اشکوخیدن


معنی انگلیسی:
slip

لغت نامه دهخدا

( آشکوخیدن ) آشکوخیدن. [ دَ ] ( مص ) سکندری رفتن. از سر پنجه پای لغزیدن بی اراده و ناآگاهانه. و آن را در ستور سَر سُم رفتن گویند :
چون بگردد پای او از پای دار
آشکوخیده بماندهمچنان.
رودکی.
آشکوخدبر زمین هموار بر
همچنان چون برزمین دشخوار بر .
رودکی.

اشکوخیدن. [ اَ / اِ دَ ] ( مص ) لغزیدن. زلت. مصدر اشکوخ است که لغزیدن و بسر درآمدن و افتادن باشد، چه اگر کسی پایش از پیش به دررود و بیفتد گویند اشکوخید. ( برهان ). لغزیدن و بسر درآمدن است. در بعض فرهنگها لغزیدن و برپا خاستن است ، با الف ممدوده آشکوخیدن و بی همزه ( شکوخیدن ) هم گویند. ( شعوری ). لغزیدن و بسر درآمدن و افتادن باشد، چه اگر کسی پایش ازپیش به دررود و بیفتد گویند شکوخید. ( آنندراج ). لغزیدن و بسر درآمدن بود. مثلاً چون کسی تند و تیز میرفته و پایش بر کلوخی یا بسنگی بخورد یا بسوراخی دررود یا آب ریخته ای باشد و پایش به دررود و بیفتد گویند که اشکوخید و بحذف همزه نیز درست است. ( جهانگیری ). لغزیدن و بکسر همزه نیز به نظر رسیده. ( سروری ). عثرت. زلت. خزیدن. ( صحاح الفرس ). و رجوع به شکوخیدن شود.

فرهنگ معین

( آشکوخیدن ) (دَ ) (مص ل . ) لغزیدن ، سکندری رفتن .
(اِ دَ ) (مص ل . ) ۱ - لغزیدن . ۲ - سکندری رفتن .

فرهنگ عمید

( آشکوخیدن ) ۱. به سر درآمدن و افتادن، سکندری خوردن، لغزیدن: آشکوخد بر زمین هموارتر / همچنان چون بر زمین دشخوارتر (رودکی: ۵۳۶ ).
۲. خطا کردن.
۱. لغزیدن، سکندری خوردن.
۲. به سر درآمدن و افتادن.
۳. خطا کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس