احمد لر

لغت نامه دهخدا

احمد لر. [ اَ م َ دِ ل ُ ] ( اِخ ) خوندمیر در حبیب السیر آرد: در روز بیست وسیم ربیعالاخر سنه ثلاثین و ثمانمائه ( 830 هَ. ق. ) در وقتی که [ میرزا شاهرخ ] بمسجد جامع درون بلده فاخره هرات نماز گذارده بعزم سواری از مصلی برخاست و روان شد کپنک پوش احمد لر نام که مرید مولانا فضل اﷲ استرآبادی بود بصورت دادخواهان کاغذی در دست بر سر راه آمد. حضرت خاقان یکی از نزدیکان را گفت که : سخن این شخص معلوم نمای و احمد لر فرصت یافته بی اندیشه دوید و کاردی بشکم آن حضرت رسانید اما چون حمایت قادر بیچون حامی ذات فایض البرکات آن پادشاه فرخنده صفات بود کارد کارگر نیفتاد و نکایت زخم باحشا و امعا سرایت نکرد و علی سلطان قوچین رخصت قتل آن لعین حاصل نموده در ساعت او را بکشت... خاقان عالیمکان پای در رکاب سعادت انتساب آورده بدولت سوارگشت و نقاره ای در غایت مهابت فروکوفته آن حضرت از راه بازار بباغ زاغان تشریف برد و اطباء و جراحان بمعالجه آن زخم پرداخته در عرض چند روز شفاء کامل بحصول پیوست. یکی از فضلا در تاریخ آن واقعه گوید: بیت :
سال تاریخ هشتصد و سی بود
روز جمعه پس از ادای صلات
قصه ای بس عجیب واقع شد
در خراسان ، ولی بشهر هرات
کج روی در بساط چون فرزین
خواست تا شهرخی زند شد مات.
القصه بعد از وقوع این قضیه غریبه میرزا بایسنقر و امرا بتفحص احوال احمد لر مشغول گشته از کشتن او پشیمان شدند و در میان رخوت آن مردک کلیدی یافتندکه در خانه تیمچه ای بآن گشاد یافت و مردم تیمچه گفتند که شخصی موصوف به این صفت در این خانه طاقیه میدوخت و بسیاری از معارف پیش او می آمدند از آن جمله یکی مولانا معروف خطاط است... و او بمثابه ای خویشتن دار وبزرگ منش بود که کاغذ میرزا بایسنقر را که جهت کتابت خمسه شیخ نظامی به وی داده بود زیاده بر یکسال نگاه داشته نانوشته بازفرستاد و به این سبب صورت کدورت مولانا معروف بر لوح خاطر میرزا بایسنقر نقش بست و دراین وقت که آن جناب بدوستی احمد لر متهم گشت او را حکم قتل فرمود و چند نوبت مولانا را بپای دار بردند آخر امر در چاه قلعه اختیارالدین محبوس کردند... اماخواجه عضدالدین که دخترزاده مولانا فضل اﷲ استرآبادی بود و جمعی دیگر از موافقان احمد لر مقتول بلکه محروق شدند. رجوع بحبط ج 2 ص 179، 200، 201 شود.

دانشنامه آزاد فارسی

احمد لُر ( ـ۸۳۰ق)
از پیروان فضل الله استرآبادی و از دراویش فرقۀ مذهبی ـ سیاسی حروفیه و از سرداران احمد جلایری ، فرمانروای عراق. احمدِ لُر پس از کشته شدن سلطان جلایری در ۸۱۳ق، نزد ابومنوچهر، حاکم شروان ، رفت و جزو ملازمان وی گردید. اما بعد از قتل او به هرات ، پایتخت تیموریان، رفت و در آن جا به تقلید از فضل الله استرآبادی ، مؤسس فرقه حروفیه ، به کلاه دوزی ، که ظاهراً در آن زمان نزد حروفیان از نوعی تقدّس برخوردار بود، مشغول گردید و از نزدیکان خواجه عضدالدین ، از رهبران حروفیان شهر هرات ، شد و در اندک زمانی با بسیاری مشاهیر هرات همچون سید قاسم انوار، معروف بغدادی و میر مخدوم نیشابوری آشنایی یافت و در سلک درویشان درآمد. احمد لُر به انتقام قتل فضل الله استرآبادی به دست میرانشاه بن تیمور، در۲۳ ربیع الثانی۸۳۰ق، هنگام خروج شاهرخ تیموری از جامع هرات او را با کارد مجروح کرد و خود به دست یکی از همراهان شاهرخ به قتل رسید. پس از این واقعه، بسیاری از حروفیان و مخالفان حکومت ازجمله خواجه عضدالدین، نوادۀ فضل الله استرآبادی، سرکوب یا چون سید قاسم انوار، شاعر، تبعید شدند.

پیشنهاد کاربران

بپرس