الماسدان

لغت نامه دهخدا

الماسدان. [ اَ ] ( اِ مرکب ) جای الماس. آنجا که الماس را گذارند. || کنایه از پراشک. گریان :
در بصرم سفته شدست آفتاب
زانکه مرا دیده شد الماسدان.
خاقانی.

پیشنهاد کاربران

بپرس