون ترتیب مانند یک آکورد را به ارتفاع دیگری انتقال داد.
دو نوع انتقال وجود دارد و بسته به این است که بخواهیم اندازهٔ فواصل مطابق با گام کروماتیک باشد یا گام دیگری انتخاب شود.
در انتقالِ کروماتیک، هر ارتفاع در مجموعه ای از نت ها با یک تعداد ثابت ار نیم پرده ها تغییر می کند. برای نمونه اگر ارتفاعِ ( دو۴، می۴، سل۴ ) بر پایهٔ چهار «نیم پرده» به بالا تغییر کند، ارتفاع ( می۴، سل دیز۴، سی۴ ) به دست می آید
در انتقالِ نردبانی، یک تغییر در هر ارتفاعی برپایهٔ یک تعداد ثابت از زیروبمی گام به گام نسبی دیگر تغییر می کند. به عنوانِ مثال اگر ارتفاعِ ( دو۴، می۴، سل۴ ) را بر اساس دو گامِ نسبی و هم خانوادهٔ دو ماژور قرار دهیم، ارتفاعِ ( می۴، سل ۴، سی۴ ) به دست می آید و اگر بر اساسِ دو گام نسبی و هم خانوادهٔ فا ماژور انتقال دهیم، به جای آن ارتفاعِ ( می۴، سل ۴، سی بمل۴ ) قرار می گیرد.
انتقالِ نردبانی گاهی به معنای انتقالِ دیاتونیک نامیده می شود، اما این اصطلاح می تواند گمراه کننده باشد، زیرا آن را با توجه به گامِ دیاتونیک معرفی می کند. با این حال انتقال نردبانی می تواند در هر گام، و نه فقط دیاتونیک باشد.
گرچه انتقال ها معمولاً نوشته می شوند، اما گاهی نوازندگان احتیاج به انتقالِ موسیقی «در نگاه» دارند، یعنی اینکه موسیقی در گامی دیگر از نت نوشته شده است و نوازنده باید آن را انتقال دهد. موسیقی دانانی که سازهای انتقالی را می نوازند، گاهی می بایست این کار را انجام دهند ( مثلاً هنگام مواجهه با یک انتقال غیر معمول مانند ساز «کلارینت در دو» ) . همچنین خوانندگان همراهی کننده را نیز شامل می شود، از آنجا که خوانندگان گاهی از کلید دیگری در صفحهٔ نت خود استفاده می کنند موسیقی باید متناسب با محدودهٔ صوتی آنها باشد، ( اگرچه در بسیاری، اما نه همهٔ آهنگ ها، نسخه هایی برای صدای بالا، متوسط و پایین وجود دارد و نوشته می شود ) .
سه روش تکنیکی و پایه ای برای انتقال نظری وجود دارد: فاصله، کلید و اعداد.
عکس انتقال (موسیقی)عکس انتقال (موسیقی)

انتقال (هندسه). در هندسه اقلیدسی، تراجایش یا انتقال ( به انگلیسی: Translation ) عملی است که طی آن تمامی نقطه ها به اندازه ای ثابت در جهتی خاص تراجاییده می شوند ( انتقال داده می شوند ) . به عبارت دیگر، برداری ثابت به تمامی نقطه ها افزوده می شود. تراجایش یکی از حرکت های صلب ( بازتاب و چرخش دو حرکت صلب دیگر هستند ) است.
در تراجایش، هر نقطهٔ جسم مانند ( x , y , z ) با استفاده از رابطهٔ زیر به نقطهٔ جدید منتقل می شود:
که در رابطهٔ بالا، ( Δ x , Δ y , Δ z ) بردار ثابت تراجایش است.
برای یک جسم در فضا، جابجایی می تواند حاصل جمع سه جابجایی در راستای سه محور باشد که به جسم سه درجه آزادی می دهد. در حقیقت حرکت کلی یک جسم صلب در فضای سه بعدی، حاصل ۳ جابجایی در راستای ۳ محور و ۳ دوران به دور ۳ محور ( ۶ درجه آزادی ) است؛ ولی برای یک ذره، با توجه به در نظر نگرفتن ابعاد آن، دوران معنی نمی دهد و ذره تنها ۳ درجه آزادی دارد.
عکس انتقال (هندسه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

انتقال (روان کاوی). اِنتِقال (روان کاوی)(transference)
انتقال احساسات و امیال تجربه شدۀ بیمار در رابطه های قبلی خود، به رابطۀ فعلی با روان کاو. رابطۀ انتقالی، که نخستین بار زیگموند فرویدآن را در ۱۸۹۵ توصیف کرد، غالباً به شکل منفی یا مثبت است. در انتقال مثبتبیمار از روان کاو اطاعت می کند یا ارزشی بیش از حدّ واقعی برای او قائل می شود. در انتقال منفیبیمار نافرمانی می کند یا از روان کاو بیزار است. انتقال مثبت برای مقاومت دربرابر یادآوری مطالب ناخوشایند به کار می آید؛ اما انتقال منفی، اغلب جریان درمان را مختل می کند و بنابراین، معمولاً از آن احتراز می شود. فروید رابطۀ انتقالی را برای روان کاوی ابزاری اساسی تلقی می کرد، اما برخی مکاتب بعدی آن را اثری جانبی می دانند که باید در ابتدای درمان با آن مقابله شود.

انتقال (ژنتیک). اِنتِقال (ژنتیک)(transduction)
انتقال مادۀ وراثتی بین یاخته ها، به وسیلۀ عنصر ژنتیکیعفونی و آلوده سازی مانند ویروس. در مهندسی ژنتیک، از انتقال برای تولید انواع جدید باکتری ها استفاده می کنند.

انتقال (موسیقی). انتقال (موسیقی)(transposition)
(یا: تراگذاری) اجرای قطعه در گامی متفاوت با آن که در نت نوشته مشخص شده است ، یا ظاهر شدن یک تِم یا موتیفدر گامی دیگر. ساز انتقالی، سازی است که نت های معمولی یک گام را در گام دیگری تولید کند، مثلاً سازی که در سی بمل باشد، مانند کلارینتسی بمل ، یک پرده بم تر از نت نوشته صدا می دهد. سازی که در رِ باشد یک پرده بالاتر صدا می دهد. هورن باسِتیا هورن فرانسوی در فا یک پنجم بم تر از نت نوشته صدا می دهد (تمامی این نت نوشته ها در گام دو درنظر گرفته شده اند). پاساژی از موسیقی که در آن یک جمله به صورت انتقال یافته تکرار شود، سکانسنام دارد.

انتقال (مکانیک). انتقال (مکانیک)(translation)
(یا: حرکت انتقالی) حرکت خطی نقطه ای در فضا، بدون هیچ نوع چرخش. در واقع، انتقال متضمن جابه جایی بدون رفت و برگشت جسم یا ماده از یک مکان به مکان دیگر است. هنگام حرکت، اگر خطوطی که موقعیت های متغیر هر نقطه از جسم را دوبه دو به هم وصل می کنند، با امتدادهای ثابتی موازی باشند، حرکت انتقالی است.

مترادف ها

transfer (اسم)
واگذاری، انتقال، سند انتقال، تحویل، نقل

shunt (اسم)
انتقال، مقاومت موازی

transmission (اسم)
ارسال، سخن پراکنی، مخابره، انتقال، سرایت، عبور، فرا فرستی

transmittance (اسم)
ارسال، انتقال، پراکنش

transmittal (اسم)
ارسال، انتقال

shift (اسم)
تعویض، تغییر، تناوب، نوبت، استعداد، تعبیه، ابتکار، حقه، عوض، انتقال، توطئه، تغییر مکان، تغییر جهت، نوبت کار، مبدله، نقشه خائنانه

devolution (اسم)
واگذاری، انحطاط، انتقال، فساد تدریجی، نزول، تفویض اختیارات

turnover (اسم)
تعویض، برگشت، انتقال، محصول، برگشتگی، بازده، تغییر و تبدیل، عملکرد، حجم معاملات، قطاب، عایدی فعالیت، واژگون شدگی

transportation (اسم)
تبعید، انتقال، حمل و نقل، بارکشی، ترابری، نقل، سرویس باربری

conveyance (اسم)
واگذاری، حمل، انتقال، سند انتقال، وسیله نقلیه

transition (اسم)
تحول، انتقال، عبور، برزخ، گذار، مرحله تغییر، تغییر از یک حالت بحالت دیگر

conductance (اسم)
هدایت، رسانایی، انتقال، میزان هدایت، ضریب هدایت، میزان رسانایی، قدرت هدایت

conduction (اسم)
رهبری، هدایت، رسانایی، انتقال، بردن جریان

remittance (اسم)
پرداخت، انتقال، پول، تادیه، وجه ارسالی، فرستادن پول

reassignment (اسم)
انتقال

remitment (اسم)
پرداخت، انتقال، ارسال وجه

transmittancy (اسم)
ارسال، انتقال، پراکنش

فارسی به عربی

ارسال , انتقال , حدس , کفالة , نقل

پیشنهاد کاربران

اِنتِقال:
۱. جابەجاییِ کسی / چیزی
۲. جابەجا شدن
۳. گسترده شدن، پخش شدن، واگیر شدن
۴. ( همزیستگاەشناسی ) جابەجاییِ / واگذاریِ سامانەیِ مردمی
۶. ( ریاضی ) دگرشی که در آن همەجایِ یک شکلِ هموار با یک بردارِ جابەجایی، ترابری می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

۷. ( اقتصاد ) واریز، تراکنش
۸. درک و ریافتِ یک بابت
۹. ( موسیقی ) نوشتنِ / انجامِ یک قطعەیِ موسیقی در مایەیِ دیگر، مُدلاسیون
۱۰. [کهنه، مجاز] مرگ

واژه انتقال
معادل ابجد 582
تعداد حروف 6
تلفظ 'enteqāl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِ تِ ) [ ع . ]
آواشناسی 'enteqAl
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
واریز
تزریق
جابجایی
فرستادن
ال در انتقال میتونه پسوند نامساز فارسی باشه مانند چنگال، پوشال، دنبال و. .
رسانش
انتقال: واگذاری حق یا ملک، از شخصی به شخص دیگر یا جابجایی ملک یا حق، از شخصی به شخص دیگری که موجب ازاله ملک ویا حق از ناقل و ایجاد ملک و یا حق برای منتقل الیه است
پارسی/ آلمانی
تَرارفت ( زِبَررفت ) /Uebergang . . . . . انتقال
تَرارفتن ( زِبَررفتن ) /Uebergehen . . . . . . انتقال یافتن
ترابرد/Transport
ترابردن/transportieren
ترارانش ( زِبَررانش ) /Ueberfuehren
...
[مشاهده متن کامل]

تراراندن ( زِبَرراندن ) /ueberfuehren . . . . . . . . . انتقال دادن
نمونه:
این از نقطه ( آ ) به نقطه ( ب ) تَرامی رود ( یا زِبَرمی رود ) = این از نقطه ( آ ) به نقطه ( ب ) انتقال می یابد.

واژگان، بردن ، بردار رسانش رسایش ترابرد
فرستادن، روان کردن، راهی کردن
پیشنهاد واژه: ( زِبَررفتن ) / زِبَررفت /زِبَرراندن
( زِبَررفتن: انتقال یافتن )
در زبان المانی هنگامیکه x به y انتقال می یابد یا تبدیل می شود می گویند:
( x in y uebergehen ) که برابر با عبارتهای زیر از زبان انگلیسی است:
...
[مشاهده متن کامل]

( to change into sth//to transition into sth//to pass into sth )
که ما برای نمونه می توانیم بگوییم: x به y زِبَرمی رود ( انتقال می یابد ) .
( اَندریافتِ من چنین است که پیشوند ( زِبَر یا ازبَر ) به خوبی ( انتقال، تبدیل ) را بازنمایی می کند. )
همچنین:
پارسی / انگلیسی / آلمانی
زِبَررفت/ Uebergang / crossover، shift، passage، transition
برای نمونه : eine Uebergang von x zu y = زِبَررفتی از x به y
( ( می توانیم واژه ( گذار ) را نیز بکار بگیریم ( برای نمونه گذار از x به y ) ، ولی کارواژه یِ ( گذار ) یعنی ( گذاردن ) ، تبدیل و انتقال دهی را بازنمایی نمی کند، و از همین رو نیازمند به پیشوندی به مانند ( تَرا ) هست:تراگذاری، تراگذاردن و. . . . ) ) .
( انتقال دادن:زِبَرراندن )
پارسی/انگلیسی / آلمانی
زِبَرراندن/ ueberfuehren / to convert، transfer، convey
x را به y زِبَرمی رانیم = x را به y انتقال می دهیم ( یا تبدیل می کنیم ) =
x in y ueberfuehren
از همین کارواژه ( زبرراندن ) نیز می توان واژگانی نو ساخت.

ان الدنیا دار خبال و وبال و زوال و انتقال لا تساوی لذاتها تنغیصها و لا یفی سعودها بنحوسها و لا یقوم صعودها بهبوطها. ( از غررالحکم مولای متقیان علی علیه السلام )
به راستی که جهان سرای فساد و تبهکاری و رنج و نیستی و دگرگون گشتن است. لذاتش با مکدر ساختنش برابری نمی‏کند و نیک بختیش به بد بختیش و بالا رفتنش به پایین آمدنش ارزش ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

یک: ( روی دستگاه تلفن برای وصل کردن به داخلی ) تَرابُرد، جابه جایی
دو: ( کار فیزیکی ) تَرابَری، جابه جایی
سه: ( مالی ) تَراکُنِش
فرستادن
زوال مالکیت مالک نسبت به مال معین به نفع مالک جدید.
یک: ( روی دستگاه تلفن برای وصل کردن به داخلی ) تَرابُرد، جابه جایی
دو: ( کار فیزیکی ) تَرابَری، جابه جایی
چیزی را از جایی به جایی بردن یا جا به جا کردن
انتقال : [اصطلاح فقهی] جابه جایی، جابه جا شدن چیز نجس به نحوی که دیگر شئ اول محسوب نشود مانند انتقال خون انسان به پشه.
انتقال: [اصطلاح حقوق] زوال مالکیت مالک نسبت به مال معین به نفع مالک جدید.
گذار، روانه کردن، کوچ
بردن
برای واژه های عربی می توان برابر سازی کرد
ولی کار دیگه ای هم که میشه کرد اینه:
این واژه های را کنار بگذاریم ، زبان خودش واژه میسازه و راهش رو پیدا میکنه
جابجایی و برده
جابجایی بازیکنان تیم های فوتبال
برق به روستای فلان انتقال داده شد
برق به روستای فلان برده شد

ترابرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس