الفاف

لغت نامه دهخدا

الفاف. [ اِ ] ( ع مص ) سر در زیر بال بردن مرغ. ( تاج المصادر بیهقی ). سر در بال کشیدن مرغ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || سر در جبه خود فروبردن کسی. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). الف فلان ؛ جعل رأسه فی جبته. ( از تاج العروس ) .

الفاف. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ لِف ،لَف یا جمع لُف که این نیز خود جمع لَفّاء است و از این رو الفاف جمعالجمع میشود، بمعنی درختان انبوه بهم درپیچیده. و منه قوله تعالی : و جنات الفافاً. ( قرآن 16/78 ) یعنی باغهایی که درختان انبوه بهم درپیچیده دارد. بستانهای انبوه درخت. ( از ترجمان علامه جرجانی تهذیب عادل ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). درختان بهم درشده. ( غیاث اللغات ). رجوع به لِف و لَف و لُف و لَفّاء شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس