احتجاج

/~ehtejAj/

معنی انگلیسی:
argumentation, contention, dialectic

لغت نامه دهخدا

احتجاج. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) حجت آوردن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). دلیل آوردن.
- احتجاج کردن ؛ حجت آوردن. استدلال کردن. اقامه دلیل.
- || خصومت کردن.
|| احتجاج بدلیل ؛ نزد بلغاء آن است که شاعر صفتی یا مقدمه ای ادّعائیّه ایراد کند، بعد آن را ببراهین عقلیّه یا دلائل نقلیّه ثابت کند :
بنام ایزد که تو باغی وگر برهان کسی خواهد
قدت سرواست و مویت مشک و زلفت سنبل و گل رخ.
کذا فی جامعالصّنایع. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ فارسی

علی اهل اللجاج تالیف ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی متضمن سخنان حضرت رسول ص و حضرت فاطمه ع و ائمه اطهار با پیروان ادیان و دانشمندان فرق مختلف ٠
حجت آوردن، دلیل آوردن، اقامه حجت ودلیل کردن درادعاوخصومت
( مصدر ) حجت آوردن . دلیل و برهان آوردن . یا احتجاج بدلیل . آنست که شاعر صفتی بیاورد یا در مقدم. سخن ادعایی کند و سپس آنرا به برهان های عقلی و دلیل های نقلی ثابت کند مانند : ( بنام ایزد که تو باغی و گر برهان کسی خواهد قدت سرو است و مویت مشک و زلفت سنبل و گل رخ . )

فرهنگ معین

( اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) دلیل و برهان آوردن .

فرهنگ عمید

۱. دلیل آوردن.
۲. [قدیمی، مجاز] جروبحث، جدال.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] إحتجاج. احتجاج اقامه حجّت و دلیل برای اثبات حقّ می باشد.
احتجاج از باب افتعال به معنای اقامه حجّت بر مدّعا است. «احتجّ بالشّیء أی اتّخذه حجّةً = به چیزی احتجاج کرد یعنی آن را حجّت قرار داد». حجّت در لغت به معنای دلیل و برهان است و علّت نام گذاری آن به حجّت، این است که از ریشه «حجّ» به معنای قصد گرفته شده و دلیلی که با آن مدّعا اثبات می شود، مقصود شخص احتجاج کننده است یا به واسطه دلیل، اثبات مدّعا قصد می شود یا آن که دلیل، خود قصد اثبات مدّعا را دارد به گفته برخی، حجّت، دلالت روشن برای اثبات مقصد حق و درست است. و براساس نقل برخی دیگر، حجّت، چیزی است که بر صحّت ادّعا دلالت می کند.

[ویکی فقه] احتجاج اقامه حجّت و دلیل برای اثبات حقّ می باشد.
احتجاج از باب افتعال به معنای اقامه حجّت بر مدّعا است. «احتجّ بالشّیء أی اتّخذه حجّةً = به چیزی احتجاج کرد یعنی آن را حجّت قرار داد».
لسان العرب، ج ۲، ص ۲۲۶، «حجج».
حجّت در منطق ، تصدیقات معلومی است که باعث نیل به شناخت تصدیق مجهول می شود.
الاشارات والتنبیهات، ج ۱، ص ۲۶.
موضوع احتجاج در قرآن کریم از واژه حجّت که در ۷ آیه آمده است، استفاده می شود.
بقره/سوره۲، آیه۱۵۰.
...

[ویکی فقه] احتجاج (قرآن). احتجاج نوعی استدلال است که در آن با برهان مخاطب را از مقصود منصرف می کند.
احتجاج از باب افتعال در لغت به معنای اقامه حجّت بر مدّعا است. «احتجّ بالشّیء أی اتّخذه حجّةً : به چیزی احتجاج کرد یعنی آن را حجّت قرار داد». حجّت در لغت به معنای دلیل و برهان است و علّت نام گذاری آن به حجّت، این است که از ریشه «حجّ» به معنای قصد گرفته شده و دلیلی که با آن مدّعا اثبات می شود، مقصود شخص احتجاج کننده است یا به واسطه دلیل، اثبات مدّعا قصد می شود یا آن که دلیل، خود قصد اثبات مدّعا را دارد به گفته برخی، حجّت، دلالت روشن برای اثبات مقصد حق و درست است.
اصطلاح شناسی
احتجاج به معنای حجت و دلیل آوردن و استدلال نمودن است و استدلال نمودن در اصطلاح عبارت است از: تألیف چند قضیه برای اسکات خصم و اثبات مطلوب یا رد مدعایی. . پس مراد از احتجاج، حجت آوردن به منظور اثبات یا رد و ابطال نظریه و عقیده ای است. حّجت یعنی، برهان و چیزی که به وسیله آن پیروزی در مقابل خصم حاصل میشود.
احتجاج در قرآن
دین اسلام که اساس دعوت خود را بر برهان و دلیل نهاده، اهمیت ویژه ای برای احتجاج قائل است و سنت پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت او (ع) شیوه ها و روش های کاربردی آن را به ما آموخته است. در قرآن کریم از واژه حجّت که رکن اصلی در احتجاج می باشد در ۷ آیه آمده است، از مفهوم، این آیات و آیات دیگر چنین بر می آید که منظور قرآن از احتجاج سفارش به استفاده از حکمت ، موعظه حسنه و جدال أحسن برای دعوت به حقّ و به کارگیری روش های مذکور است نه محاجه. قرآن شیوه احتجاج و استدلال را بطور خلاصه در آیه ۱۲۵ سوره نحل بیان میکند : «ادْعُ إِلَیٰ سَبِیلِ رَ بِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَ بَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»«با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر می داند چه کسی از راه او گمراه شده است؛ و او به هدایت یافتگان داناتر است. » ۱. (ادع الی سبیل ربک بالحکمة ). حکمت به معنی علم و دانش و منطق و استدلال است ، و در اصل به معنی منع آمده و از آنجا که علم و دانش و منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است به آن حکمت گفته شده ،نخستین گام در دعوت به سوی حق استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده است ، و به تعبیر دیگر دست انداختن در درون فکر و اندیشه مردم و به حرکت در آوردن آن و بیدار ساختن عقلهای خفته نخستین گام محسوب می شود.۲. (و الموعظة الحسنة ). و این دومین گام در طریق دعوت به راه خدا است ، یعنی استفاده کردن ازعواطف انسانها، چرا که موعظه ، و اندرز بیشتر جنبه عاطفی دارد که با تحریک آن می توان توده های عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت . در حقیقت حکمت از (بعد عقلی ) وجود انسان استفاده می کند و موعظه حسنه از (بعد عاطفی ). و مقید ساختن (موعظه) به (حسنه ) شاید اشاره به آن است که اندرز در صورتی موثر می افتد که خالی از هر گونه خشونت ، برتری جوئی ، تحقیر طرف مقابل ، تحریک حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد، چه بسیارند اندرزهائی که اثر معکوسی می گذارند به خاطر آنکه مثلا در حضور دیگران و توام با تحقیر انجام گرفته ، و یا از آن استشمام برتری جوئی گوینده شده است ، بنابراین موعظه هنگامی اثر عمیق خود را می بخشد که حسنه باشد و به صورت زیبائی پیاده شود.۳ . (و جادلهم بالتی هی احسن ). و با آنها (یعنی مخالفان ) به طریقی که نیکوتر است به مناظره پرداز، و این سومین گام مخصوص کسانی است که ذهن آنها قبلا از مسائل نادرستی انباشته شده و باید از طریق مناظره ذهنشان را خالی کرد تا آمادگی برای پذیرش حق پیدا کنند. بدیهی است مجادله و مناظره نیز هنگامی مؤ ثر میافتد که (بالتی هی احسن ) باشد، حق و عدالت و درستی و امانت و صدق و راستی بر آن حکومت کند و از هر گونه توهین و تحقیر و خلافگوئی و استکبار خالی باشد، و خلاصه تمام جنبه های انسانی آن حفظ شود.
احتجاج و محاجه
...

دانشنامه آزاد فارسی

اِحْتِجاج
(در لغت به معنای حجت و دلیل آوردن) در اصطلاح منطق، حجت آوردن به منظور اثبات یا رد و ابطال یک نظریه و یک عقیده. به عبارت دیگر اثبات عقیده ای که احتجاج کننده بدان باور دارد و آن را درست می شمارد و ابطال و رد نظریه ای که بدان باور ندارد و آن را نادرست می انگارد.

فارسی به عربی

اِحْتِجاجٌ

پیشنهاد کاربران

در جملاتی بمانند: "اِحْتِجاج به قرآن نمود. . "، یحتمل معنای استناد را دهد.
دلیل آوردن
استدلال کردن
احتجاج فرایندی تحولی است زیرا عقاید در طول زمان با الگویی گشتاری تکامل می یابند . درهر احتجاج یا دیالکتیک

بپرس