اعتراض

/~e~terAz/

مترادف اعتراض: انتقاد، ایراد، بازخواست، تعرض، خرده گیری، مواخذه، نکته گیری، واخواهی

برابر پارسی: وا خواهی، پرخاش، خرده گیری، خروش، واخواست، واخواهی

معنی انگلیسی:
objection, protest, protestation, remonstrance, beef, ejaculation, representation, squawk, noise

لغت نامه دهخدا

اعتراض. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) آفت رسیدن به زن از جن یا بیماری که مانع از وطی آن گردد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). یقال : اعترض من امرأته ، با صیغه مجهول ؛ یعنی عارضه بیماری ازجن به زن رسید که مانع از وطی او گردید. ( از متن اللغة ). || پیش آمدن کسی را به تیری پس انداختن بر وی و کشتن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تعرض کردن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). کسی را پیش آمدن و بر کسی درآمدن در چیزی رحال کردن وگشتن. ( از تاج المصادر بیهقی ). || سوار شدن بوقت عرض. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بر پهنا ایستادن چیزی را مانند چوب برپهنای جوی. || حایل شدن پیش چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حایل شدن. ( غیاث اللغات ). مانع شدن. ( منتخب اللغات از ارمغان آصفی ). || بر کسی درآمدن در چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || پیش آمدن هر کسی را. || در میان آمدن. ( کشف و کنز از غیاث اللغات ). || سرکشی نمودن اسب بوقت کشیدن. || بر شتر توسن سوار گردیدن. || از میان ماه آغاز کردن کاری را. || غیبت و عیب کردن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). عیب کردن. ( منتخب اللغات از ارمغان آصفی ). || یک یک پیش شدن لشکر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یک یک پیش آمدن لشکر. ( ناظم الاطباء ). یقال : عرض العارض الجند فاعترضوا. و فی الحدیث : لا جلب و لا جنب و لااعتراض و هو ان یعترض رجل بفرسه فی بعض الغابة فیدخل مع الخیل. ( منتهی الارب ). || بازداشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و الاصل فیه ان الطریق اذا اعترض فیه بناء او غیره منع السابلة عن سلوکه. ( منتهی الارب ). || چریدن شتر زمین گیاه ناک را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تکلف نمودن در چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تکلف در چیزی نمودن. ( ناظم الاطباء ). || در اصطلاح علوم ادبی ، عبارت است از: آوردن یک جمله یا بیش از یک جمله که محلی از اعراب ندارند در میان یک کلام یا دو کلام که میان آن ارتباطی معنوی موجود باشد در صورتی که مقصود از آن بیان نکته ای غیر از رفع ابهام باشد و آنرا حشو نیز گویند، مانند جمله تنزیهیه «سبحانه » در آیه «و یجعلون البنات سبحانه ولهم ما یشتهون » ؛ زیرا جمله و لهم ما یشتهون ، عطف است بر و یجعلون البنات و جمله «سبحانه » بمنظور تنزیه خدای تعالی میان دو جمله ( معطوف و معطوف ٌعلیه ) معترضه ( یعنی بدون ارتباط به اصل مقصود ) قرار گرفته است. ( از تعریفات جرجانی ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: نزد علماء علم معانی نوعی اطناب زائد است که قدامه آنرا التفات نام داده است. و آن آوردن یک جمله یا بیش از یک جمله ای است که محلی از اعراب ندارد در بین کلامی یا دو کلام که ارتباطی معنوی با هم داشته باشند بمنظور افاده نکته ای غیر از رفع ابهام و خود آن جمله را جمله معترضه گویند. و با قید نداشتن محلی از «اعراب » که در تعریف آمده ، جمله تتمیمی ، خارج گردیده است ، زیرا هر جمله متمم ناچار محلی از اعراب دارد. و مقصود از کلام در تعریف ، تمام مسند و مسندٌالیه و متعلقات آن دو می باشد. و مراد از اتصال دو کلام که در تعریف قید گردیده ، آن است که کلام دوم عطف بیان یا بدل یا تأکید یا معطوف بر کلام اول باشد و قید اینکه مقصود از آن بیان نکته ای غیر از رفع ابهام باشد بدان جهت است که جمله های تکمیلی از تعریف خارج گردند. معالوصف تعریف مذکور ازجهت طرد و عکس مورد ایراد و بحث قرار گرفته و بهمین جهت برخی «اعتراض » را چنین تعریف کرده اند: آوردن یک جمله یا بیش از یک جمله ای است که محلی از اعراب ندارد در وسط یا آخر کلامی یا بین دو کلام اعم از آن که ارتباطی با هم داشته یا ارتباطی نداشته باشند، بمنظورافاده نکته ای هرچند برای رفع ابهام باشد. برخی گویند: غیر از جمله نیز ممکن است معترضه واقع شود و در این صورت لازم نیست محلی از اعراب نداشته باشد. بهر حال گاه اعتراضی در اعتراض نیز صورت پذیرد مانند: «و انه لقسم لو تعلمون عظیم » که بین جمله قسم و جواب آن دو این آیه آمده است «فلا اُقسم بمواقعالنجوم. و انه لقسم لو تعلمون عظیم انه لقرآن کریم » و در همین آیه «لو تعلمون » معترضه است که بین لقسم که موصوف باشد و عظیم که صفت آن است واقع گردیده است. و در بسیاری از موارد جمله حالیه و جمله اعتراضیه با هم مشتبه میشوند مانند «انی سمیتها مریم » و «انی وضعتها انثی » که جملات معترضه هستند و بحال مشتبه میشوند ولیکن جمله اعتراضی را میتوان با چند امر از جمله حالی تمیز داد، یکی آن که مفرد بجای جمله حالیه میتواند قرار بگیرد ولی مفرد به جای جمله معترضه قرار نمیگیرد، دیگر آن که جمله حالی در حقیقت قید و صفت است برای عامل حال در صورتی که جمله معترضه فقط جزئی ارتباطی با جمله ماقبل خود دارد و بستگی آنها بمثابه بستگی حال و عامل آن نیست. در کتب دیگر مانند مطول و مغنی فرقهای فراوان دیگر نیز بیان شده است که هر کس مایل باشد میتواند بدانها مراجعه کند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اِمص ) نقاضت و مخالفت و تعرض و مقابلی و رد و عدم قبول و ایراد و نکته گیری و عیب جویی. ( ناظم الاطباء ). ایراد. بحث. گرفت. پیش آمدن. بازداشتن. گرفتن بر کسی. عیب کردن بر. خرده گیری. اعتراض کردن. نظر. ( یادداشت بخط مؤلف ) : اکنون بعد از این آنچه بمصالح ملک و دولت بازگردد نگاه میدارد. ما را به رأیهای او هیچ اعتراض نیست. ( تاریخ بیهقی ص 601 ). و بر رأی و دیدار وی [ خواجه احمد حسن ] هیچ اعتراض نیست. ( تاریخ بیهقی ص 147 ). مثال و اشارات وی روان است در همه کارها و بر آنچه بیند کس را اعتراض نیست. ( تاریخ بیهقی ص 150 ). پادشاهان بزرگ آن فرمایند که ایشان را خوش آید و نرسد خدمتکاران ایشان را که اعتراض کنند. ( تاریخ بیهقی ص 273 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

منع کردن، بازداشتن، پیش آمدن وروبروی کسی ایستادگی کردن، عیب وخرده گرفتن، ایرادگرفتن، نکته گیری، واخواهی، واخواست
( مصدر ) خرده گرفتن انگشت بر حرف نهادن ایراد گرفتن . ۲ - تعرض کردن . ۳ - پیش آمدن . ۴ - ( اسم ) واخواست واخواهی . ۵ - آنست که شاعر در اثنای بیت لفظی برای اتمام شعر بیاورد که معنی بدان محتاج نباشد و آنرا ( حشو ) گویند و بر سه قسم است : ملیح متوسط قبیح . جمع : اعتراضات .
آفت رسیدن بزن از جن یا بیماری که مانع از وطی آن گردد . یا پیش آمدن کسی را به تیری پس انداختن بر وی و کشتن . کسی را پیش آمدن و بر کسی در آمدن در چیزی رحال کردن و گشتن . یا سوار شدن بوقت عرض . یا بر پهنا ایستادن چیزیرا مانند چوی بر پهنای جوی . یا مایل شدن پیش چیزی . حایل شدن . مانع شدن .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - نکته گیری نمودن .۲ - تعرض کردن .۳ - (اِمص . ) واخواست .

فرهنگ عمید

۱. منع کردن، بازداشتن.
۲. پیش آمدن و روبه روی کسی ایستادگی کردن.
۳. عیب گرفتن، خرده گرفتن، ایراد گرفتن، نکته گیری.
۴. (ادبی ) در بدیع، آوردن جملۀ معترضه در بین کلام برای افادۀ معنی خاص.

واژه نامه بختیاریکا

سر واز
سر واز

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اظهار نارضایتی و مخالفت کردن را اعتراض گویند. موارد جواز و عدم جواز اعتراض در سراسر فقه به مناسبت مطرح و احکام آن ذکر شده است.
در این جا به ضابطۀ کلّی که در برگیرندۀ همۀ موارد کاربرد آن در فقه است، اشاره می شود.اگر سخن یا عملی با همۀ جهات و شرایط لازم برای جواز صدور یا صحّت شرعی آن، از فرد صاحب صلاحیّتی صادر شود، دیگری از نظر شرعی حق اعتراض به او ندارد.
افراد داخل در ضابطه کلی
افرادی که داخل در ضابطه کلی هستند و حق اعتراض بر آنها در مورد خودشان نیست.
← سخن یا عمل امام معصوم
۱. ↑ جواهر الکلام ج۲۱، ص۲۹۶.
...

[ویکی فقه] اعتراض (ابهام زدایی). واژه اعتراض ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اعتراض (علم بدیع)، یکی از اصطلاحات ادبیات فارسی یا همان حشو و به معنای استفاده از لفظ یا عبارتی در کلام بدون نیاز به آن در سیاق کلام• اعتراض (فقه)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در فقه به معنای اظهار نارضایتی و مخالفت کردن
...

[ویکی فقه] اعتراض (علم بدیع). یکی از اصطلاحات ادبیات فارسی اعتراض و یا همان حشو می باشد. که در لغت عربی به معنای "لایی" لباس است، همان الیافی که مابین آستر و پارچه نهاده می شود تا جامه و لباس را بهتر نشان دهد و نگه دارد، و در اصطلاح اعتراض یا حشو آن است که در میانِ سخن لفظی یا عبارتی بیاورند که در سیاقِ اصلی سخن به آن نیازی نباشد.
حشو (اعتراض) در لغت عربی به معنای "لایی" لباس است، همان الیافی که مابین آستر و پارچه نهاده می شود تا جامه و لباس را بهتر نشان دهد و نگه دارد؛ که در این باره سعدی می گوید: قبا گر حریر است و گر پرنیان •••• بناچار حشوش بود در میاندر علم بلاغت به اعتراض یا حشو اعتراض الکلام قبل التمام می گویند. همان واژه، تعبیر یا جمله معترضهٔ که اگر حذف شود در معنی خللی پدید نمی آید. مانند: غیر از هنر که تاجِ سرِ آفرینش است •••• بنیادِ هیچ ســلطنتی جاودانه نیستدر این بیت عبارتِ «که تاجِ سرِ آفرینش است» حشو است که در میانِ سخنِ اصلی آمده است.و در اصطلاح علم بدیع، عبارت است از آوردن کلمات و جملاتی که به ارکان و سیاق اصلی سخن ارتباطی ندارد و بنا بر دلایلی در لابه لای ارکان و اجزای اصلی جمله آورده می شود.
انواع حشو
حشو در کلام به سه گونه است: حشو ملیح، حشو متوسط و حشو قبیح.شاعران زبان فارسی، در ابیات خود از حشو ملیح بیشتر از نوع دیگر حشوها استفاده می کنند.
← حشو ملیح
در حشو ممکن است مقاصد بسیاری، همچون تنزیه، دعا، تنبیه، تاکید، مطابقه و استعطاف، بیانِ سبب، و مدح منظور باشد.
سعادت، اسماعیل، دانش نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۴۵۵.
...

مترادف ها

objection (اسم)
ایراد، اعتراض، مخالفت، عدم توافق، استدلال مخالف

animadversion (اسم)
قوهء اعطراض، اعتراض، تذکر و اعلام خطر، انتقاد، تعیین تقصیر و مجازات نمودن

protest (اسم)
اعتراض، شکایت، پروتست، واخواست رسمی

defiance (اسم)
اعتراض، مخالفت، مبارزه طلبی، دعوت به جنگ، بی اعتنایی

protestation (اسم)
ادعا، اعتراض، اظهار جدی، واخواهی

exception (اسم)
رد، اعتراض، استثنا، استثناء

remonstrance (اسم)
اعتراض، تعرض، سرزنش، نکوهش

فارسی به عربی

احتجاج ، اِحْتِجاجٌ ، الإحتجاج

پیشنهاد کاربران

Protest
Objection
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد
گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد
اعتراض= واخواست
نامردم اگه برای حق معترض نشم ملت یا می تونن بر ن گم شن یا مطیع ضمنا 🙄🙄🙄
اِعتِراض: ناخرسندی، ناخشنودی، ناهمسویی، واخواهی، واخواست
خروشیدن در شاهنامه به جای اعتراض بکاررفته است.
خروشید بر وی: اعتراض کرد بر وی.
واخواهی - واخواست
ارائه ی نارضایتی خود به طرف مقابل بخاطر عملکرد بد او
‏پِیجَستن/پِیجَهیدن = to object، اعتراض کردن
پِیجَست، پِیجَهِش = objection، اعتراض
پِیجَستار = معترض، اعتراض کننده
روش ساخت ⬇️
‏{پیجستن: پیشوند ‹پی› ( به معنای به، به سوی و . . . ) بعلاوهٔ ‹جَستن›. در بن به معنای به کسی یا چیزی پریدن و جهیدن ( برای نشان دادن ناخشنودی ) . چنانکه وقتی می گوییم �علی به حسن پرید� یعنی علی به حسن پرخاش و اعتراض و ابراز ناخشنودی کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوند ‹پی› در ‹پیوستن› ( به چیزی بستن/بسته شدن ) و ‏‹پیغام› ( آنچه به سوی دیگران گام برمی دارد و می آید ) دیده می شود.
در ساخت این واژه، به ریشه همسنگ انگلیسی آن نیز نگر داشته ام.
‏واژهٔ object از پیشوند ob ( به، به سوی، بر علیه و . . . ) ject ( جستن و پریدن و پراندن و پرتاب کردن و . . . ) تشکیل شده است. }
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست

اعتراضاعتراض
اعتراض= وانگری
معترض=وانگر
معترضان=وانگران
در پارسی میانه �پَتکار� است که امروزه می توان بجای اعتراض پدکار را بکار برد.
نارضایتی
از این پیشنهاد لذت ببرید🌹
پروتست .
در لغت به معنی منع و جلو کسی یا چیزی را گرفتن.
همتای واژه ی اعتراض= واخواهی خیلی زیباست و همچنین پاخوس
پرخاش و خروش یعنی تند صحبت کردن و عصبانی شدن. اینان در اینجا معنی واخواهی نمی دهد . . با سپاس
برابر پارسی ان توپیدن و توفیدن میباشد
" فراژکش " از بن فراژکیدن به معنای به تندی گراییدن ، بیان خواسته با روشی تند که از واژه ژکیدن گرفته شده ، ژکیدن یعنی زیر لب غر و لند کردن ، نمود بیرونی خشم .
فراژکش ها = اعتراضات
فراژکنده = معترض
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
ویتَندا vitandã ( سنسکریت )
ویپرات viprãt ( سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ )
آکسیپ ãksip ( سنسکریت: آکسِپَ )
پرخاش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس