استبرق

/~estabraq/

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

استبرق. [ اِ ت َ رَ ] ( معرب ، اِ ) معرب استبرک. ( منتهی الارب ). دیبا. ( مهذب الاسماء ). دیبای ستبر. ( ربنجنی ). دیبای سطبر یا دیبا که بزر ساخته باشند یا جامه حریر سطبر مانند دیبا یا برنداق سرخ مشابه زههای کمان. ( منتهی الارب ). دیبای سفت و گنده است مثل اطلس. ( غیاث اللغات ). دیبائی ستبر است چنانکه سندس دیبائی تُنُک است. دیباج غلیظ فمما اخذوه [ای العرب ] من الفارسیة الاستبرق ، غلیظالحریر و اصله استروه. ( از جمهره ابن درید بنقل سیوطی در المزهر ). و صاحب تاج العروس گوید ابن درید در جمهره استبرق را از الفاظ مأخوذه از سریانی گفته است. الاستبرق ، غلیظ الدیباج ، فارسی معرب ، و اصله «استفره » و قال ابن درید«استروه » و نقل من العجمیة الی العربیة، فلو حُقّر استبرق او کُسّر لکان فی التحقیر «ابیرق » و فی التکسیر«ابارق » بحذف التاء و السین جمیعاً. ( المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر ص 15 ): عالیهم ثیاب سندس خضر و استبرق و حُلوا اساور من فضة و سقاهم ربّهم شراباً طهوراً. ( 21/76 ). متکئین علی فرش بطائنها من استبرق و جنی الجنتین دان. ( قرآن 54/55 ). اولئک لهم جنات عدن تجری من تحتهم الانهار یحلون فیها من اساور من ذهب و یلبسون ثیاباً خضراً من سندس و استبرق متکئین فیها علی الارائک نعم الثواب و حسنت مرتفقاً. ( قرآن 31/18 ).
قاری صفت حله و استبرق و سندس
بر البسه بنویس که از اهل بهشتیم.
نظام قاری ( دیوان ص 96 ).
مخفف آن ، ستبرق :
تو گوئی بباغ اندرون روزبرف
صف ناژوان و صف عرعران
بسی خواهرانند بر راه رز
سیه موزگان و سمن چادران
بپوشیده در زیر چادرهمه
ستبرق ز بالای سر تا بران.
منوچهری.
صحرا گویی که خورنق شده ست
بستان همرنگ ستبرق شده ست.
منوچهری.

استبرق. [ اِ ت َ رَ ] ( اِ ) استبرک. از درختان کائوچوئی ایران است ودر نقاط گرمسیر و سواحل جنوبی و از خوزستان تا مکران و بلوچستان همه جا از ارتفاع 950 ( در منصورآباد لار ) تا 1100 ( در اطراف بم ) دیده شده است. ( گااوبا ). درختچه یا بوته ایست که به ارتفاع پنج گز میرسد و در نواحی خرماخیز ایران بسیار است و آنرا کائوچو هست. نامی است که در شیراز و دیگر قسمتهای فارس به عشر دهند.غَلبلب. عوشر. عُشّر. غَرق. کرک. خرگ. عشر. عِشار. اَکَرن. مَدار. اوشر. گویند با این گیاه در دوره هخامنشی دیبای شوشتری میکرده اند، یعنی جامه استبرق.

فرهنگ فارسی

معرب استبرک، دیبا، دیبای ستبر، پارچه زری، پارچهای که باابریشم وزربافته شود، درفارسی ستبرق هم گفته شده
( اسم ) ۱ - دیبای ستبر استبرک . ۲ - نام دو گونه درختچه از تیر. کتوسها که در هند و مالزی و در جنوب ایران در نقاط گرمسیر و سواحل دریای عمان و خلیج فارس میرویند و از گیاهان کاچوئی ایران هستند .استخر .
از درختان کائوچوکی ایران است

فرهنگ معین

(اِ تَ رَ ) (اِ. ) معرب استبرک . ۱ - دیبا، دیبای ستبر، پارچه ای که با زر و ابریشم بافته شود. ۲ - نام دو گونه درختچه که در نقاط گرمسیری می رویند. از گیاهان کائوچویی ایران هستند.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) گیاهی شیره دار با برگ های پَهن و گل های صورتی و سفید خوشه ای و معطر.
۲. [قدیمی] پارچه ای که با ابریشم و زر بافته می شد، دیبا: صحرا گویی که خورنق شده ا ست / بستان هم رنگ ستبرق شده است (منوچهری: ۱۶۲ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{Calotropis} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از استبرقیان شیرابه دار که در مناطق گرمسیری و نیمه گرمسیری می رویند؛ گل های آنها معطر است و در برخی از کشورهای جنوب شرقی آسیا از آنها دسته گل درست می کنند

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی إِسْتَبْرَقٍ: حریر ضخیم وبرّاق
معنی بَطَائِنُهَا: آسترهایش -باطنها ودرونها -جمع بطانه (در عبارت "وقتی فراشی آسترش از أبریشم باشد واضح است که رویه آن گرانبهاتر و مافوق استبرق است
تکرار در قرآن: ۴(بار)

دانشنامه عمومی

استبرق (زیرتیره). اِسْتَبْرَق ( نام علمی: Asclepiadoideae ) نام یکی از زیرتیره های گیاهی است. این زیرتیره پیش از این به عنوان تیره استبرقیان ( نام علمی: Asclepiadaceae ) شناخته می شد.
این سرده در راسته گل سپاسی سانان ( نام علمی: Gentianales ) ، تیرهٔ خرزهره ایان ( نام علمی: Apocynaceae ) ، قرار دارد.
استبرقیان به شکل درختچه و بالارونده، دارای شیرآبه و جام گل پیوسته منظم هستند.
عکس استبرق (زیرتیره)عکس استبرق (زیرتیره)عکس استبرق (زیرتیره)عکس استبرق (زیرتیره)

استبرق (شهربابک). استبرق یا مَزرا ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان شهربابک در استان کرمان است. [ ۱]
این روستا در دهستان استبرق قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۳۱۲۹ نفر ( ۸۲۰ خانوار ) بوده است. [ ۲]
عکس استبرق (شهربابک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اِستَبرَق
درختچه ای با نام علمی Calotropis procera، از تیرۀ Asclepiadaceae. پوست این درختچه چوب پنبه ای و دارای شیرابه ای تلخ و شیری رنگ، برگ هایش بزرگ و گوشتی، متقابل و تقریباً بدون دُم برگ، گل آذین آن گَرزَن شبه چتر، و میوه اش برگه ای متورم است. شاخه های جوان غالباً پوشیده از کُرک های سفید پتویی اند. پراکنش جهانی این درخت در جنوب غرب آسیا و افریقای گرم، شبه گرم و مرطوب است. استبرق در استان های جنوبی ایران و نیز کرمان می روید و آن را غَلَبْلَب و خَرْک هم می نامند.

مترادف ها

milkweed (اسم)
استبرق، انواع جلبکهای لیفی نرم، پادزهر رسمی

پیشنهاد کاربران

یَلْبَسونَ مِن سندُس وَ إِستَبرَق مُّتَقَبِلِینَ ( 53دخان )
آنها لباسهائی از حریر لطیف و نازک و ضخیم می پوشند ، و در برابر یکدیگر بر تختها جای دارند .
استبرق به معنی پارچه های ابریشمی ضخیم است ، و جمعی از اهل لغت و مفسران آن را معرب کلمه فارسی استبر یا ستبر ( به معنی ضخیم ) می دانند ، این احتمال نیز هست که ریشه آن عربی باشد و از برق ( به معنی تلالؤ ) گرفته شده است ، به خاطر درخشندگی خاصی که این گونه پارچه ها دارد .
...
[مشاهده متن کامل]

( تفسیر نمونه ج : 21 ص : 212 )

یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلینَ53
ثوب ناعم داهِم مُرصّع بالجواهر والذهب واللؤلؤ ؛ کلباس الملوک والسلاطین والفراعنة.
این لباس در دنیا، مستضعفین ازش محرومند ومختصّ طاغوتیها و به حکّام
...
[مشاهده متن کامل]

وفرعونیها ( فراعنة ) وشاه ها؛ إختصاص یافت.
پیام این آیة:
در این دنیا: أوج لذّت در قناعت نهفت است.
لکن در بهشت کاملا برعکس میباشد:
أوج لذّت در طمع خواهد شد.
نکته: بیشتر فقراء از پولداران وکاخ نشین ألگو میگیرند وتبعیت میکنند؛ واین امر
فاجعه همراه به بارگذاشت!
وجالبه اینکه فقیر وقتیکه ثروتمند میشه؛ رفتارش کاملا عوض میکنه وخودش به فراموشی
میسپره که معانات تهدستی چی بوده است!
بإین خاطر؛ در کل عبر تاریخ وقصص گذشت وحال میبینیم پولداران وقصرنشین وعمارت
داران ؛ خطرناکترین ومُخرّبترین شهروندان هستند وألگو بخش ( بالقوّه ) برای جامعه ضعیف
هستند.
قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ
فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً
نکته دو: إستبرق کلمه کاملا عربی است؛ واز هیچ زبان یا ملّت دیگری گرفته نشد: از
فعل؛برق ( یکاد سنا برقه یذهب بالأبصار )
أمّا متأسفانه زبان شناسان با إصرار بدون مدرک ومستند مانند ادی شیر یاالهه شاه
پسند یا دکتر آذرتاش آذرنوش، این کلمه غیرعربی میدانند بدون إرائه اندک دلیل وفقط
به تشویش أذهان مخاطب میپردازند واز زبانشاسان یهودی الأصل إقتباس وسند میگرفتند.
حتی أشعار معلقات سبع به تردید وتشکیک میپذیرفتند! وجعلی بودندش متهم کرند ضمنا
علم واژه شناسی ( LINGUISTICS, PHILOLOGIST, LEXICOGRAPH ) بیشتر از 80 درصد
برحسب حدس وگمان وقیاس وتشابه لفظی متّکی هست. هر روز به نظر ودلیل نو کشف میکنه
وبه نقض نظر و آراء قبلی میپردازد.
نمونه تشابه لفظی :
ماکان اسم پسر کاکی از سران دیالمه یا حاکم یا . . .
أمّا ( ما کان . . . ) یه بخش از جمله عربیست
و ماکان الله لیعذبهم . . .
و ماکان لنفس أن تموت إلّا بإذن الله
وهیچ ربط با این دو لفظ وجود ندارد. .

استبرقاستبرق
منابع• http://Aryana.Expert@gmail.com

بپرس