استانه

/~AstAne/

مترادف استانه: ( آستانه ) آستان، بارگاه، پیشگاه، جناب، حضرت، درگاه، عتبه، محضر، وصید، آغاز، مقدمه

معنی انگلیسی:
sill, threshold, door, eve, verge, nook

لغت نامه دهخدا

( آستانه ) آستانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) آستان. حضرت. جناب. عتبه. ساحت. وصید. فناء. درگاه. کریاس. سدّه. گذرگاه. کفش کن. اَستانه :
بهشت آئین سرائی را بپرداخت
ز هرگونه در او تمثالها ساخت
ز عود و چندن او را آستانه
درش سیمین و زرّین بالکانه.
رودکی.
پیاده برفتند تا پیش اوی
بدان آستانه نهادند روی.
دقیقی.
اگر بخواهم خانی کنم ز چشم و رخم
بناش زرّ و زمرّدْش آستانه کنم.
خسروی.
بد آن بد کز این بد بهانه منم
سخن را نخست آستانه منم.
فردوسی.
در خانه دین چونکه درنیائی
استاده چه ماندی بر آستانه.
ناصرخسرو.
بر عالم دین عالی آسمان شد
بر خانه حق محکم آستانه.
ناصرخسرو.
ز کویش ای دل پردرد پای بازمکش
وگرچه دانم کاین بادیه بپای تو نیست
بر آستانه سرِ درد بر زمین میزن
که پیشگاه سریر جلال جای تو نیست.
( از مرصادالعباد ).
آستانه و صدر در معنی کجاست
ما و من کو آن طرف کآن یار ماست.
مولوی.
اگر ملازم خاک در کسی باشی
چو آستانه ندیم خسیت باید بود.
ابن یمین.
همت ز آستانه فقر است ملک جو
آری هوا ز کیسه دریا بود سقا.
خاقانی.
آسمان بلندرتبت را
رتبت قَدرت آستانه کند.
مسعودسعد.
دو سال شد که بر این فرخ آستانه مرا
شده ست دست تفکر بزیر روی ستون.
ظهیر فاریابی.
مرا مبشر اقبال بامداد پگاه
نوید عاطفت آورد زآستانه شاه.
ظهیر فاریابی.
گر آستانه سیمین بمیخ زر بزند
گمان مبر که یهودی شریف خواهد شد.
سعدی.
بر آستانه میخانه گر سری بینی
مزن بپای که معلوم نیست نیت او.
حافظ.
و توسعاً قسمت فوقانی در را که بمحاذات آستانه است نیز آستانه گویند و بنایان آن را نعل درگاه خوانند و عرب اُسکفه نامد. || ( اصطلاح نجاری ) چوب زیرین چارچوب ( در دَر ). اُسکفه. || مجازاً، مقدمه. وسیله :
سفر مربی مرد است و آستانه جاه
سفر خزانه مال است و اوستاد هنر.
انوری.
|| مجازاً، بارگاه ملوک. || ( اِخ )آستانه ، آستانه قدس ، آستانه قدس رضوی ؛ مشهد حضرت رضا علیه السلام. || مشهد حضرت عبدالعظیم. || اسلامبول.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آستانه ) آستانه حضرت رضا آستان قدس رضوی مرقد شریف حضرت رضا در مشهد . ساختمان گنبد طلای مرقد را که فوق مقبره است بشاه طهماسب اول صفوی نسبت دهند ولی مسلم است که شاه عباس اول آنرا تعمیر کرده و نام او را بر کتیبه طلائی دور گنبد مذکور است . سر در اصلی مقبره بصحن کهنه باز می شود . گویند که ساختمان آن در عصر تیمور یان آغاز شده ولی بطور کلی بخش مهم آن که فعلا وجود دارد بوسیله شاه عباس اول ساخته شده . کاشی کاری آستانه متجاوز از ۴٠ سال طول کشید و عاقبت در زمان سلطنت شاه عباس دوم تمام شد . در کتیبه بزرگ و دور مدخل غربی اسم علیرضای خوشنویس برده شده است دو مناره طلا در اینجا وجود دارد که می گویند یکی را شاه سلیمان صفوی و دیگری را نادر شاه ساخته است . ایوان طلای عظیم صحن کهنه را گویند اول شاه طهماسب ساخت ولی بنام ایوان نادر شاه معروف است و احتمال می رود که بصورت فعلی نادر شاه آنرا ساخته باشد .
( اسم ) ۱ - آستان حضرت جناب عتبه. ۲ - چوب زیرین چارچوب ( در ) اسکفه ۳ ٠ - مقدمه وسیله۴ ٠ - بارگاه پادشاهان ۵ ٠- استانبول یا آستان. قدس آستان. اقدس ٠ مشهد حضرت رضا ( ع )
حضرت جناب
آستانه
ناحیه ای در خراسان

فرهنگ معین

( آستانه ) (نِ ) [ په . ] ( اِ. ) ۱ - آستان . ۲ - چوب زیرین چارچوب (در ). ۳ - مقدمه ، وسیله . ۴ - بارگاه شاهان .
(اَ نِ ) (اِ. ) جای خواب و آرام ، آرامگاه .

فرهنگ عمید

( آستانه ) ۱. حداقل میزان لازم برای تحریک یک عصب حسی: آستانهٴ شنوایی.
۲. قطعۀ زیرین چهارچوب در یا پنجره.
۳. نقطۀ آغاز یک عمل: در آستانهٴ ازدواج.
۴. = آستان
۵. [قدیمی، مجاز] زن، همسر.

فرهنگستان زبان و ادب

آستانه
[حمل ونقل هوایی] ← آستانۀ باند

واژه نامه بختیاریکا

( آستانه ) وَر وَر

دانشنامه عمومی

آستانه (دامغان). آستانه روستایی در دهستان رودبار بخش مرکزی شهرستان دامغان استان سمنان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۵۴۷ نفر ( ۱۸۵خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس آستانه (دامغان)

آستانه (شازند). آستانه یک شهر در بخش مرکزی شهرستان شازند در استان مرکزی ایران است زبان مردم این نواحی زبان لری میباشد. [ ۲]
این شهر را از آن جهت که امامزاده سهل بن علی متعلق به قرن چهارم ه‍. ق[ ۳] و تعداد دیگری از مقبره های امامزاده ها در آن ساخته شد، در زمان صفویه، «آستانه» نامگذاری کردند[ ۴]
این شهر در قدیم کرج نام داشت و در دوره صفویه شاه اسماعیل صفوی دستور داد تا این آرامگاه ( آستانه ) را تعمیر کنند و پس از آن کرج را آستانه نامیدند. [ ۵]
آرامگاه سه تن از نوادگان علی بن ابی طالب با قدمتی بیش از هشتصد سال در این شهر قرار دارد. [ ۶]
از جاذبه های طبیعی می توان به چشمه و غار دوخواهران، چشمه های کوه قرقدر مثل چشمه طلایی چشمه شیرین چشمه مروار و همچنین جنگل های حفاظت شدهٔ بلوط در ۶ کیلومتری و پیست اسکی پاکل در ۱۰ کیلومتری شهر که تا اواسط اسفند ماه پذیرای میهمانان است اشاره کرد. پارک حرم، اردوگاه امیرکبیر، حمام حاج ربیع، بنای تاریخی امامزادگان پیراسماعیل و طوغان ترک ( نوه چنگیزخان مغول ) و مناطق سرسبز اطراف شهر، از دیگر جاذبه های دیدنی آستانه می باشند.
جاذبه های تاریخی بسیاری نیز در آستانه وجود دارد و همچنین آثار تاریخی زیادی نیز تا به حال توسط مردم این شهر کشف شده است که می توان به سکه های طلا و انواع کوزه و خمره با نقش و نگارهای زیبا و… اشاره کرد.
آستانه شهری در دامنهٔ کوهستان است. این شهر از شهرهای مرتفع ایران محسوب می شود و سه رشته کوه اطراف این شهر را احاطه کرده اند و به همین دلیل یکی از نام های این شهر در گذشتهٔ «سه سوک» بوده است.
دمای هوا در زمستان غالباً زیر صفر و در تابستان نیز معتدل است است و بیشتر بارش برف و باران تقریباً از آبان ماه شروع می شود تا اوایل خرداد ادامه دارد. آستانه در زمان ابودلف عجلی با شهرهایی مانند اصفهان برابری میکرد؛ داشتن منابعی مانند جاذبه های طبیعی باعث پر رونق شدن ومشهور شدن این شهر میشد مخصوصا با داشتن رود کم آب قره چای وبهره برداری از آن هم رشد نه چندانی در این زمینه داشت معادن طلای آستانه از قدیمی ترین معادن طلای ایران به شمار می روند. [ ۷]
آستانه یکی از کهن ترین شهرهای ایران زمین بوده که در گذشته حتی دارای لباس اصیل و منحصر به مردم کرج ابودالف بوده است که اکنون در یکی موزه های عراق نگهداری می شود مردمان این شهر دارای فرهنگی غنی و منحصر به فردی می باشند و اغلب به شغل دامداری و کشاورزی مشغولند. [ نیازمند منبع] مردم استانه به زبان فارسی و زبان لری صحبت میکنند.
عکس آستانه (شازند)عکس آستانه (شازند)عکس آستانه (شازند)

آستانه (شیراز). آستانه محله بسیار کهن در مرکز شیراز که آرامگاه سید علاءالدین حسین فرزند موسی کاظم در آن قرار دارد و بعد از بارگاه احمد ابن موسی شاهچراغ مهم ترین زیارتگاه در شیراز است. [ ۱] [ ۲]
بنای آرامگاه در تاریخ ۲۹/۹/۱۳۱۶ با شماره ۳۰۹ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. شماره ۹۱۸ در فهرست آثار ملی ثبت شده است. [ ۲]
این مرکز با زیربنای ۲۰۰ مترمربع، بر روی پشت بام آرامگاه واقع شده که شامل اتاق رصدخانه با گنبدی به قطر ۴ متر و سالن برگزاری دوره های و آموزشی است. [ ۳]
عکس آستانه (شیراز)

آستانه (فیلم ۱۹۸۶). آستانه ( به هندی: Dahleez ) فیلمی محصول سال ۱۹۸۶ و به کارگردانی راوی چوپرا است. در این فیلم بازیگرانی همچون میناکشی سشادری، جکی شروف، راج بابار، اسمیتا پاتیل، آریونا ایرانی، زارینا وهاب ایفای نقش کرده اند.
عکس آستانه (فیلم ۱۹۸۶)

آستانه (قزاقستان). آستانه ( به قزاقی: Астана، استانا ) که اخیراً نورسلطان نام داشت، پایتخت کشور قزاقستان است. جمعیت این شهر اکنون بیش از دو میلیون نفر است و به دلیل واقع شدن در منطقه ای سردسیر، یکی از شهرهای سرد دنیا به شمار می آید؛ به طوری که در زمستان، دمای هوا در بعضی از روزها به ۴۰ - درجهٔ سانتی گراد می رسد.
آستانه شهری نوساز است که به دلایل امنیتی در مرکز قزاقستان بنا شده و در سال ۱۹۹۸ میلادی به جای آلماتی، به عنوان پایتخت قزاقستان معرفی شد چون آلماتی به مرزهای سه کشور همجوار قزاقستان بسیار نزدیک است و امنیت کمتری نسبت به آستانه دارد.
شهر آستانه پیش از این آق مولا، تسلینوگراد، آق مالینسک و نورسلطان نام داشت ( آق مولا به معنی «مزار سفید» است. این نام گذاری به خاطر مدفون بودن یکی از محترمان مذهبی در این مکان صورت گرفته بود و نام آستانه نیز اشاره به همین مزار دارد ) .
• سال ۱۸۳۰: Akmoly or Akmolinsky prikaz
• سال ۱۸۳۲ تا ۱۹۶۱: آق مالینسک
• سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۹۲: تسلینوگراد
• سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۸: آق مولا
• سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۱۹: آستانه
• از ۲۰ مارس ۲۰۱۹ تا سپتامبر ۲۰۲۲: نورسلطان
• از سپتامبر ۲۰۲۲: آستانه
در سپتامبر ۲۰۲۲، نام پایتخت قزاقستان بار دیگر تغییر کرد و به نام سابق خود، یعنی «آستانه» خوانده خواهد شد. حدود ۳ سال پس از اینکه قاسم جومارت توقایف، رئیس جمهوری قزاقستان، به پاس قدردانی از زحمات نورسلطان نظربایف رئیس جمهوری سابق، پیشنهاد تغییر نام آستانه به نورسلطان را داد، دولت او با تغییر دوباره نام نورسلطان به آستانه موافقت کرد. [ ۸] [ ۹]
ششم ژوئن ۱۹۹۶ میلادی «نورسلطان نظربایف» رئیس جمهوری قزاقستان درحالی فرمان انتقال پایتخت را از آلماتی به آستانه ( که بعدها به نور سلطان تغییر نام یافت ) صادر کرد که بسیاری از کارشناسان و مقامات دولتی آن را غیرعملی و ناممکن می دانستند. کمبود اعتبار مالی، هوای سرد و بادهای شدید آستانه از سبب های عمده این عدم اطمینان بود.
رئیس جمهوری قزاقستان، قرار گرفتن آلماتی در منطقه زلزله خیز و نبود زمینه های جغرافیایی برای رشد مرکز کشور را از دلایل انتقال پایتخت از آلماتی توصیف کرده و گفته بود با انتقال پایتخت به آستانه، مرکز کشور توسعه خواهد یافت.
گروه هایی از ملی گرایان روس در روسیه و داخل قزاقستان نیز خواهان پیوستن دوباره شمال قزاقستان به روسیه بودند، که انتقال پایتخت به شهری در مرکز کشور و نزدیک به روسیه، باعث شد که بسیاری از قزاق ها به این شهر منتقل شوند و این خواسته عملی نشود.
عکس آستانه (قزاقستان)عکس آستانه (قزاقستان)عکس آستانه (قزاقستان)عکس آستانه (قزاقستان)عکس آستانه (قزاقستان)عکس آستانه (قزاقستان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

آستانه. (در لغت به معنی درگاه، عَتَبه و ساحت، و در معماری به معنای چوب زیرین چارچوب) اصطلاحی به ویژه بین شیعیان ایران، اطلاق شده به مجموعه ای از بناهای ساخته شده در برخی مکان های مهم مقدّس. معادل عربی آن «روضه» و عمدتاً مربوط به مدفن ائمۀ اطهار (ع) و فرزندان و برادران و خواهران آنان و نیز بزرگان و اولیاست، از قبیل آستانۀ علوی، آستانۀ حسینی، آستان قدس رضوی، و آستانۀ حضرت معصومه. در منطقۀ شمال ایران نیز تعداد زیادی از امامزادگان به نام آستانه خوانده می شوند. ویژگی عمدۀ آستانه ها وسعت مجموعه، متشکّل از گنبد، حرم، صحن ها و رواق ها، بست، ایوان و جز آن است. بیشتر آستانه ها دارای هسته ای مرکزی عبارت از بقعه یا حرم اصلی است که قدیمی ترین بخش آستانه را تشکیل می دهد. واحدهای دیگر رفته رفته و درطی زمان در اطراف این هستۀ مرکزی احداث و به آن افزوده شده اند و از این رو معرّف تحوّل سبک های گوناگون معماری اسلامی و ایرانی در سال های متمادی اند.

جدول کلمات

آستانه
درگه
کرباس, عتبه

فارسی به عربی

عتبة

پیشنهاد کاربران

طبق مطالعه ای که پیامهای دوستان در اینجا داشتم، متوجه شدم: آستان و آستانه و ایستان و استخوان و . . . همه و همه از یک ریشه و دارای معنای ایستادند هستند.
همچنین فرهنگ معین می گوید به پایین چارچوب در هم آستان گفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

یعنی بخشی که چهارچوب در، بر آن می ایستد، آستان هست.
اینگونه می شودبه جای:
من به خانه علی می روم،
گفت: من به آستانه علی می روم
یا
به در خانه اما رضا رفتم
گفت: به آستان امام رضا رفتم
همچنین آستانه مترادف با درگاه هست که باز هم تاییدی بر این مطلب هست.
پایان سخن، به نظرم توضیحات دوستان در مورد فارسی بودن آستانه قانع کننده بود.

نقطه ی آغاز یک عمل.
در آستانه ازدواج.
استان بازمانده از ایرانی باستان - abi stāna* است که مرکب از پیشوند - abi و - stāna* که مشتق از ریشهٔ - stā به معنی �ایستادن� است. در فارسی میانه awestām و در فارسی نو ustān گشته است منبع. فرهنگ ریشه شناختی
...
[مشاهده متن کامل]
زبان فارسی / محمد حسن دوست؛ زیر نظر بهمن سرکاراتی. - تهران: فرهنگستان ربان و ادب فارسی، نشر آثار، ۱۳۷۳، جلد اول، ص. ۹۰

پایتخت قزاقستان
جناب. [ ج َ ] ( ع اِ ) درگاه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . آستانه خانه. ( فرهنگ برهان ) . ج ، اَجْنِبه. || پالان. ( منتهی الارب ) . || کرانه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . گرداگردو کنار و گوشه سرا و خانه. ( برهان ) ( شرح قاموس ) . || عنوانی است بزرگان را، اکنون رسماً به وکلای مجلسین و وزراء خطاب شود. ( فرهنگ فارسی معین ) .
...
[مشاهده متن کامل]

چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا
حافظ

واژگان ( اُستان، آستانه، اُستوار، ستون، اُستخوان ) هم خانواده، همریشه هستند و واژگانی پارسی هستند.
در برگه ریشه یابی واژه ( اُستان ) آمده است
واژه �استان� هم خانواده با واژگانی مانند: ستون ، آستانه، استوار، استخوان و . . . است و به معنی �ایستاده� و �پابرجا� میباشد؛ چرا که هر استان ساختارها و سازمانهای ویژه خود را دارد و بدین گونه پابرجاست.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه state در زبان انگلیسی نیز هم ریشه با همین واژه پارسی استان است؛ به همین روی به جای نام ( ایالات متحده ) میتوان گفت ( استانهای یکپارچه ) هم واژه ای بیگانه نیست و هم دارای پیشینه تاریخی کهن میباشد در زبان پارسی برای �استان� واژه های دیگری مانند: کاس ، کاست، کوستَک، پات کوست و . . . نیز به کار رفته اند.
پَسگشت: برگه 34 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .

استانه
کاخ ، قصر
کیا [=آقای] بهمن، بنده با نبیگ [=کتاب] کیا حسن دوست اثبات*۱ کردم که ریشه در پارسی دارد؛ ولی با این روی، به واژه ای که شما دارید ریشه اش را در زبانتان می یابید، یعنی وام واژه است؛ پس ریشه دارد. افزو ن براین، بسیار سخت نیست که اندر بیابید ( ( آست ) ) در این واژه با ایستادن در پیوند است، و ( ( ـانه ) ) هم پسوند است.
...
[مشاهده متن کامل]

*۱ - هم سنگش را نیافتم.
محمد حسن دوست، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، پوشینۀ ( جلد ) نخست، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، رویه های ( صفحه های ) ۵۸ و ۵۹

استانهاستانه
منابع• https://t.me/ketab7777/60913
حد و اندازه
دوخت ودوز
آستان و آستانه واژگان پارسی هستند:
( آست ) پیشوندی در زبان پارسی است که به دیسه های ( ایست، اُست، اَست، سِت ) نیز در زبان پارسی بکار می رود:
بمانند:ایستادن، اُستخوان، اُستوار، اُستوانیدن، آستان، ایستان، آستانه، سِتبر، سِتُرگ، اُستاد . . .
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوند ( اُست ) در زبانهای اوستایی، پهلوی و . . . :
اوستایی:ASTI، AST
پهلوی:AST، ASTAG
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
واژه ( آستر ) و دگرریختهای آن: ( این واژه ایرانی و هندواروپایی است )
اوستایی: VASTE، VASTRA، WASTREM
پهلوی:WASTAR، WASTARAG، ASTAR
سانسکریت:VASTE، VAS، VASTRAM
تُخاری WSAL:A
تُخاری WASTSI:B
گوتیک:WASJAN، WASTI
آلمانی کهن:WERIEN، WESTER
انگلیسی: WEAR
پسگشت: رویه 62 از نبیگ فرهنگ ریشه های هندواورپایی زبان پارسی

جناب کشاورز
سالها جعل و تحریف کردید و ما هم خام روزگار بودیم و باورمان شد.
این شعر از کتاب هوپ هوپ نامه میرزا علی اکبر صابر تقدیم به شما
آخ نئجه کئف چکمه لی ایام ایدی!
اوندا کی اولاد وطن خام ایدی!
جناب کشاور، تحلیل کنید و ریشه یابی
انگ زدن خیلی راحت است و باب و شیوه متداول فاشیستها و شوونیست های ایرانی
و اما دو ختن مورد اشاره شما:
هرچند برای لفظ بافتن در تورکی با توجه به ماهیت و معانی مختلف، با جزئی اختلاف چند لفظ می توان یافت. مثلاً توخوماق، احتمالاً دوختن هم از همین ریشه است ؛کینه توزی = کینه توختن =کینه بافتن
...
[مشاهده متن کامل]

اویغور
توقۇش
اوزبک
to'qish
قزاقی
Тоқыма
Toqıma ( توخیما= دوخیما= دوختن )
و. . . .
تورکی معجزه است.

آستان واژه ای پارسیه واژهٔ �اوستن� از ایرانی باستان با تلفظ �H ) uštāna ) � یا � ( ه ) اوشتانَه� به معنی �با جایگاه و وضعیت خوب� است. این نام در پارسی نو به گونهٔ �آستان� یا �آستانه� بازمانده است
اوستن یا هوشتانه ( قرن چهار پیش از میلاد ) ، یک شاهزاده هخامنشی، پسر داریوش دوم از پروشات و برادر کوچک تر اردشیر دوم بود. او پدر آرشام و پدربزرگ داریوش سوم آخرین شاهنشاه هخامنشی بود.
هوشتانه یا اوستَن، یک کیمیاگر، فیلسوف و مغ ایرانی در زمان هخامنشیان بود. نام دیگر هوشتانه هیوسایتانه به یونانی و هیوستانیوس به زبان مقدونی است.
او که یکی از کیمیاگران سلسلهٔ مغان به شمار می رفت، در جریان لشکرکشی خشایارشا به یونان او را همراهی کرد و در آنجا به آموزش کیمیاگری و جادوگری پرداخت. مکتب آموزشی او چنان مورد استقبال قرار گرفت که بنا به گفتهٔ پلینی، بسیاری از فیلسوفان یونان همچون فیثاغورث، امپدکلس، دموکریت و افلاطون برای مطالعهٔ آن به خارج سفر کردند، و سپس برای آموزش آن بازگشتند. وی همچنین در یونان، آموزگاری دموکریت ( مبتکر نظریهٔ اتم ) را بر عهده داشت.
...
[مشاهده متن کامل]

از وی به عنوان نخستین نویسنده در جادوگری یاد می شود و همواره به عنوان یکی از اصلی ترین مراجع کیمیاگری مطرح بوده است و آثار بسیاری به او نسبت داده شده است. مردم باستان کاوش سنگ جادو ( سنگی که دارندهٔ آن می توانست با بهره وری از آن فلزات را به زر تبدیل کند و با دستیابی به انوشگی عمری دراز داشته باشد، در انگلیسی: philospher's stone ) را از او می دانستند.

واژهٔ �اوستن� از ایرانی باستان با تلفظ �H ) uštāna ) � یا � ( ه ) اوشتانَه� به معنی �با جایگاه و وضعیت خوب� است. این نام در پارسی نو به گونهٔ �آستان� یا �آستانه� بازمانده است و به همان معنی پیشین یعنی �جایگاهی نیکو� به کار می رود. این نام در منابع ایلامی و بابلی نیز بازتاب یافته است. [۱] در یونانی به صورت �Οστάνης� ( اوستانوس ) و در زبان های اروپایی �Ostanes� ( اُستانس ) گفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

نامه فیلسوف و مغی ایرانیه ولی ولی. . .

راستان ( راس تان از فعل راس لانماق ) تورکی است.
آستانه کلمه ای ترکی است. به معنی محل پرده آویزان شده به در ورودی . آستانه از فعل آستانماق یعنی آویزان گرفته شده است . چون قدیم بر روی در ورودی پرده آویزان میکردند
astana
astana₁ : is. Kandar, qapının ağzı, qapının�ər�ivəsinin alt hissəsi. Qız evdən �ıxıb qa�anvaxtda ayağı ilişdi astanaya. C. Məmmədquluzadə. Molla �z�n� itirdi; başmağınıastanada qoyub oğru pişik kimi s�r�şd�. Mir Cəlal. Astanada t�st�ləyir b�yr� batıqsamovar. S. R�stəm. _ Astananın ağzındadurmaq məc. – lap yaxınlaşmaq, �atmaq. Fəhlələrdən biri dedi: – Astanamızın ağzındadağ kimi qış durub. “Kirpi
...
[مشاهده متن کامل]


باز هم دوخت ودوز های ترکی برای مفهوم سازیهای پانترکی توسط بیچاره کسایی که زبان قدیمی وریشه دار خودشون آذری رو در گوشه ای از تاریخ جا گذاشتند واکنون حمال زبون بیابونگردا و غارتگرای صحرای قره قوم شدند. خود
...
[مشاهده متن کامل]
محمود کاشغری هم که ازش نام می برید جایگاه ترکان و یورت آنها را شمال آسیا و آسیای میانه معرفی کرده ( که هنوز هم همون جا یورتمه میرند ) و دیگر سرزمینها ازجمله آذربایجان و آناتولی رو از اونا مبرا دونسته. اگر بعد از اون چند قبیله ترک که تعدادشون یک بیستم جمعیت بومی آذربایجان هم نبود به این منطقه اومدند و به علل و شرایطی که جای بحثش نیست زبان آذریها عوض شد خدا را شکر تبار آنها دستکاری نشد و پژوهشهای ژنتیکی در این زمینه حرف آخر رو زد.

این شهر قدمت هفت هزار ساله دارد
نقطه آغاز یک عمل
نزدیک بودن تا انجام کاری، نزدیکی
brink
لبه، لب
درگاهی
آستانه : استدن به معنای گرفتن می باشد و چون ابتدای دروازه و چهارچوبه آن محل گرفتن ودادن چیزی بین صاحب خانه ودیگران بوده بنا بر این به این محل آستانه گفته اند و احتمال دیگراین است که چون آس به معنای سنگ متحرک آسیاب بوده و پاشنه در وازههای قدیمی به همان شکل می چرخیده اصطلاحا به آن آستانه گفته اند
آستانه : ( اصطلاح بنایی ) پایین چارچوب که در بالاتر از کف قرار میگرد .

آستان
آستانه در زبان ترکی آستایانه بوده = = آست ( = زیر ، پائین ، مقابلِ اوست = رو ) یانه ( طرف ) = پائین دست ، طرف پائینی خانه ، پیشگاه ، پائین دامن ، آستانه = آستایانا = بطرف پائین ، پیشگاه . آست به معنی زیر در آستر فارسی دیده می شود به معنی پایین تر
حد و اندازه

درگاه
آستانا و آستار ( در فارسی آستَر یعنی لایه پایینی و زیری. . . ) ، آستارا و. . .
اشاره به آست یعنی پایین، دهانه وردی یک منطقه، کم و. . . دارد.
آست در مقابل اوست

رواق
آستانه کلمه ای ترکی است. به معنی محل پرده آویزان شده به در ورودی . آستانه از فعل آستانماق یعنی آویزان گرفته شده است . چون قدیم بر روی در ورودی پرده آویزان میکردند
پیشگام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس