احمد خضرویه

لغت نامه دهخدا

احمد خضرویه. [ اَ م َ دِ ؟ ] ( اِخ ) ابوحامد احمدبن خضرویه ٔبلخی. یکی از مشایخ و بزرگان متصوفه خراسان. او معاصر بایزید بسطامی و یحیی بن معاذ رازی بود و با هردوصحبت داشته و هجویری گوید: وی طریق ملامت سپردی و جامه برسم لشکریان پوشیدی و شوی فاطمه دختر امیر بلخ از مشهورات زنان این طایفه است. احمد را کلام عالی و انفاس مهذب است و تصانیف مشهور اندر هر فن از معاملات و ادب و نکت لایح اندر حقایق. و ابوحفص حداد گوید: لولا احمدبن خضرویه ما ظهرت الفتوة. و از احمد می آید که گفت : استر عزّ فقرک عن الخلق. و نیز گوید: درویشی اندر ماه رمضان یکی از اغنیا را دعوت کرد و اندر خانه وی بجز نانی نبود خشک گشته ، چون توانگر بازگشت صره ای زر فرستاد وی آن صره را باز بدو فرستاد و گفت : این سزای آنکس است که سرّ خود با چون توئی آشکار کند.خوندمیر در حبط ج 2 ص 240 ضمن ترجمه سید برهان الدین خاوندشاه آرد که : شیخ بهاءالدین عمر نسبت بآن حضرت محبت بی نهایت داشت چنانچه در حین مرض وصیت فرمود که امیر خاوند شاه بر من نماز گزارد و هم در آن ایام روزی آن حضرت را مخاطب ساخت و گفت که : سید میخواست که با هم باشیم اما سلطان احمد خضرویه گریبان شما را گرفته بجانب خود کشید و آن جناب بعد از فوت شیخ بهاءالدین عمر از هرات به بلخ مراجعت فرمود، در سنه 888 هَ. ق. وفات یافت و در پیش روی احمد خضرویه مدفون گردید. و رجوع به احمدبن خضر معروف بخضرویه بلخی شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس