اویش

لغت نامه دهخدا

اویش. [ اُ ی ِ ] ( اِ ) بضم اول و کسر ثالث وجود و هستی. ( ناظم الاطباء ). هویت که تشخص و تعین باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بمعنی هویت از مجعولات دساتیر است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

بضم اول و کسر ثالث وجود و هستی

گویش مازنی

( آویش ) /aavish/ دم کرده ی آویشن برای رفع سرماخوردگی

دانشنامه آزاد فارسی

آویش. آویش (Aviz)
دهکده ای در بخش پورتالگره۱، مرکز پرتغال، در آلتوآلنتژو۲. فرقۀ کاستیلی۳ شهسواران کالاتراوا۴ به بیرون راندن اعراب مغربی۵ از پرتغال کمک کردند و در ۱۱۶۶م در اِوورا۶ ساکن شدند. آلفونسوی دوم آویش را به آن ها هدیه کرد (۱۲۱۱م) و این فرقه استقلال یافت و به فرقۀ آویش۷ تبدیل شد که تشکیلاتی کاملاً پرتغالی بود. شهسواران نقش مهمی در تاریخ پرتغال بازی کردند. پس از مرگ فردیناند اول در ۱۳۸۳م، ژان۸، برادر نامشروع او، که رئیس فرقۀ آویش بود، انقلابی به راه انداخت تا از انتقال پادشاهی به بئاتریس کاستیلی۹ جلوگیری کند. خود او با عنوان ژان اول۱۰ پادشاه شد و به این ترتیب سلسلۀ آویش به سلطنت رسید که از معروف ترین سلسله های پادشاهی پرتغال به شمار می رود و تا ۱۵۸۰ بر کشور حکم راند و در آن سال پرتغال تحت سلطۀ اسپانیا درآمد.

پیشنهاد کاربران

آویش اسم پسرونس . یعنی گیاه ارزشمند و دارویی مفید که در کوها میتوانیم یافت کنیم.
آب و آتش
( اوستایی ) واضح، روشن، بدیهی، صریح، آشکار، بی پرده، هویدا، علنی، باز، پیدا

بپرس